خاطرات -آثار جنگ جهانی دوم و توسعه پنجشرکت بزرگ غلات-۳
ترومن دست به دامان گندمکاران شد
اما کارگیل، حتی در این فعالیتهای جدید نیز سعی داشت به کارهایی بپردازد که از کشاورزی و بازرگانی و حملونقل دور نباشند. علاقه به ماجراجویی و دستاندازی به کارهای جدید باعث شد که شرکت در سال ۱۹۰۹ دچار مشکلات جدی گردد. به همین سبب جان مکمیلان و جان پیترسون کوشیدند تا توسعه شرکت را زیر نظارت دائمی و دقیق قرار دهند. در سال ۱۹۴۵، کارگیل کارخانه بزرگی را برای تولید خوراک دام (با بهکار بردن ذرت) خرید. در سالهای دو دهه ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰، تبدیل سویا و ذرت به کالاهای دیگر، یکی از مهمترین رشتهها در صنایع غذایی شد. کارگیل این فرصت را از دست نداد. در سال ۱۹۴۷، کارگیل تاسیساتی جهت نگهداری و تبدیل غلات، به ارزش دو میلیون دلار، در پورتوریکو ایجاد کرد. سال بعد، با موسسه «اینترناشنال بیسیک اکونومی کورپوریشن» متعلق به خانواده راکفلر شریک شد. کار این موسسات عبارت بود از ساختن سیلو در سائوپالو و پارانا در برزیل.
کارگیل با ورود به سرزمین برزیل، که مدتها محدوده خاص و «قروق» انحصاری شرکت بانج بود، نشان داد که برای مبارزه آماده است. منتها همه میدانیم که نتیجه این گونه مبارزات، همیشه به تقسیم جهان میان شرکتهای بزرگ خواهد انجامید.
کارگیل، عملا، توانست پس از یک قرن در قلمرویی گام گذارد که تا آن هنگام منحصرا در اختیار اروپاییان بود. اما هنگامی که مدیران کارگیل تصمیم به این مبارزه گرفتند، دست به دو نوع عملیات زدند که بر اثر آنها این شرکت در صدر مبادلات جهانی قرار گرفت: نخست اینکه آنان برای دادوستدهای بینالمللی شعبهای در ژنو، گشودند، دوم اینکه سیلوی بسیار بزرگی در کبک کانادا، در خلیج کورمو در مصب رودخانه سنتلوران ساختند. خصوصیت این بندر آن بود که هیچ گاه از یخ پوشیده نمیشد. در سال ۱۹۵۵، هیاتی از طرف شرکت کارگیل، به سرپرستی پیترسون به اروپا رفت تا پس از مذاکره با تعدادی از بازرگانان غلات، شرکتی در سوئیس به نام تراداکس تاسیس کند. تراداکس با مدیریت والتر گیج از اهالی سییاتل، شروع به فروش غلات به اروپاییان کرد. این شرکت در ظرف چند سال، به دست راست شرکت کارگیل در خارج از آمریکا و به یکی از بزرگترین شرکتهای غلات جهان مبدل شد.
کارگیل و تراداکس در سال ۱۹۵۹ از تاسیسات خلیج کورمو، برای ارسال غلات به اروپا استفاده کردند. کشتیهای رودخانهرو، به سواحل «دریاچههای بزرگ» غلات میآوردند و از لابرادور زغالسنگ حمل میکردند. کارگیل توانست از این راه، از بابت هزینه تمامشده تحویل غلات میدلوست به خریداران اروپایی، پیمانهای سنت به دست آورد. بهعلاوه کارگیل میتوانست با استفاده از این راه، هنگامی که حملونقل غلات در «دریاچههای بزرگ» به علت یخبندان قطع میشد، به صدور غلات به خارج ادامه دهد.
بنابراین، کارگیل نسبت به رقیبان خود، از اختیارات بیشتری برخوردار شد.
مازاد تولیدات کشاورزی در ایالاتمتحده
همراه با توسعه همه شرکتهای غلات، از پایان سال ۱۹۴۰ پدیده دیگری هم شکل میگرفت و آن «اضافهتولید» مواد کشاورزی در ایالاتمتحده بود.
این شرکتها به دلیل همین اضافه تولید، به سوی فعالیت در رشتههای دیگر روی آوردند، زیرا سوددهی سرمایهگذاریهای آنها در این رشتههای جدید بیش از بازرگانی غلات بود. مازاد تولید مواد کشاورزی موجب شد که بازار کساد شود و میزان سود کاهش یابد؛ در نتیجه، امور بازرگانی بهسرعت دچار رکود گشت و کار به جایی رسید که بازرگانان غلات بر سر یک چهارم سنت در هر پیمانه نیز به رقابت با یکدیگر بپردازند. این جریان باعث شد که در وضع شرکتهای غلات تغییرات بسیار قابلملاحظهای پدید آید.
شرکتها دستوپای خود را در بند میدیدند، زیرا بازرگانی غلات کاملا جنبه «خدمات عمومی» یافته بود و مبلغ هر معامله، به «قیمت تمامشده» به اضافه «حق کمیسیون» محدود میشد.
در ایالاتمتحده، دولت با بیصبری منتظر بود که تغییری روی دهد تا بر اثر فروش مازاد غلات، پولی به صندوق واریز گردد.
ولی بازگشت به لیبرالیسم سالهای دهه ۱۹۲۰، حتی از نظر جمهوریخواهان، یعنی با حرارتترین پیروان «بازرگانی آزاد»، نیز غیرممکن مینمود.
در «نیو دیل» در زمینه کشاورزی، به دولت نقش اساسی داده شده بود و ادامه سیاست نیودیل، برای رفاه کشور، برای رونق اقتصاد آن، برای جلوگیری از افزایش قیمتهای مواد غذایی، برای بهبود تغذیه کودکان و بالاخره برای جریان یافتن امور به صورت مطلوب، اهمیت بسیار داشت. بنابراین، غیرممکن بود بتوان آن را به خاطر بوالهوسیهای بخش خصوصی رها کرد. در سال ۱۹۵۰، وزارت کشاورزی به مرکز وسیعی جهت برنامهریزی مبدل شده بود که از لحاظ سیاست اعتباری، بیمه محصول، راهنماییهای کشاورزی و همچنین از نظر تعیین مقدار زمین زیر کشت و درآمد کشاورزان، همه نواحی روستایی کشور را در برمیگرفت. وزیر کشاورزی در دوره ریاستجمهوری آیزنهاور، یکی از افراد حزب جمهوریخواه به نام عزراتافت بنسون بود. او معتقد بود که کارش «وحشتناک» است و برنامههای کشاورزی، چیزی جز «بینظمیهای منزجرکننده» نیستند. اما گروه کشاورزان، از لحاظ سیاسی نیرومند بودند و حتی بنسون نیز قادر نبود در سیاست «نیودیل» تغییری بدهد.سیاست رییسجمهور در سالهای دهه ۱۹۵۰، بیشتر اوقات به منافع دستاندرکاران کشاورزی بستگی داشت. ترومن در سال ۱۹۴۸ در مبارزات انتخاباتی خود به گروه کشاورزان تکیه کرد. در سال ۱۹۵۲، افراد این گروه، طرفداران آیزنهاور را تقویت نمودند.
ارسال نظر