داستان بازرگان -خاطرات اقتصادی مهندس مهدی بازرگان -بخش پایانی
استخاره آیتا... طالقانی برای بازرگان
محمد مصدق خیلی مقید بود که رعایت ادب و انسانیت، مخصوصا حقوق و موازین بینالمللی را بنماید و این حرفهایی که مهندس حسیبی به من گفت، حکایت از آن دیدگاه میکرد. یعنی دکتر مصدق نمیخواست بهانه تبلیغاتی به دست انگلیسیها بدهد. او میخواست آنچه را که اعلام میکند، براساس حق و منطق باشد، تا دنیا و تاریخ حق را به ایران بدهند.در برابر پیشنهاد حسیبی، با توجه به اینکه قبلا درباره این ماموریت فکر نکرده بودم، مردد بودم، گفتم: حالا که تو اهل استخاره هستی و راجع به کارهای مهم استخاره میکنی، بعد از افطار با هم به مسجد میرویم، در آنجا از آقای طالقانی بخواه که در این مورد استخاره کند.
به اتفاق به مسجد رفتیم، طالقانی استخاره کرد. حالا آیهاش یادم نیست، اما خیلی خوب و متناسب آمد. از مسجد هدایت به منزل دکتر مصدق رفتیم. حسیبی ماوقع را به طور مختصر شرح داد. دکتر مصدق دستی به سر من کشید و مرا بوسید و در مورد موضوع مورد بحث صحبت کرد.
آیا قبلا با دکتر مصدق آشنایی و دیداری داشتید؟
دکتر مصدق با مرحوم پدرم آشنا بود. زیرا در هنگامه ملی کردن نفت، پدرم در موافق کردن مراجع و علمای قم با ملی شدن نفت و همچنین بازاریان نقش بسزایی داشت. یادم هست که مرحوم آیتالله صدر و مرحوم آیتالله خوانساری خیلی استقبال کردند و گفتند با آیتالله بروجردی هم صحبت کنند. پدرم در مراجعه به آیتالله بروجردی بهرغم اینکه در اول گفته بود: قبلا موافقت آقایان دیگر را بگیرید، اما در نهایت روی خوش نشان نداد و پدرم دست خالی برگشت.
در آن جلسه دکتر مصدق چه رهنمودهایی کرد؟
دکتر مصدق گفت: «شما که آنجا رفتید میخواهم دست به سفید و سیاه نزنید؛ فقط به عنوان هیاتمدیره موقت به شرکت نفت میروید. اگر انگلیسیها از شما پرسیدند که برای چه آمدهاید، بگویید ما از طرف مجلس و دولت ایران به مدیریت شرکت نفت ملی شده انتخاب شدهایم. به آنها بگویید ما نیامدهایم شما را برداریم و عوض کنیم؛ همگی شما بر سر پستهایتان هستید و مقررات شرکت نفت به جای خود ثابت است. تمام قراردادهای فروش نفت و تعهدات شما، به هر قیمت و شرایطی که داشته است، مورد قبول ما هستند و تا آخر هم به پیمان و قراردادتان عمل کنید. به جز اینکه تا به حال، پولی که بابت فروش نفت میگرفتید و به خزانهداری شرکت نفت در انگلستان واریز میشد، حالا باید به حساب هیات مدیره موقت پرداخت شود. اگر مشتریان و خریداران نفت، این را قبول نکردند و حاضر نبودند پولی بدهند، بگویید در ازای محمولههای نفت، رسید به هیاتمدیره موقت بدهند.»
این سیاست دکتر مصدق به این دلیل بود که حربه تبلیغاتی به دست انگلیسیها داده نشود. آنها در تبلیغات خودشان چنین القا میکردند که ایرانیها میخواهند اوضاع شرکت نفت را مانند مملکت خودشان شلوغ و آشفته کنند و در نتیجه، جریان نفت ایران به غرب دچار وقفه خواهد شد و بحران نفت به وجود خواهد آمد.
با چنین استدلالات و القائات، انگلیسیها میخواستند دول دیگر اروپایی و آمریکا را علیه ایران همدست خودشان بنمایند. در ضمن دکتر مصدق میدانست که لااقل در ابتدا، ما توان اداره شرکت نفت را از نظر فنی و اداری نداریم. در نظر دکتر مصدق، با توجه به جنگ سیاسی و روانی با انگلیسیها، هیاتمدیره، یک سیاهیلشکر یا «فیگوران» بود. شاید در مخیله مصدق چیزی جز انجام خلع ید از شرکت نفت انگلیس، آن هم از جنبه حقوقی، نه خلع ید عملی، وجود نداشت و انتخاب سه نفر اولیه هیاتمدیره، دلالت بر چنین دیدی داشت، زیرا آن سه نفر، نه کوچکترین اطلاعی از جنبههای فنی و اداری و مالی شرکت داشتند و نه در زندگی و سوابق خود، عهدهدار کارهای مشابهی، ولو به مقیاس خیلی کوچک، شده بودند.
آن شب، عضویت هیاتمدیره را با توکل به خدا قبول کردم؛ فردا که قرار بود به سرعت عازم محل ماموریت بشوم، پسرم عبدالعلی، دچار دلدرد شدیدی شد که بعدا معلوم شد آپاندیس حاد است. مهندس حسیبی رفع این مشکل را به عهده گرفت و با کمک دکتر وثوقی، عبدالعلی را به بیمارستان رساندند که بلافاصله تحت عمل جراحی قرار گرفت.
ارسال نظر