موسی غنینژاد: اصلاحات ارضی اشتباه بود-(بخش پایانی)
گروه تاریخ اقتصاد - بخش نخست گفتوگو با دکتر موسی غنینژاد درباره اصلاحات ارضی روز گذشته منتشر شد. اینک بخش پایانی این گفتوگو را میخوانید. غنینژاد بر این باور است که مسیر اشتباه تغییر ساختار مالکیت زمین در ایران موجب رکود تولید محصولات کشاورزی در دهه ۱۳۴۰ و پس از آن شده چرا که تا پیش از آن ایران مازاد تولید خود را صادر میکرده است. ***
البته تصور میکنم که اصلاحات ارضی خیلی پیشتر از دهه ۴۰ جزو برنامههای شاه بوده است. تقریبا گفته میشود که از اواسط دهه ۲۰ شاه به دنبال این کار بود. آیا عمده این تمایل به خاطر فشار تئوریک تودهایها بود که همانند بختکی روی حکومت شاه قرار داشت؟ پرسش من این است آیا میتوانیم به این نتیجه نزدیک شویم که اصلاحات ارضی در نهایت نتیجه همان فشاری است که از ناحیه جریان چپ بر شاه وارد میشد؟
کاملا. من هم دقیقا به همین نتیجه رسیدم. عرض من این است که تحلیل مادی تاریخ چه از نوع مارکسیستی و چه آمریکایی و شاهنشاهی به نتیجه کم و بیش مشابهی میرسند. اگر شما فرمان ۶ مادهای انقلاب شاه و ملت را مطالعه کنید شباهت زیادی با برنامه حزب توده پیدا میکنید. به عبارت دیگر، همان خواستههایی که تودهایها داشتند شاه هم مدنظر قرار داده بود. البته نه فقط شاه بلکه بسیاری از سیاستمداران حکومتی مثل امینی و ارسنجانی به این ایده رسیده بودند که اصلاحات ارضی عملا ابتکار عمل را از تودهایها خواهد گرفت. در واقع دستگاه پهلوی میخواست برخی از برنامههای تودهایها را خود در دستور کار قرار دهد. سهیم کردن کارگران در سود کارخانهها به همین معنا بود. دستگاه با سهیم کردن کارگران در سود کارخانهها به دنبال این بود که این تصویر را در جامعه به نمایش بگذارد که در ایران جنگ طبقاتی وجود ندارد. حتی خلیل ملکی رهبر نیروی سوم بارها اشاره کرده بود که اصلاحات ارضی ایدهای بود که شاه از آنها دزدیده است.
به اصل برنامه اصلاحات ارضی بر میگردیم. چرا معتقدید این طرح نادرست اجرا شده است؟
اصلاحات ارضی نباید به این سو میرفت که مالکان زمین را خلع ید کنند. مالکان بزرگ نقش مهمی در تامین سرمایه لازم برای فعالیتهای کشاورزی بر عهده داشتند، از این رو از میان برداشتن آنها خلأ بزرگ و جبرانناپذیری در سیستم کشاورزی ایران به وجود میآورد. اصلاحات ارضی وقتی این عامل مهم را از روستاها حذف کرد نتوانست برای جایگزینی آن تدبیر درستی بیندیشد. البته در برنامههای عمرانی و روی کاغذ فکرهایی کرده بودند، اما در عمل نتوانستند آنها را به درستی پیاده کنند. ایده تاسیس شرکتهای سهامی زراعی و بانک تعاون کشاورزی اگرچه پیشبینی معقولی به نظر میآمد اما در اجرا دچار پیچ و خمهایی شدند که در نهایت به موفقیت لازم نرسیدند.
دلایل شکست تعاونیها و بانک کشاورزی در چه بود؟
علت آن این بود که کشاورزها این وامها را از بانک کشاورزی میگرفتند و آن را به مصارف دیگر میرساندند، مثلا با آن به زیارت مشهد و کربلا میرفتند. به عبارت دیگر، سرمایه وامها به مصارف غیر از اهداف پیشبینی شده میرسید. از سوی دیگر، باید توجه کنیم که قطعات کوچک زمینهای کشاورزی بازدهی لازم را نداشتند، لذا بسیاری از کشاورزان آن زمینها را میفروختند یا رها میکردند و به شهرها میآمدند تا کار پیدا کنند. چون روستاییان آن دورنگری لازم برای منافع اقتصادی خود را نداشتند. شاید هم حق داشتند، چون به هر حال آنها در محرومیت زیسته بودند و میخواستند از موقعیتی که به دست آمده بلافاصله استفاده کنند. امروز کشاورزهای ما از وضعیت موجود بازار و بخش کشاورزی تحلیل و ارزیابی نسبتا معقولی دارند، اما در آن زمان اینگونه نبود. آنها آمادگی و بینش لازم برای این تحول بزرگ را نداشتند.
چطور دولت بدون اتکا به دانش روز و متخصصان مجرب به این اصلاحات تن داد؟ آیا مدیران اصلاحات ارضی در وزارت کشاورزی و وزارت دارایی و اقتصاد و دیگر دوایر دولتی مرتبط با اصلاحات ارضی نمیدانستند که با چه قشری مواجه هستند؟
آنها تفکر به اصطلاح انقلابی داشتند. تصور میکردند اگر به صورت ضربتی عمل کنند و پوز فئودالها را به خاک بمالند، باقی مسائل به راحتی حل میشود. اینگونه مهندسیهای بزرگ اجتماعی ابتدا آسان به نظر میرسد ولی بعد به مشکل بر میخورد «که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها».
مهمترین مشکل تئوریسینها در اجرای اصلاحات ارضی مخصوصا در بخش فنی و عملیاتی این جابه جایی نقشها در چه بود؟
آنها تصور میکردند شرکتهای سهامی زراعی و تعاونیها به راحتی میتوانند جایگزین مالکان بزرگ شده و کارکردهای اقتصادی و اجتماعی آنها را به عهده گیرند. آنها به نقش سنتی و دیرینه مالکان بزرگ و مخصوصا به اعتبار تاریخی آنها دقت نکردند. تصور برنامهریزان شاه این بود که تامین سرمایه به راحتی از طریق شرکتهای زراعی مهندسی شده و سیستم بانکی انجام میگیرد و نیازی به فئودالها نیست، اما در واقع امر، مساله به این راحتی قابل حل نبود. اصلا چنین عملیاتی آسان نیست. چون بار تاریخی بسیار کهنی در این روابط بین رعایا و مالکان وجود دارد که تغییر آن نیازمند یک جریان تاریخی تدریجی است. در واقع آنها نقش تاریخی ملاکان در روستاها را دستکم ارزیابی کرده بودند. متاسفانه برنامهریزان شاه بیشتر گرفتار توهم مهندسی اجتماعی بودند.
از همان اولین سالهای اجرای برنامه اصلاحات ارضی، ناگهان با افت تولید کشاورزی روبه رو میشویم. به نحوی که ایران در همان چند سال اول آنچنان دچار کاهش تولید گندم میشود که در پایان دهه ۴۰ برای اولین بار اولین محموله گندم را وارد میکند.
بله، ایران تا اوایل اصلاحات ارضی و حتی چند سال بعد از آن، صادرکننده خالص محصولات کشاورزی بود. ما در دهه ۳۰ شمسی گندم صادر میکردیم. به عبارت دیگر، ما مازاد مصرف داخلی داشتیم. امیدوارم سخنان من سوءتفاهم ایجاد نکند. من طرفدار فئودالیزم و بزرگ مالکان زمیندار نیستم، اما معتقدم که آن سیستم باید اصلاح میشد اما نه به آن صورتی که اجرا شد. اصلاحات ارضی باید به تدریج اجرا میشد. در واقع، با دریافت مالیات، اصلاحات حقوقی و اصلاحات نهادی این کار انجام میگرفت. مجموعهای از اقدامات تکمیلی میتوانست جلوی مهاجرت بیرویه و عصیانهای اقتصادی ناشی از فقر نسبی را سد کند.
ارسال نظر