وقتی «مکی» بازی در آورد

با اطلاع از شیوه بسیار نامطلوب کار در وزارتخانه‌ها و ادارات ایران، اداره موسسه عظیم صنعتی نفت، با آن سیستم و رویه همخوانی نداشت؛ لذا به دستور و موافقت دکتر مصدق همان سیستم قبلی را حفظ کردیم. همان طور که گفتم به دلیل کاهش تولیدات پالایشگاه و عدم صدور نفت، با بیکارشدن کارگران روبه‌رو شدیم و ... برای اینکه کارگران بیکار نمانند، با استفاده از تجهیزات و ماشین‌آلات شرکت، برنامه خانه‌سازی را شروع کردیم و نیازمندی‌های سازمان‌های دیگر را مانند بنگاه آبیاری، راه‌سازی و سدسازی و دیگر طرح‌های عمرانی، تامین نمودیم. در مورد اداره فنی و به راه انداختن دستگاه‌ها از تجربه و ذوق و علاقه‌مندی و ایمان متخصصان و میدان دادن به آنها، استفاده کردیم.

موقعی که دکتر مصدق و هیات اعزامی برای حضور در شورای امنیت و دفاع از حقانیت ایران، به آمریکا رفته بودند، روزی دکتر فلاح به من گفت: امیدوارم بتوانیم با همکاری و همت بچه‌ها «پلنت» ۷۰، یعنی بزرگ‌ترین و مدرن‌ترین واحد تصفیه پالایشگاه را راه‌اندازی کنیم. فلاح افزود که این کار مشکل و خطرناک است و اگر با شکست مواجه شویم کمترین پاداش من، اتهام و اعدام خواهد بود. قرار شد موضوع تا اخذ تصمیم بین من و فلاح محرمانه بماند.

بی‌آنکه قضیه را با دوستان هیات‌مدیره، که احتمال داشت نگران شوند، مطرح کنم، به تهران رفتم، در آن موقع چون دکتر مصدق برای حضور در شورای امنیت در آمریکا بود، موضوع را با سید باقرخان کاظمی، جانشین نخست‌وزیر، در میان گذاشتم. کاظمی گفت: «اگر به کار آنها اعتماد داری و مصلحت‌ می‌بینی، صاحب اختیاری...» کار بسیار ظریف و دشواری بود زیرا انگلیسی‌ها تا آن زمان، مهندس ایرانی را در آن «پلنت» نگذاشته بودند.

به فضل خدا و علاقه و ایمان مهندسان ایرانی، به سرپرستی دکتر فلاح، برج تقطیر پس از دو هفته راه‌اندازی شد و آزمایش‌های آن با هوا و آب و سپس روشن کردن کوره و فرستادن تدریجی بخار به قسمت‌ها، انجام گرفت. نیمه شب‌ها که از نگرانی خوابم نمی‌برد، از پنجره اتاق تماشا می‌کردم که چه وقت شعله اطمینان روشن خواهد شد و خوشبختانه، شبی شعله‌های سرکش به آسمان را مشاهده کردم!

در مراجعت دکتر مصدق، آقای اللهیار صالح که عضو هیات اعزامی به آمریکا بود، به من گفت: «خبر راه‌افتادن پلنت هفتاد، مثل توپ در آمریکا صدا کرد! این موفقیت برای ما پیروزی و برای انگلیسی‌ها آبروریزی بود.» از جمله مهندسانی که در آن دوران منشا خدمات بودند، مهندس عقدانی، فارغ‌التحصیل دانشکده فنی آبادان بود که قبل از خلع ید در شرکت نفت کار می‌کرد.

مشکلاتی که بر سر راه مدیریت به وجود آمد

اداره شرکت ملی نفت ایران، با اوضاع و شرایطی که خلع ید صورت گرفت، کار عظیمی بود و حالت «پرش در تاریکی» داشت. ولی به خواست خداوند و همت مردم ایران، مرحله اول مدیریت که حفظ سازمان و بهره‌برداری از تاسیسات عمومی بود، به خوبی انجام گرفت. خلع ید صددرصد عملی شد. مدیریت سرتاسر شرکت نفت سابق به دست ایرانیان افتاد. جای ۷۰۰نفر متخصص فنی و اداری و مالی خارجی را، عده‌ای در حدود ۷۰نفر ایرانی پر کردند که تقریبا ۵۰نفر از کارمندان متخصص شرکت و ۲۰نفر از داوطلبان و انتقال یافته از مرکز بودند.

مشکلات فنی و اداری را قبلا شرح دادم که چگونه با آن برخورد کردیم. اما مشکل اخلاقی و فرهنگی بود که به تدریج و پس از پیروزی با آن روبه‌رو می‌شدیم و اسم آن را باید دوران «غنایم‌گیری» گذاشت. حسادت‌ها، برتری‌جویی‌ها، رقابت‌های ناسالم و مداخلات غیرمسوولانه و منفعت‌طلبی‌های شخصی، میدان مساعد پیدا کرده بود.

حالا که کارها به راه افتاده و خطرات و مشکلات اولیه مرتفع شده بود، همه پهلوان میدان شده بودند! این مساله منحصر به آنجا نبود، بلکه مربوط به کل مملکت و از نوع سیاسی و اداری و اقتصادی بود که علیه دولت مصدق اعمال می‌شد. اشکال عمده و گره‌کار هیات‌مدیره این بود که همکاران حاضر نمی‌شدند یک نفر را به عنوان مدیرعامل ثابت تعیین کنند و دست او را برای پیشبرد کارها و اجرای تصمیمات بازبگذارند، در حالی‌که به قول دکتر متین‌دفتری، یک دکان سبزی فروشی هم نمی‌تواند بدون مسوول و مدیر کار کند، تا چه رسد به آن دستگاه عظیم و پیچیده شرکت نفت.

البته دکتر مصدق به ضرورت این امر توجه داشت، ولی ملاحظات سیاسی- اجتماعی مرکز و علاقه او به رعایت نظریات بعضی از نمایندگان، دستش را بسته بود. او درگیر توطئه‌های داخل و خارج بود و در چند جبهه مبارزه می‌کرد.

آقای مکی که در روز عزیمت دکتر مصدق و همراهان به آمریکا جهت حضور در شورای امنیت سازمان ملل، اسم خود را در هیات اعزامی از رادیو نشنید، از همان لحظه ناسازگاری را شروع کرد؛ چون عقیده داشت که «مصدق را من آورده‌ام و نفت را من ملی کرده‌ام!» مکی در همه امور برای خود حق آمریت قائل بود.

وی، به عنوان یکی از اعضای هیات مختلط، شان خود را بالاتر از آن می‌دانست که در جلسات هیات مدیره به طور منظم حضور و مشارکت داشته باشد؛ بدون مشورت با دیگر اعضای هیات، یا مسوولین مربوطه، دستور صادر می‌کرد، به عنوان مثال دستور تغییر مسیر اتوبوسرانی، یا انتقال یک کارگر شاکی، از شهری به شهر دیگر!....

آقایان اعضای هیات مختلط که برای حل و فصل مشکلات و یاری هیات مدیره، در میان احساسات پرشور مردم و کارگران به آبادان آمده بودند، نسبت به یکدیگر برتری‌طلبی می‌کردند.