آثار جنگ جهانی دوم و توسعه پنج‌شرکت بزرگ غلات-11

ملاقات در کانادا نقطه عطف بود

واقع این بود که برتون جوزف۴۰ از شرکت«سویا.آی.اس.ژوزف۴۱» با ماموریتی از جانب فریمن به اوتاوا آمده بود تا زمینه را در مورد تشکیل چنین کارتلی بسنجد. چندین شب پیاپی، هنگامی که جوزف باماتویف مشغول مذاکره بود؛ حریفان بازرگانی غلات به دور میزی جمع می‌شدند و تا صبح درباره سهمی که هر کدام باید در این کنسرسیوم داشته باشند به گفت‌و‌گو می‌پرداختند. ولی بی‌اعتمادی این افراد نسبت به ‌یکدیگر بر حس همکاری غالب آمد و کارگیل و به دنبال آن کنتینانتال و بانج تصمیم گرفتند که مستقیما و به‌تنهایی با شوروی‌ها وارد معامله شوند. به این ترتیب، کنسرسیوم غلات تشکیل نشد.

از میان همه بازرگانانی که در کاخ لوریه حضور داشتند، هیچ کس مصمم‌تر از میشل فریبور، برای جلب‌نظر شوروی‌ها نسبت به پیشنهادهای خود نبود.

میشل و عمویش رنه هر دو پس از مرگ ژول فریبور در سال۱۹۴۴، جزو هیات‌مدیره شرکت کنتینانتال بودند، ولی میشل قدرت و نفوذ پدر را برای اداره کنتینانتال ظاهرا به ارث نبرده بود. او بسیار خجول و در کار بازرگانی غلات نسبتا کم‌تجربه بود و در حضور شرکای قدیمی پدرش احساس ناراحتی می‌کرد. او و پدرش هیچ گاه با یکدیگر احساس نزدیکی نمی‌کردند. به‌علاوه، به نظر کسانی که در دفتر کنتینانتال در منهاتان آمد و شد داشتند، میشل برای دنیای پرکشمکش بازرگانی غلات، بیش از حد روشنفکر بود. او آثار کلاسیک ادبیات فرانسه را می‌خواند، دوست داشت نقاشی کند و به نظر آدمی مردد می‌آمد، در حالی که پدرش مردی بود ستیزه‌جو و برا. نخستین همسر او کمی پس از جنگ مرد و کار تربیت پسر به گردن پدر افتاد و این باعث شد که میشل بیشتر گوشه گیرد.

اما او کم‌کم راه و چاه پیشه خود را فرا گرفت و به کارهای کنتینانتال تسلط پیدا کرد و حس اعتماد خود را بازیافت. دوباره ازدواج کرد، صاحب چهار فرزند شد و خانه‌ای در منهاتان در کوچه ۷۳شرقی خرید. مبل‌های خانه‌اش کار فرانسه و دیوار اتاق‌های خانه‌اش پوشیده از تابلوهای نقاشان معروف مانند پیسارو، مودیلیانی، پاسن و شاگال و تعدادی از تابلوهای کار خودش بود.

اما احتیاط‌کاری هیچ گاه دست از سر میشل برنداشت. هنگام صحبت در جلسات، گاه دقایقی را به سکوت می‌گذراند و به دنبال بهترین کلمات برای ادای مقصود و فکر خود می‌گشت. البته رفتار بااحتیاط میشل‌ دارای مزایایی نیز بود؛ زیرا همیشه او را از رقابت‌ها و دسیسه‌هایی که در میان کارمندان شرکت رواج داشت دور می‌کرد. او می‌دانست که «برای ریاست کردن، باید تفرقه افکند» و به همین سبب در بیشتر اوقات، دو نفر را برای انجام یک کار یا تصدی یک مقام نامزد می‌کرد. به هر دو، قدرت و اختیارات برابر می‌داد و هر دو را در انتظار می‌گذاشت.

علاوه‌بر این، میشل برای فائق آمدن بر دسیسه‌هایی که در داخل شرکت شکل می‌گرفت و همچنین در زمینه بازرگانی غلات، استعداد خاصی از خود نشان می‌داد. بازرگانان نیویورک، با نهایت تعجب مشاهده می‌کردند که در داوری خود درباره وی، راه اشتباه پیموده‌اند و او بیشتر از آنچه آنان می‌پنداشتند، پسر همان پدر است. میشل، با وجود رفتار مودبانه و محتاط خود، مردی بود که از خطر کردن نمی‌هراسید. جنبه‌های تصادفی و اتفاقی بازرگانی غلات او را جلب می‌نمود. بنابراین، او حتم داشت که در این قمار اوتاوا برنده خواهد بود و در این مورد همان هیجانی را نشان می‌داد که پدر و عمویش رنه در سال ۱۹۲۰، به هنگام استقرار در ایالات‌متحده، نشان داده بودند.

شوهر خواهر فریبور، به نام برنارد استاین‌وگ۴۲، مدیریت قسمت غلات را در شرکت کنتینانتال به عهده داشت. او، بازرگانی زیرک بود، ولی میشل برای معامله با شوروی‌ها جوان دیگری را برگزید که نامش بن‌نوردمن۴۳ و اهل هلند بود و کمتر از سی سال داشت. نوردمن، به سبب فراست و کاردانی‌اش، به‌سرعت مدارج ترقی را طی کرد. جاه‌طلبی وی حد و مرزی نمی‌شناخت. او می‌توانست نقطه‌ضعف هر کس یا هر امری را به سرعت دریابد. (یکی از نمایندگان وزارت کشاورزی آمریکا، چند سال بعد از این تاریخ درباره او چنین اظهارعقیده می‌کند: «هر وقت نوردمن با شما روبه‌رو شود، بلافاصله شما را تحت‌تاثیر قرار می‌دهد»).

نوردمن روز پنجم اکتبر به کانادا عزیمت کرد تا در آنجا با شوروی‌ها ملاقات کند. ماتویف به شهر وینی پگ رفته بود تا آخرین مذاکرات را برای تنظیم قرارداد مربوط به بازرگانی میان کانادا و شوروی در مورد غلات، به انجام رساند. او سخت گرفتار بود و وقت آزاد نداشت. بنابراین، نوردمن در فرودگاه آن قدر صبر کرد تا ماتویف و سایر نمایندگان شوروی برای سوار شدن به هواپیما برای رفتن به اوتاوا، به آنجا بیایند. او بلافاصله در همان هواپیما بلیتی خرید و ترتیبی داد تا صندلی وی در کنار صندلی ماتویف باشد.

او سعی کرد تا در طول پرواز با ماتویف مذاکره کند ولی این کار آسانی نبود، زیرا او زبان روسی نمی‌دانست و ماتویف نیز، با هیچ یک از زبان‌های اروپایی آشنایی نداشت، مع‌هذا موفق شد تا از او وقت ملاقاتی در اوتاوا بگیرد. این ملاقات انجام گرفت اما هیچ نتیجه‌ای از آن به دست نیامد. مقرراتی که رییس‌جمهور کندی برای حمل نیمی از صادرات غلات به وسیله کشتی‌های آمریکایی وضع کرده بود، مانع بزرگی به‌وجود آورده بود که رفع آن غیرممکن به‌نظر می‌رسید.

کرایه حمل با کشتی‌های آمریکایی از همه جای دیگر دنیا گران‌تر بود و شوروی‌ها، با وجود نیاز مبرمی که به غلات داشتند، نمی‌توانستند این هزینه اضافی را بپردازند.