انقلاب اسلامی ایران و تلاطم بزرگ نفت- ۴
کارترقربانی نفت شد
نفت که گران میشود هزینه تولید بنزین و گازوییل نیز افزایش مییابد و آن گروه از کشورها که مصرفکننده بنزین هستند با دشواریهای متعدد سیاسی و اجتماعی مواجه میشوند. این همان اتفاقی بود که پس از پیروزی انقلاب اسلامی در آمریکا رخ داد و کارتر را دچار بحران کرد. کارتر پس از آنکه نارضایتی شهروندان را دید و با صفهای انبوه خرید بنزین مواجه شد، آزادیخواهی اقتصادی را کنار گذاشت و خواستار قیمتگذاری شد...
جهش و تلاش
موقعیت بسیار مناسبی برای کشورهای صادرکننده نفت فراهم آمده بود و آنها به دو طریق واکنش نشان میدادند. ابتدا، به قیمتهای رسمی خود افزایش قیمتها را بر حسب شرایط ماهانه که به وسیله تلکس از اکناف جهان دریافت میشد، اضافه میکردند. سپس، فروش نفت را هر چه بیشتر و سریعتر از قراردادهای درازمدت، به بازارهای آزاد پرسود منتقل کردند. یکی از وزیران اوپک میگفت: «باید دیوانه باشیم که از ۱۰دلار اضافی که از فروش هر بشکه در بازار آزاد به دست میآید، صرفنظر کنیم. در حالی که میدانم اگر ما به آن قیمت نفروشیم، دیگری خواهد فروخت. «کشورهای صادرکننده با تاکید میگفتند که خریداران با قرارداد درازمدت هم نفت را به قیمت گران بازار آزاد میخرند و هم به قیمت قراردادی رسمی. آنان نیز با توسل به «فورس ماژور» تمام قراردادها را لغو کردند. یک روز صبح شل تلکسی از یک کشور صادرکننده دریافت کرد حاکی از اینکه به علت «فورس ماژور»، تحویل نفت موضوع قرارداد دیگر امکان نخواهد داشت. بعدازظهر آن روز، همان شرکت اطلاع داد که نفت خام را میتوانند بر مبنای قیمت بازار نقد خریداری کنند. شگفتانگیز اینکه مقدار نفت عرضه شده بر آن مبنا درست معادل همان مقدار بود که به علت شرایط اضطراری از تحویل آن خودداری شده بود، با این تفاوت که قیمت ۵۰درصد بیشتر بود. شل، به اقتضای اوضاع و احوال، آن پیشنهاد را پذیرفت.
با این حال در اول مارس ۱۹۷۹، نفت ایران، زودتر و سریعتر از آنچه انتظار میرفت، وارد بازار جهانی شد، گر چه حجم آن کمتر از دوران پیش از سقوط شاه بود. چون بازار آزاد نشانگر سهلتر شدن آشکار عرضه بود، بنابراین، قیمتها در بازار آزاد شروع به کاهش و نزدیک شدن به قیمتهای فروش رسمی کرد. اینک لحظهای فرا رسیده بود که امکان داشت نوعی نظم عاری از بدبختی و مصیبت از نو برقرار شود. در اوایل مارس، کشورهای عضو «آژانس بینالمللی انرژی» قول دادند به منظور کمک به ثبات بازار ۵درصد از مصرف خود بکاهند. اما وحشت و رقابت شدید در بازار همچنان شدت خود را حفظ کرده بود. چه کسی میتوانست اطمینان داشته باشد که تولید کنونی ایران ادامه خواهد داشت؟
گرچه آیتا... خمینی در صنعت نفت کنترل داشت، «حوزهها» تا جایی که دنیای خارج آگاهی داشت، در دست یک گروه تندروی دست چپی بود- یک کمیته شصت نفری مرکب از کارگران مبارز- که مانند دولتی عمل میکردند و به خواست و تصمیم خود مدیران صنعت نفت و دیگران را به زندان میافکندند. به علاوه بدتر اینکه، کشورهای اوپک اخطار میکردند که تولید خود را کاهش خواهند داد. با بالا رفتن قیمتها، بهتر بود نفت زیر زمین بماند و در آینده فروخته شود.
در آخر مارس (۱۹۷۹) جلسه اوپک تشکیل شد. قیمت بازار آزاد نفت خام ۳۰درصد و تولید ۶۰درصد افزایش یافته بود. اوپک تصویب کرد که کشورهای عضو میتوانند بر حسب آنچه اوضاع و احوال ایجاب میکند، هر نوع اضافه قیمت بازار آزاد را به قیمتهای رسمی اضافه کنند. به گفته یمانی، این اجازه به منزله «آزادی عمل» بود. کشورهای صادرکننده ساختار قیمت رسمی را کنار میگذاشتند و بر حسب کشش بازار قیمت را تعیین میکردند. اینک دو بازی در بازار نفت در گرفته بود. یکی «جفتک چارکش»، که طبق آن تولیدکنندگان قیمتها را بالا میبردند؛ دیگری «تلاش و تقلا»، رقابتی خردکننده بین خریداران برای دستیابی به نفت. خریداران نگران- شرکتهایی که از سهمیه نفتشان کاسته شده بود، پالایشگران، دولتها، بازرگانان تازه به میدان آمده و البته شرکتهای بزرگ - در هجوم برای به دست آوردن دل صادرکنندگان، یکدیگر را زیر پا میگذاشتند. هیچ کدام از این فعالیتهای تند و شدید موجب عرضه بیشتر نفت نشد، فقط رقابت برای فرآورده موجود را تشدید کرد و قیمتها را بالا برد. هماهنگکننده تدارکات شل میگفت: «هیچ کس چیزی را کنترل نمیکرد. باید فقط مبارزه و نبرد میکردیم، در هر سطحی احساس میشد که هماکنون، ولو به هر قیمتی، میبایست خرید. قیمت کنونی در مقایسه با فردا مناسب بود، والا از دست میرفت. وضع روانی خریدار این گونه بود. هر چه امروز وحشتناک به نظر میرسد فردا بدتر هم خواهد شد.»
فقط یک کشور صادرکننده در مقابل اضافه قیمت و اخذ تفاوت قیمت بازار آزاد و نرخ رسمی و دیگر موارد افزایش سریع قیمت مقاومت کرد و به مخالفت برخاست و آن عربستان سعودی بود. از سال ۱۹۷۳ که قیمتها چهار برابر شد، این کشور همواره با افزایش بیشتر قیمت مبارزه کرده بود و اینک نیز با جهش قیمتها مخالف بود زیرا میترسید درآمدهای کوتاهمدت، هر قدر هم که کلان باشد، زیانهای زیاد و شاید ویرانگری به دنبال داشته باشد. قیمت نفت میبایست بر حسب قابل رقابت بودن آن در بازارهای انرژی خود به خود تعیین میگردید؛ تولیدکنندگان خاورمیانه دوباره از لحاظ رعایت امنیت انرژی کنار گذاشته میشدند و اهمیتشان برای جهان صنعتی کاهش مییافت.
عربستان سعودی در اعلامیهای به نام «اعلامیه یمانی» تصریح کرد که قیمتهای رسمی را رعایت خواهد کرد، نه اضافه قیمت را. به علاوه تاکید کرد که چهار شرکت آرامکو نیز نفت را به شرکتهای وابسته خود یا دست سوم به همان قیمتی رسمی بفروشند و اگر معلوم شود که بابت تفاوت قیمت بازار آزاد و رسمی وجهی دریافت کردهاند دچار عواقب آن شده و در زمانی که شرکتها دچار کمبود هستند، با خطر قطع نفت سعودی مواجه خواهند بود. عربستان سعودی چه در اجلاس ماه مارس اوپک و چه در ماههای بعد، تنها کشوری بود که چنان موضعی را برگزیده بود. گر چه تنها متحد عربستان سعودی از بین کشورهای عضو اوپک امارات متحد عربی بود، فشارهای پشتصحنه و التماس آشکار کشورهای غربی نیز در میان بود. مقامهای ارشد، یکی بعد از دیگری از واشنگتن، بن، پاریس و توکیو به منظور تقاضای تعدیل قیمت و اظهار تشکر از اقداماتی که این کشور در برآورده شدن منظور آنان به عمل میآورد، به ریاض میرفتند.
با این حال، سعودیها در سه ماهه دوم سال ۱۹۷۹ تولید خود را کاهش دادند و به سقف ۵/۸میلیون بشکه در روز رساندند. به رغم اصرار سعودی به حفظ و رعایت قیمتهای رسمی، کاهش تولید این کشور سبب شد که قیمت در بازار آزاد بالا رود. دلایل مختلفی ارائه میشد، آیا سعودیها با باز کردن جا در بازار برای جریان مجدد نفت ایران و پرهیز از مقابله با رژیم اسلامی تازه آیتالله خمینی، علامت سازش و رعایت حق همسایگی میدادند؟ یا میخواستند ناخرسندی خود را از قرارداد صلح کمپ دیوید بین اسرائیل و مصر که در ۲۶مارس امضا شده بود، نشان دهند؟ یا توجهشان فقط معطوف به وضع مالی خودشان بود؟ سعودیها بین خود درباره حفظ ذخایر نفتی، یا افزایش تولید به منظور درآمد، به ویژه در آن موقع که واردات نفت آمریکا در حال بالا رفتن بود، بحث میکردند و آیا سعودیها با مشاهده بازگشت فرآورده ایران به بازار، تصور میکردند که بحران تخفیف مییابد و به زودی برطرف خواهد شد؟ صرفنظر از دلایل موجود، واقعیت آشکار این بود که فقط عربستان سعودی ظرفیت تولید اضافی سابق ایالات متحد را داشت که اگر به کار گرفته میشد وحشت را فرو مینشاند. بنابراین مقامهای غربی، ضمن قدردانی از تعدیل قیمت سعودی، با اصرار و مکررا تقاضا میکردند که این کشور تولید را افزایش داده و نفت بیشتری به بازار عرضه کند تا وحشت خریداران برطرف شود.
زندگی پرخطر
در یکی از رویدادهای تصادفی تاریخی، چند ساعت پس از پایان جلسه اوپک در اوایل بامداد روز ۲۸ مارس (۱۹۷۹)، در کارخانه هستهای تری مایل آیلند نزدیک هریسبرگ، پنسیلوانیا، پمپی از کار افتاد و در نتیجه صدها هزار گالن آب رادیو اکتیو ساختمان رآکتور را فرا گرفت. پیش از آنکه وسعت رویداد ارزیابی شود، چند روزی با هراس و بیم سپری شد. بعضی میگفتند این رویداد «تصادف» نیست بلکه «پیشامد» است. هر اسمی که روی آن گذاشته میشد، رخدادی غیرقابل تصور و حتی غیرممکن در این کارخانه هستهای، در نتیجه عیب و نقصی در قسمتی از آن، اتفاق افتاده بود.
رویداد تری مایل آیلند موجب تردید گستردهای درباره توسعه نیروی هستهای شد. همچنین، این فرض را که نیروی هستهای در سرتاسر اروپای غربی پاسخی برای بحرانهایی نظیر سال ۱۹۷۳ خواهد بود مورد سوال قرار داد. آیا حادثه تریمایل آیلند بدین معنی بود که جهان صنعتی بیشتر از حد انتظار به نفت متکی و وابسته خواهد شد؟ روی هم رفته، این رویداد به ابهام، بدبینی و حتی تقدیرگرایی که اینک دنیای غرب را فرا گرفته بود، کمک کرد. نماینده مسوول امور انرژی در «جامعه اروپا» میگفت: وضعی را که فکر میکردیم در میانه دهه ۱۹۸۰ در تلاش برای دستیابی به نفت پیش خواهد آمد، اینک رودرروی ما است. دیوید هاول، معاون وزیر مشاور انگلستان (در امور انرژی) اعلام داشت؛ همه گزینشها دشوار و بیشتر آنها پرهزینهاند. رفقا ما زندگی پرخطری داریم.
کوششهای دولتهای غربی برای ایجاد توازن بین کاهش و تقاضا و متوقف کردن افزایش قیمتها ناکافی بود. با این حال تمایلی به توسل به سیستم مشارکت اضطراری برای نفت، که به تازگی از طرف آژانس بینالمللی انرژی وضع شده بود، ابراز نمیشد تا مبادا موجب بدتر شدن وضع بازار شود و در هر حال روشن نبود ۷درصد کاهش، که حد نهایی وخامت سیستم بود، عملا وجود دارد یا خیر. دولتها بین دو هدف بنیادی گیر کرده بودند؛ نفت نسبتا ارزان را بخرند یا تدارک مطمئن را، به هر قیمتی که باشد، تضمین کنند. زمانی میتوانستند هر دو منظور را عملی کنند، اما اینک در مییافتند که این دو با هم در تضادند. دولتها راجع به مورد اول صحبت کردند اما، چون از داخل فشار وارد آمد، به هدف دوم روی آوردند.
اولویت اولیه تامین نفت مصرفکنندگان داخلی- رایدهندگان- بود. به گفته یک وزیر انرژی اروپا، موضوع انرژی سیاست «بسیار، بسیار کوتاهمدت شده بود.» دولتهای مختلف غربی خود هوادار و مدافع دستیابی به نفت با هر وسیله ممکن شدند- یا غیرمستقیم به وسیله شرکتها یا به طور مستقیم از طریق معامله با کشورها. در نتیجه، بین کشورهایی که متفق هم انگاشته میشدند بدگمانی، اتهام زدن به یکدیگر، و خشم و برآشفتگی به وجود آمد. آن اقدام از دید کشورهای مصرفکننده و شرکتهای نفتی، به اصطلاح «هرکی به هرکی» تلقی شد. قیمتها همچنان بالا میرفت.برای مردم آمریکا یادآوری صفهای طولانی بنزین که مثل مارپیچ میشد تجسم هراس و وحشت بود. کابوس سال ۱۹۷۳ باز آمده بود. به علت قطع جریان نفت ایران، کمبود بنزین وجود داشت. پالایشگاههایی که از نفت سبک ایران و سایر انواع نفت سبک برای تهیه بنزین استفاده میکردند ناچار بودند نفت خام سنگین به کار برند. ذخیره بنزین کالیفرنیا کم بود، و پس از انتظار خبر و شایعه کمبود تمام ۱۲میلیونخودرو این ایالات به جایگاههای فروش بنزین روی آوردند تا باکهای خود را پر کنند. مقررات اضطراری در کشور، وضع را بدتر کرد. بعضی از ایالتها از ترس اینکه موجودی سوختشان تمام شود، مقرر داشتند که خودروها در هر وهله نمیتوانند بیش از ۵ دلار بنزین بگیرند. نتیجه درست برعکس آنچه انتظار میرفت بود، زیرا اتومبیلداران چندین بار به جایگاههای فروش بنزین مراجعه میکردند. در این ضمن کنترل قیمتها سبب محدود شدن صرفهجویی شد. در واقع اگر کنترل قیمتها برداشته میشد صفهای بنزین زودتر از میان میرفت. در عین حال، سیستم تخصیص خود دولت نیز چارچوبهای توزیع را برمبنای تاریخی بیاثر کرد و مانع انعطافپذیری بازار برای پاسخگویی به تقاضا شد.
در نتیجه در شهرهای عمده کمبود بنزین وجود داشت، در صورتی که در نواحی روستایی و گردشگاهها و تفریحگاههای تعطیلات آخر هفته بنزین فراوان بود. تنها مشکل این نواحی کمبود جهانگرد بود. به طور خلاصه، کشور به علت عدم تحرک سیاسی، خود را با مکانیسم صفهای بنزین دچار جیرهبندی کرده بود. بدتر این که صفهای بنزین خود موجب ایجاد صفهای بنزین دیگری میشد. خودرویی که با موتور روشن در صف بنزین بود ساعتی یک هفتم گالن بنزین میسوزاند. طبق یک برآورد، آمریکاییها در تابستان ۱۹۷۹ روزانه ۰۰۰/۱۵۰ گالن بنزین در حال انتظار در صفها به هدر میدادند.
با گسترش دامنه صفهای بنزین به سرتاسر کشور، شرکتهای نفت دوباره دشمن شماره یک مردم تلقی شدند. آن خصومت شدیدتر به سرعت منتشر میشد. میگفتند شرکتها نفت را پخش نمیکنند؛ نفتکشها را در ساحل نگه میدارند تا قیمتها را بالا ببرند، نفت را احتکار میکنند تا گران بفروشند. کلیفتن گاروین، رییس شرکت اکسون، تصمیم گرفت شخصا با مردم تماس بگیرد و اتهامها را تکذیب کند. گاروین فرد خونسرد و حسابگری بود و احتیاط را از دست نمیداد. وی که مهندس شیمی بود و در تمام رشتههای مختلف صنعت نفت کار کرده بود، خود را در اختیار رسانههای گروهی قرار داد، در تلویزیون مصاحبه کرد و در نمایش تلویزیونی فیل داناهو ظاهر شد. اما هر وقت خواست موضوع اساسی ذخایر و تدارک پیچیده نفت را توضیح دهد، مصاحبهکنندگان سخنش را قطع کردند و به موضوع دیگری پرداختند.
گاروین خوب میتوانست خلق و خوی مردم را درک کند، میگفت: «آمریکایی آدم عجیبی است. به نتیجه کارهای بزرگ، اقتصاد تولید انبوه عشق میورزد. اما از هر چیزی که بزرگ و نیرومند باشد بیزار است و صنعت نفت را بزرگترین و نیرومندترین صنایع میداند.» در عین حال، گرچه این بیزاری حالتی کلی و بیهویت داشت، گاروین نمیخواست به هیچ وجه خطر کند. روزی در آخر صف بنزین جایگاه فروش شرکت اکسون در گرینیچ، ابالت کونکتیکت منتظر نوبت بود. فروشنده او را شناخت و خواست که دور بزند و به اول صف بیاید.گاروین پرسید: «این عمل را چگونه برای مردمی که در صف ایستادهاند توجیه میکنید؟»
فروشنده پاسخ داد: «شما را معرفی میکنم.»
گاروین با قاطعیت گفت: «خیر همین جا منتظر نوبتم میشوم.»
نفت و رییسجمهور
صفهای بنزین مصادف با نزدیک شدن پایان دوره ریاستجمهوری جیمی کارتر شد. او یکی از قربانیان انقلاب ایران و تغییر ناگهانی بازار نفت بود. کارتر دوسال پیش، در ۱۹۷۷، با شخصیتی متناقصنما که بازتابی از دو وجه تجربه وی بود، به واشنگتن آمد: یک افسر نیروی دریایی که به کشت و تولید بادامزمینی پرداخته بود و یک مسیحی دوباره تولد یافته. واعظی بود که میخواست زخم روحی واترگیت را که بر آمریکا وارد آمده بود، التیام بخشد. همچنین، «مهندسی» بود که میکوشید تا پیچیدگیهای ماشین سیاسی آمریکا را به دقت مرتفع سازد و به امور بزرگ و کوچک مسلط شود.
کارتر میتوانست در اوج وحشت و هراس سال ۱۹۷۹ رهبر مناسب و شایستهای باشد؛ زیرا برنامه کار و توجه او در مقام «واعظ» و «مهندس» در نفت و انرژی متمرکز شده و آن دو هدف را در کانون سیاست داخلی دولت قرار داده بود. اینک با بحرانی روبهرو بود که از پیش هشدار آن داده شده بود، ولی هیچ پاداش و اعتباری نصیب این پیشبینیکننده بحران نشد، بلکه ملامت هم شد. الیت کاتلر، مشاور ارشد کاخ سفید در امور انرژی، در میانه مارس ۱۹۷۹، که دوماه بود بحران جریان داشت، هشدار میداد که «تیر و پیکان از هر جانب به سوی ما میآید از مردمی که میخواهند از دست تشکیلات کنترل قیمت نفت رهایی یابند، از کسانی که نگران تورم هستند، از اشخاصی که خواهان برنامهای مثبت و دلپسند هستند، از آنان که نمیخواهند شرکتهای نفت گرانفروش باشند، و بالاخره، از کسانی که میخواهند زندگی سیاسی ما را نکبتبار کنند.» کمی بعد حادثه تری مایل آیلند رخ داد، و مردم نگران تصاویر مهندس هستهای، جیمی کارتر، را دیدند که با کلاه ایمنی بر سر میگردد و شخصا از اتاق فرمان آسیبدیده بازدید میکند.
در ماه آوریل کارتر سخنرانی مهمی درباره سیاست انرژی ایراد کرد که فقط نسبت وخیمتر شدن اوضاع شد. وی رفع کنترل قیمتها را اعلام داشت، که بیشک موجب خشم و برآشفتگی لیبرالها شد که میخواستند هر مورد بد و نامطلوب را به شرکتهای نفت نسبت دهند. کارتر رفع کنترل را با یک «مالیات سودهای بادآورده» بر عواید «مازاد» شرکتهای نفت توام کرد. این اقدام نیز، به احتمال زیاد، موجب خشم محافظهکاران شد که وحشت عمومی مردم را ناشی از دخالت دولت و مقررات کنترلکننده خودپسندانه میدانستند.
ارسال نظر