تاسیس نهادی مدنی کارگران

عقیده اقتصاددانان لیبرال طبقه متوسط این بود که انسان‌ها باید مشاغلی را که بازار، در هر کجا و با هر مزد، پیشنهاد می‌کند بپذیرند و انسان منطقی باید با پس‌انداز و بیمه فردی یا جمعی، ذخیره‌ای برای حوادث و بیماری و پیری فراهم آورد. بینوایان و درماندگان را نیز نمی‌شد در گرسنگی رها کرد، اما آنچه به آنان پرداخت می‌شد می‌بایست کمتر از مزدی می‌بود که در بازار وجود داشت و نیز این وجه می‌بایست در شرایطی پرداخت می‌شد که مایه تشویق آنان نشود. «قانون مستمندان» بیش از آنکه گامی باشد در راه کمک به شوربختان، داغی بود به نشانه نارسایی‌ها و ناتوانایی‌هایی که جامعه خود به آن اعتراف می‌کرد. طبقه متوسط معتقد بود که انجمن‌های دوستی (۱) شکل‌های منطقی بیمه است. این عقیده با نظر طبقه کارگر یکسره مغایر بود. آنان این انجمن‌ها را اجتماعی از دوستان در برهوتی از افراد می‌دانستند که طبعا پول خود را در محافل اجتماعی و جشن‌ها و جامه‌های تجملی «بی‌مصرف» و در مراسمی صرف می‌کردند که اعضای انجمن‌های دوستی و برادری که در دوره بعد از ۱۸۱۵ از هر گوشه و کنار شمال سر بر کردند، سخت به آن معتاد بودند. به همین ترتیب، مراسم تدفین و احیای پرهزینه‌ای که کارگران برای بزرگداشت سنتی مرده سخت به آن پایبند بودند و نیز مراسمی که برای زندگان برپا می‌داشتند. برای طبقه متوسط درک ناشدنی بود، چه آنان می‌دیدند کسانی که به این مراسم دلبسته‌اند اغلب از عهده هزینه آن بر نمی‌آیند. با این همه، نخستین کمک از سوی اتحادیه‌های کارگری یا انجمن‌های دوستی، تقریبا به گونه‌ای تغییر ناپذیر کمک هزینه مراسم تدفین بود.

امنیت اجتماعی تا آنجا که به کوشش‌های خود کارگران بستگی داشت، بنابر معیارهای طبقه متوسط از حیث اقتصادی موثر و کافی نبود و تا آنجا که به فرمانروایان آنان که میزان ناچیز کمک‌های عمومی را تعیین می‌کردند، وابسته بود، پیش از آنکه وسیله رفاه مادی باشد، انگیزه‌ای بود برای توهین و ستم. کمتر قانونی می‌توان یافت که از «قانون مستمندان» سال ۱۸۳۴ غیرانسانی‌تر باشد. این قانون رفاه مستمندان و ناتوانان را تا حد پایین‌تر از کمترین مزد بازار پایین آورد، آنان را در نوانخانه‌هایی زندان‌گونه محبوس کرد، با اعمال زور شوهران و زنان و کودکان را از یکدیگر جدا کرد تا فقرا را به گناه درماندگی و فقر مجازات کند و آنان را از وسوسه به وجود آوردن درماندگان بیشتر، بیم دهد. این قانون هرگز به طور کامل قابل اجرا نبود، زیرا در آنجا که مستمندان نیرومند بودند در برابر زیاده‌روی‌های آن مقاومت می‌کردند. با گذشت زمان از جنبه کیفری آن کاسته شد، با این حال تا آستانه جنگ جهانی اول به عنوان مبنایی برای رفاه مستندان انگلیسی باقی ماند و تجربه‌های کودکی

چارلی چاپلین نشان می‌دهد که این قانون تا حد زیادی همان بود که چارلز دیکنس در الیورتویست هراس همگان را از آن در دهه ۱۸۳۰ بیان می‌کند. در دهه ۱۸۳۰- و در واقع تا دهه ۱۸۵۰- دست کم ده درصد از جمعیت انگلیس را درماندگان و ناتوانان تشکیل می‌دادند.

تا مرحله‌ای مشخص، تجربه گذشته، مثلا برای تاجر و صاحب صنعتی که در میان سال‌های ۱۷۱۴ و ۱۸۳۰ می‌زیست غرابت‌ کمتری داشت تا برای فردی در کشوری که به گونه‌ای بنیانی‌تر و سرراست‌تر از دوران غیرصنعتی به دوران صنعتی جست می‌زد و این در واقع وضعی است که در مورد ایرلند یا بخش کوهستانی اسکاتلند راست می‌آید. بریتانیای نیمه صنعتی قرن‌های هفدهم و هجدهم، به گونه‌ای دوران صنعتی قرن نوزدهم را خبر می‌داد و آماده پذیرش آن بود. مثلا، سازمان اساسی کارگران برای دفاع از خود، یعنی اتحادیه کارگری در قرن هجدهم وجود داشت. این اتحادیه تا حدی در شکل نامنظم، اما موثر «چانه‌زنی دسته جمعی از طریق شورش» که به تناوب روی می‌داد، جلوه می‌کردند (مانند آنچه در میان جاشوان، کارگران معدن، بافندگان و کارگران کشبافی دیده می‌شد) و تا حدی در شکل پایدارتر انجمن‌های پیشه‌وران، مرکب از صنعتگران ماهر مزدبگیر که گاه بی‌توجه به پیوندهای ملی به یاری کارگران خانه به دوشی می‌شتافتند که به جست‌وجوی کار یا تجربه بودند.

اغلب کارگران بریتانیا، به معنای راستین، خود را با جامعه‌ای که اگر چه هنوز انقلابی نشده بود، اما در حال دگرگونی و صنعتی شدن بود، سازگار کرده بودند. سنت کهن، هنوز می‌توانست برای گروه‌هایی از کارگران که شرایط زندگی‌شان به گونه‌ای اساسی دگرگون نشده بود- باز هم کارگران معدن و جاشوان به یاد می‌آیند- کافی باشد. جاشوان، شمار ترانه‌های خود را درباره تجربه تازه قرن نوزدهم- ترانه‌هایی مانند «شکار نهنگ در گرین لند»- چند برابر کرده بودند، اما اینها ترانه‌هایی توده‌گیر سنتی نبود. گروهی مهم از کارگران، صنعت و علم و پیشرفت (اما نه سرمایه‌داری) را پذیرفته و حتی آن را خوشامد گفته بودند. اینان «ابزارمندان» یا «مکانیک‌ها» بودند، مردانی صاحب مهارت، تخصص، استقلال و آموزش که میان خود و همپایگان اجتماعی‌شان که راه کارفرما شدن را برگزیده بودند یا به صورت کشاورزان مستقل یا دکانداران کوچک مانده و در واقع گروهی در مرز میان طبقه کارگر و طبقه متوسط بودند، چندان تفاوتی نمی‌دیدند. «ابزارمندان» نظریه‌پردازان و سازماندهان طبیعی کارگران مستمند و پیشگامان رادیکالیسم (و بعدها شکل‌های اولیه سوسیالیسم اونی) بودند. اینان همچنین نخستین کسانی بودند که از طریق مدارس فنی، انجمن‌های علمی و انواع باشگاه‌ها و انجمن‌ها و نیز با کمک چاپخانه‌داران و ناشران آزاداندیش بحث و مجادله بر سر مسائل را آغاز کردند و دست به آموزش عالی زدند. اینان در واقع هسته‌های اصلی اتحادیه‌های کارگری، نهضت ژاکوبن‌ها، چارتیست‌ها و هر جنبش مترقی دیگر به‌شمار می‌رفتند.