دادگاه شیخ الاسلام زاده -۲
داستان خرید هواپیما و دخالت شریف امامی
دستگاهها و سازمانهای دولتی عموما پس از مدتی که از تاسیس و فعالیتشان میگذرد و بر خلاف اساسنامههایی که دارند در شرایط رانتی قرار میگیرند. در صورتی که مدیران این دستگاهها افرادی باشند که استعداد رانتخواری داشته باشند، این اتفاق میافتد و به زودی در بدنه و راس مدیریتها جای میگیرد و به جریان تبدیل میشود. این همان اتفاقی است که در دستگاههای دولتی رژیم گذشته رخ داد و افرادی مثل شیخاسلام زاده و در منصب وزیر بهداری در مسیر دادوستدهای رانتجویانه قرار میگیرد. شیخالاسلام زاده در هر دادگاه برخی از این رویدادها را توضیح میدهد.
مساله خرید سهام و سرمایهگذاری را کدام یک از مشاورین شما برای شما بررسی میکردند؟
آن کاری را که وزارت بهداری انجام میداد ضمنا باید میرفت مشاور حقوقی وزارت بهداری ببیند. اگر یک کاری است مربوط به تامین اجتماعی مربوط است به بانک رفاه یا هر موسسه دیگری خودشان مشاورین خودشان را داشتند. آنها باید بدهند مشاورین حقوقی آنها ببینند آنها هستند که باید رعایت مقررات را بکنند.
بانک رفاه کارگران پیشنهاد میآورد که ما میخواهیم خانهسازی بکنیم برای کارگران فکر کنیم در شرق تهران، من میگفتم با اصل مطلب موافقم آنجا بودند که باید بروند به مناقصه بگذارند روابط را رعایت کنند. بدهند مشاور حقوقی آنها ببیند مشاور وزارت بهداری در این امور دخالتی نداشته و در هیچ مورد دیگری هم نداشته و من تا آنجایی که اطلاع دارم این قوانینی است که هست و اطلاع من هم واقعا بیشتر از این نیست، اما در مورد سرمایهگذاری که مفصلا در چندین مورد اینجا آمده است و ذکر شده است که این سرمایهگذاریها صحیح نبوده و سودآور نبوده است و حتی گفته شده است که در یکی از جلسات شورای سرمایهگذاری یکی از افراد گفته بوده که در امر ساختمان سرمایهگذاری نکنید.
اولا این امور و قراردادها قبل از تشکیل شورای سرمایهگذاری بوده، تصویب شورای اقتصاد داشته و طرف قرارداد هم دولت بوده به این صورت بوده که طرحهای دولتی مثل صنایع ملی فولاد، مثل طرحهای کشاورزی دولتی، پول اضافی داشتیم با این پول برای اینها خانه ساخته میشد کلیه مالکیت اینها دولتی بود با تعهد سازمان برنامه برای مدت سی سال در گرو سازمان تامین اجتماعی قرار گرفت و سالانه ۱۸درصد بابت اجاره میگرفت. آن مشاورینی که در امور آن زمان بودند در شورای سرمایهگذاری میگفتند که دولت ممکن است پولتان را بخورد شما بیشتر با بخش خصوصی قرارداد ببندید من هیچ وقت این کار را نکردم چون واقعا میترسیدم که یک روزی بخش خصوصی این پول را بخورد و من مقصر باشم و امروز طرفهای قرارداد تمام دولت است و امروز هم جمهوری اسلامی است و ترس از خورده شدن پول دولت توسط دولت و یک موسسه دولتی وجود ندارد. این کار یک سودآوری برای خود تامین اجتماعی داشت ایجاد مسکن و رفاه برای کارمندان و موسسات بود و بهرهوری از پولش بود.
مطلب بعد راجع به خرید هلیکوپتر که عنوان شده معلوم نبود برای چه خریداری شده و ۱۸فروند هواپیما در اوایل سال گذشته بود در سال ۵۶بود که جزیره قشم هیچگونه وسیلهای برای درمان بیماران نداشت و افراد زائو در آنجا میمردند. گفته شد بیماریهایی آنجا وجود دارد و من خودم به اتفاق یک تیم ۱۰نفره فورا به آنجا رفتیم نه تنها جزیره قشم بلکه هرمز و سایر جزایر را دیدیم حتی روستاهای بندرعباس را دیدیم واقعا اسفناک بود. جزیره هرمز با ۵هزار نفر جمعیت آب خوردن نداشت. حمام نداشت. توالتهای بهداشتی نداشت. کچلی و بیماریهای مختلف در آنجا وجود داشت فورا در استانداری جلسهای تشکیل شد و با حضور استاندار و فرمانده نیروی دریایی و سایر مسوولان جلسه تشکیل شد و طرحی برای این دو جزیره موقتا تهیه شد آن این بود که فورا وزارت بهداری یک قایق اجاره بکند و آبوخوراک هم به اینها برساند. منبع آب آنجا بسازد و این آب را با قایق به آنجا ببرند در آنجا چون در جزیره هرمز آب شیرین وجود ندارد نگهداری بکند. ۱۰حلقه حمام ساخته بشود و ریشهکنی کامل فراهم و محلی و سرشماری کامل روستا بشود و همچنین در جزیره قشم عینا همینطور ضمنا یک مریضخانه کوچک سی تختخوابی. در قشم خانههایی برای پزشکان و همچنین درمانگاه در قشم و هرمز ساخته شود. طرحی تهیه شد فورا آوردیم نخستوزیر تصویب کرد فرستادیم سازمان برنامه و خود نخستوزیر گفت فورا کارتان را شروع کنید منتظر تصویب نشد در اینجا پیشنهاد خرید یک هلیکوپتر برای حمل بیماران در مواقع فوری و یک قایق میشود قایق را طبق دستور دولت به نیروی دریایی نوشتیم که فرمانده آن زمان ازش سوال کنید مثل اینکه تیمسار آزادی بود آنها مشخصات را تعیین کردند و هواپیما هم طبق دستور مقامات به نیروی هوایی فرستاده شد که طبق مشخصات نیروی دریایی برایشان ببرند و نیروی دریایی هم تعهد کرد که این هلیکوپتر را آنجا برای ما اداره بکند فکر میکنم رقم ۴ یا ۵میلیون تومان برای هلیکوپتر و ۲میلیون تومان برای قایق بود.
خریدها از طریق مراجع دولتی بوده و با تصویب مراجع دولتی بوده و اینکه فلسفه استفاده از هلیکوپتر معلوم نبوده واقعا جای تاسف است من فقط این را میتوانم بگویم که پول هلیکوپتر در خردادماه ۵۶سال گذشته تازه داده شد حساب باز شده برای قایق هم درست از همان زمان بوده ۸ماه بعد تحویل بشود من همان موقع استعفا دادم و دیگر از کموکیف قضیه اینکه هلیکوپتر وارد شده و استفاده شده باشد اطلاعی واقعا ندارم ولی من اقدام کرده بودم که هوانیروز هلیکوپترهایی که از نظر نظامی از رده خارج میشود اینها در اختیار وزارت بهداری بگذارد و ما با این روستاهای پهناوری که داریم و امکان ندارد با آمبولانس به اینها برسیم از هلیکوپتر استفاده کنیم. در مورد ۱۸فروند هواپیما هم این جا مال ارتش بود باز گفته شده که فلسفه این معلوم نیست.
از ۲سال قبل در سازمان برنامه جلساتی بوده صورت جلسات آن موجود است برای خرید هلیکوپتر و هواپیما برای وزارت بهداری و شیر و خورشید در آن موقع یک شرکتی بود شرکت خصوصی که گویا تشکیل شده بود در جنب ارتاکسی به عنوان هواپیمایی ویژه پیشنهاد کرده بودند که اینها بخرند و ما پول بدهیم آنها بخرند ما خودمان مایل به این کار نبودیم چون یک شرکت خصوصی بود و بعدا هم دستگاهها دستور دادند که خود وزارت بهداری مطالعات خودش را بکند. ما در شرف این مطالعه بودیم که ارتش به ما خبر داد ۱۸فروند هواپیمای سسنا دارد البته اگر قیمت واقعی را میخواستند از ما بگیرند نزدیک ۲۰ تا ۲۵میلیون تومان میبایست بگیرند ولی به ما نوشتند یک میلیون و ششصد هزار تومان بهای همهاش و سر اینها در روزنامهها جنجال شد و به آقای شریف امامی گفتند. این خرید از ارتش بود تیمسار پژمان در اینجا هستند ایشان امضا کردند.من در اینجا عوض شدهام. من در دانشگاه زندان حداقل ۵۰کتاب مذهبی مطالعه کردم من برای اولینبار ۲بار نهجالبلاغه خواندم برای اولینبار ۳بار قرآن را خواندم برای اولینبار تمام کتابهای اقتصاد، توحیدی، نبوت و امامت آقای دکتر شریعتی را خواندم. من کتابهای بسیار بسیار راجع به حضرت محمد و زندگی ایشان و راجع به شیعه خواندم من اگر گذشته یک مسلمان ارثی بودم به عنوان اینکه فرزند و نوه شیخالاسلام آذربایجان و فرزند سیدحسین هستم امروز خود را یک مسلمان با ایمان واقعی میدانم که مطالعه کرده است.
امروز من میدانم که اگر حضرت حسین رفتند برای کشته شدن برای چه رفتند. امروز من میدانم چرا حضرت علی (ع) با این همه زجر که به ایشان دادند، ایستادند و مردانه مبارزه کردند. واقعا من نمیدانستم. نه من، شاید عده زیادی از مردم، این دانشگاه برای من دانشگاه اسلامی بود، برای من زنده بودنم و نبودنم مهم نیست آن چیزی که مهم است این زندان اسلامی است.
من برای اولین بار فهمیدم که اقتصاد توحیدی یعنی چه. من نمیدانستم، من نمیدانستم در یک موقع که دانشجو بودم و در دانشگاه فکر میکردم که کارگران استثمار میشوند واقعا دلم میسوخت و واقعا متاسفانه به عقاید چپی کشیده شده بودم. چون در مقابل آن کاپیتالیسم و سرمایهداری را دیده بودم. امروز وقتی کتاب بنیصدر را خواندم و دیدم که میگوید که در اسلام هیچ کس حق ندارد از پول، پول دربیاورد برای اولین بار فهمیدم که اسم این را بایستی بگذاریم سوسیالیسم اسلامی. جواب آن عدهای که امروز عربده میکشند و میگویند طرفدار هستند جوابش داده شده است. واقعا من تا این زندان نمیدانستم اگر یکی از آنها بحث میکردن من جوابی را برای آنها نداشتم.
شیخالاسلامزاده سپس گفت: من در برابر این دادگاه عرض میکنم جز به پروردگار به هیچ کسی توسل نمیکنم و به جز پروردگار از هیچ کسی برای گناهان گذشته خودم تقاضای عفو نمیکنم. در خاتمه من خواهم گفت اگر دادگاه فرصتی به من بدهد یک روزی این مساله را ثابت خواهم کرد که واقعا یک مسلمان متعهد در لباس یک پزشک یک لباس متخصص، بتوانم به مردم واقعی این دفعه بفهمانم.
راجع به خرید ساختمانها اینها هم البته قبل از تشکیل سرمایهگذاری بوده، باز برای دستگاههای دولتی ما ساختمان میخریدیم. اینها را با ۱۸درصد سود سالانه در اختیارشان میگذاشتیم. با تعهد دستگاههای دولتی و در گرو داشتن خود ساختمانها و بنابراین سودآوری آن کاملا معلوم بوده و یکی از آن راههایی بوده که ما فکر میکردیم، انجام میشود. اینجا میرسیم به مطالب دیگری راجع به میهمانیهایی که به وزارت بهداری داده شده است.
جناب رییس دادگاه اجازه فرمایید من باز امروز بگویم اگر من دکتر شیخالاسلامزاده با اطلاع امروز و با عقاید امروز اینها را میدیدم، خودم را صد مرتبه لعن و نفرین میکنم. امروز وقتی میبینم امام ما حضرت آیتالعظمی خمینی وقتی یاسر عرفات به اینجا میآید، در سر سفره فقط غذای آن روز را جلویشان میگذارند، واقعا باید از آن کاری که کردیم شرم کنیم. ولی در آن زمان رسم آن زمان بود ۲۲ وزیر، صد رییس دانشگاه برای کنفرانس بینالمللی به ایران آمده بودند.
سالهای قبل اینها در کویت، در پاکستان، در عربستان و در جاهای دیگر بودند. در پاکستان به میهمانی وزیر بهداری. یکی نخستوزیر یکی رییسجمهورشان بود. در جاهای دیگر دنیا میهمانی داده میشد. بنابراین، این جور میهمانیها که در آن زمان داده میشده، یکی از رسوم آن زمان بوده و جزو بودجه گذاشته میشد و این را باید مقایسه کنیم با وزارتخانههای دیگر مثل وزارت دارایی، وزارت اقتصاد که رقمهای ۳۰میلیون تومانی، ۴۰میلیون تومانی و ۵۰میلیون تومانی میدادند.
هر دفعه کیسینجر اینجا میآمده مهمانی داده میشده، شاید حداقل ۵ الی ۶میلیون تومان خرج میشده، باید مقایسه شود.
شیخ الاسلامزاده درباره مرگ کودکی که بر اثر استفاده از وسایل یا داروی آلوده آزمایشگاه فوت کرده گفت: در مورد این که آقای لاویالاور کارشناس فنی آزمایشگاه کنترل دارو نامهای به من نوشته است در مورد تنقیه کودکی که به واسطه استعمال دارو و آلوده بودن آن کودک فوت میکند. در این مورد از من بازجویی شده ولی من نامه را ندیدهام. اگر چنین نامهای باشد زمان طولانی است و من یادم نیست ولی من از متن نامه اطلاع دارم چنین اتفاقی افتاده بود و همان موقع دستور جمعآوری داده شده بود و دستور تعقیب آن کارخانه نیز داده شد. به همین دلیل از آن پس دیگر هیچ موردی در زمینه اینکه بچهای به این علت در بیمارستانی فوت کرده باشد اتفاق نیفتاد و گزارش هم به وزارت بهداری یا نظام پزشکی و سازمان دیگری نرسیده است.
راجع به جواب سوال آقای بنیاحمد در روزنامه رستاخیز، شاید آقای بنی احمد خودشان را رقیقالقلب نشان بدهند. ایشان هم وکیل رستاخیزی بود و با کمک سازمان امنیت در آن زمان انتخاب شد و وکیل شد. ایشان اگر سر و صدایی را بعد از جریان آذربایجان نشان داد، بنده خیلی پیشتر از او نشان دادم.
اواخر فروردین ماه و اردیبهشت به آموزگار شدیدا اعتراض کردم و برای سومین بار استعفای خود را روی میزش انداختم و از کابینه بیرون رفتم. ایشان نزدیکترین دوست آقای دکتر ذکایی است که دیروز عرض کردم و حزبی که تشکیل داده بودند، در آن زمان آقای دکتر ذکایی دبیرش یا قائم مقامش بود. ایشان راجع به مساله وبا در آنجا ذکر کردهاند. اجازه بدهید راجع به وبا عرض بکنم- چون در همه جا مساله وبا گفته شده است- خوشبختانه ما در مملکت مان وبا نداریم. وبا که وبای پلاستیک باشد فقط در هندوستان و خاور دور است.
ما در ایران التور داریم. التور وقتی که وارد مملکتی میشود متاسفانه میماند. التور ۱۲ یا ۱۵ سال است که وارد مملکت ما شده است. مرزهای مشترکی بین افغانستان و هندوستان و سایر کشورها وجود دارد. اعتراضات شدید من به وزارت خارجه که جلوی این افراد را بگیرید موجود هست. متاسفانه این التور وجود دارد و داشت و اینکه گفته بود چرا اعلام نکردید امسال هم در روزنامهها میبینیم همه جا هست و از وزارت بهداری گزارش هم خواهند داد.
واقعا این بیماری نیست که اعلام بشود و جز ایجاد واهمه و ترس چیز دیگری نیست و این وظیفه وزارت بهداری است. همان طور که وزارت بهداری به وظیفهاش عمل کرده این است که از اول سال مردم را به خاطر بیماریهای رودهای آگاه بکند. مردم را که بهداشت را رعایت بکنند و آب را جوشیده بخورند و دستورات بهداشتی را رعایت کنند.
ایشان گفتهاند که من در آن موقع شدیدا وجود وبا را در ایران تکذیب کردم. این یک دروغ محض است. آن چیز که در روزنامه تکذیب شد این بود که خانم خبرنگار که گویا از اقوام قشقایی باشد یا فامیلی در زنجان دارد میرود در آنجا و برمیگردد و در روزنامه مینویسد که در یک دهکده که اسمش راگفته بود ۹ بیمار از وبا مردهاند که من دیدم که اجساد را میشستند. شبانه یک تیم متخصصین فرستادیم به دهکده و تمام اهالی دهکده گفتند کسی در اثر وبا در اینجا فوت نکرده است.
برگشتند و خود این خانم را وادار کردند به اتفاق یک گروه دیگر به نمایندگی فرمانده ژاندارمری رفتند به دهکده و صورت جلسه تهیه کردند که هیچ کس در آنجا نمرده است و برگشتند و عین همان را در روزنامه نوشتند. به خبرگزاریهای خارجی گزارش داده بودند که ۹ نفر در این دهکده مردهاند. گفتیم که در این دهکده هیچ کس به وبا مبتلا نشده است و وبا نداشته است.
هر هفته من گزارشی را به دفتر شاه و به دفتر نخستوزیری به دستوری که داشتم میدادم. من سه بار به آموزگار گفتم که صلاح در این است که ما این بیماری را اعلام بکنیم و ایشان گفتند که صلاح نیست و هر وقت لازم شد دستور میدهم، تا بالاخره با اصرار من اعلام کردیم و حتا تعداد تلفاتش را هم گفتیم. از این موقع ساواک گزارشی داد علیه من که تعداد مرگومیر بیش از آن است که شیخالاسلامزاده میگوید.
بازرسی شاهنشاهی را مامور کردند و آمدند معلوم شد، تعداد ما بیشتر از تعدادی است که ساواک گزارش داده بود. در این موقع دستور داده شد که اینها را بنویسید و ما هم در روزنامه نوشتیم.وزیر بهداری قدرت تصمیمگیری از اعلان این مساله را ندارد. این یک مسوولیت مشترکی است که باید گرفته بشود و آن چیزی که تصمیم گرفته شده بود، اعلام شد.
نشان به همان نشان که وبا در حدود ۵ سال قبل از من نیز بوده و به هیچ وجه دولت رسما اعلام نکرده بود.
بهداشت جهانی التور را یک بیماری قابلگزارش نمیداند و یکی از بیماریهای ساده میداند و مرگومیر از اسهال ساده چندین برابر بیشتر از آنها است، تا موقعی که روستاهای ما به طور کلی لولهکشی نشود و تا مرزهایمان کاملا بسته نشود، این بیماری وجود دارد و یک مقدار هم مرگومیر خواهد بود.
شیخالاسلامزاده افزود: مطلبی بود که من با ساواک همکاری داشتهام. واقعا روح من را در این چند روز عذاب داده است. من مبارزاتی در زمان دانشجویی داشتهام. روزی که میخواستم بروم آمریکا پاسپورتم را نمیدادند و من به ترتیبهایی در آن زمان بدون اینکه آن ورقه بیاید گرفته و رفتم.
آنجا خواهرم را دعوت کردم بیاید اجازه ندادند. گفتند که او چه جوری رفته است. وقتی در سال ۴۱ برگشتم فکر کردم که آبها از آسیاب افتاده است، ولی به هر سازمانی که مراجعه کردم به من کار ندادند. تقریبا تمام سازمانها از راهآهن، ژاندارمری، شهربانی، بیمههای اجتماعی، دانشگاه ملی و دانشگاه تهران. آدمی بودم که میدویدم و انرژی داشتم و عاقبت به من میگفتند که جا نداریم. سال ۴۴ یا ۴۵ بود که من برای اولین بار برای شرکت به کنفرانسی خواستم بروم به خارج از ایران و رفتم گذرنامهام را دادم. یک هفته رفتم، دو هفته رفتم، به من ندادند. باز مراجعه کردم به من گفتند که ورقهات نیامده است. بالاخره از این در و آن در یک آشنایی پیدا کردم و آن وقت به من گفتند باید بروی به خیابان خاک مثل اینکه در خیابان فرانسه یا در آن اطراف بود. رفتم آنجا در حدود ۸ و ۹ ساعت از من بازجویی کردند و گفتند افراد مختلفی که میشناسید کیها بودند و من یک مقدار اسامی نوشتم، دادم. فردا دوباره مرا خواستند که آقا این اسامی که نوشتهای قلابی هستند و هیچ کدام آن افراد نیستند.
ارسال نظر