نامهها و نکتهها
مظلوم، مقصر است!
«دهقان ایرانی آنقدر کتک خورده، آنقدر سرکوب شده، آنقدر پایمال گردیده که به هر گونه بیقانونیهای جاری در اطرافش به نظر طبیعی مینگرد. همیشه هم چنین میپندارد که مظلوم مقصر است. ضربالمثل «کشنده هیچ گناهی ندارد» را که در باکو شنیده بودم، در این جا به چشم دیدم. پیرمردی در نزدیک چایخانهای که ما در آن توقف کرده بودیم وسط راه افتاده بود و میزارید. او را آدمهای صمدخان کتک زده بودند. بیچاره چنان از پای درآمده بود که نای کشاندن خود به سایه درختی در دو سه قدمی را نداشت. دهقان ایرانی دیگری که بیقراری ما را دیده و جلوتر آمده بود، با وجود اصرار ما حتی نمیخواست به آن بیچاره نزدیک شود و آشکار میترسید. ما ضمن نقل حال پیرمرد بیچاره به این دهقانان بلادیده، خیال میکردیم که به این نتیجه خواهند رسید که بالاخره نوبت کتک خوردن آنان نیز روزی خواهد رسید؛ اما حیرتآور بود که انگار این وضع هیچ تاثیری روی آنها نداشت. گویی کتک خوردن و لب به شکایت نگشودن وظیفه آنها بود. از همین روی هم بود که در برابر اصرار ما به خونسردی گفت: «حتما خطایی از او سرزده، پس چرا ما را کتک نمیزنند؟»
وقتی مظلومیت را تا این حد اسیر سرپنجه حقارت و پستی دیدم، از خشم آتش گرفتم. وقتی دیدم انسانهایی چنان گرفتار جهل و غفلت هستند که یکسره از دایره انسانیت خارج شدهاند و حتی از احساسات حیوانی هم محروم گردیدهاند، دیگر کاسه صبرم لبریز شد و به لحن خشم آلودی به این مظلومان ظالم گفتم: «پس چرا دروغ میگویید؟ آیا یک نفر از میان شما میتواند با صداقت ادعا کند که او را تاکنون دست کم سه بار به ناحق کتک نزدهاند؟» با طرح این سوال گفتی که همه شان خجالت زده شدهاند. اندیشناک به روی یکدیگر نگاه کردند و کسی جرات نکرد که دروغ بگوید. چنین به نظر میرسید که از بهتانی که به آن پیرمرد بیچاره روا داشتهاند، شرمسار هستند.
سرانجام یکی دو نفر ازمیانشان سربرداشته و گفتند که «ارباب راست میگوید.» در این حال طبالی که آنجا بود، گویا برای رفع خجالت و تغییر حال و هوا، آلت کسب روزی خود را به دست گرفته، شروع به لهو و لعب کرد. همه تاثرات هم زایل شد. ماهم به راه افتادیم.»
منبع: گزارشهایی از مشروطه، محمد امین رسول زاده
ارسال نظر