30نفت‌کش در جزیره خارک

انقلاب اسلامی ایران در اواخر دهه ۱۳۵۰ در ردیف انقلاب‌های بزرگ جهان به حساب می‌آید. پیامدهای این انقلاب بر سیاست جهانی، در منطقه خاورمیانه و بر بازارهای کالا و پول و نفت تا همین امروز نیز ادامه دارد. درباره این پیامدها و همچنین درباره شرایط انقلابی که منجر به سقوط رژیم شاهی از ایران شد، صدها کتاب و هزاران مقاله از زوایای گوناگون توسط کارشناسان ایرانی و خارجی نوشته شده است. دانیل یرگین نیز از جمله آمریکایی‌هایی است که در کتاب بزرگ خود با عنوان «غنیمت، حماسه نفت، پول و قدرت» بخشی را به موضوع تحولات نفت در روزهای اوج انقلاب اسلامی اختصاص داده است. وی در این بخش ضمن تحلیل رویدادهای سیاسی که منجر به پیروزی شد، به مرور به مساله کانونی نفت می‌پردازد. نوشته او را در چند شماره می‌خوانید.

یک هفته پس از رفتن کارتر از ایران، یکی از روزنامه‌های تهران مقاله‌ای علیه یکی از مخالفان سرسخت شاه، آیت‌‌ا... روح‌‌ا... خمینی مجتهد شیعه که به عراق تبعید شده بود، نوشت. آن مقاله گرچه امضای مستعار داشت معلوم شد که کار یکی از مقام‌های دولتی شاه است. شاید دیدار کارتر تکیه گاهی برای اعتماد در حال زوال (شاه به آمریکا) بود. بی‌تردید انتشار آن مقاله با برنامه قبلی صورت گرفته بود، زیرا خشم مردم را که با حمله‌های آیت‌‌ا... خمینی به حکومت شاه که در نوار ضبط شده و در سرتاسر ایران دست‌به‌دست می‌گشت تحریک شده بود، بیشتر کرد.

اختلاف و خصومت بین دستگاه سلطنت و روحانیون شیعه به دورانی برمی‌گشت که رضاشاه برای استحکام تسلط خود در دهه‌های ۱۹۲۰ و ۱۹۳۰ با حوزه روحانیت در نبرد بود و بخشی از مبارزه‌های گسترده‌تر بین قدرت‌های دینی و غیردینی به شمار می‌آمد، اما مقاله ۷ژانویه ۱۹۷۸ موجب برافروخته شدن آتش مبارزه‌ای تازه شد.

سرخوردگی و مخالفت

در میانه دهه ۱۹۷۰ یقین بود که ایران توانایی جذب درآمدهای فزاینده نفت را که مثل سیل به کشور جاری می‌شد، ندارد. دلارهای نفتی صرف برنامه‌های اسراف‌آمیز نوین‌سازی حاکی از خودبزرگ‌بینی یا حیف‌ و میل می‌شد و سبب هرج‌و‌مرج و تنش اجتماعی و سیاسی در کشور گردیده بود. روستاییان از دهکده‌های خود به شهرها که خود جمعیت متراکم و زیادی داشتند، هجوم می‌آوردند، بازده کشاورزی پایین می‌آمد و واردات مواد خوراکی افزایش می‌یافت. تورم کشور را فرا گرفته بود و در نتیجه، همه ناراضی بودند. یک کارمند دولت یا یک مدیر درجه دو ۷۰ درصد حقوق خود را بابت کرایه خانه می‌پرداخت. زیربنای ایران نمی‌توانست در برابر فشاری که ناگهان بر آن اعمال می‌شد مقاومت کند. سیستم راه‌آهن کهنه ایران کشش لازم را نداشت، خیابان‌ها پر از اتومبیل شده بود و موجب راه‌بندان می‌شد. شبکه برق جوابگوی تقاضا نبود و از کار می‌افتاد. در بخشی از تهران و سایر شهرها خاموشی برق به نوبت اجرا می‌شد و گاهی به سه تا چهار ساعت در روز می‌رسید که ضرر و زیان هنگفتی به تولیدات صنعتی و زندگی داخلی مردم وارد می‌آورد و سبب خشم و نارضایتی بیشتر می‌شد.

ایرانی‌ها، از هر طبقه، شکیبایی خود را در قبال رژیم شاه و نوین‌سازی بی‌نظم و آشفته او از دست می‌دادند و به منظور دستیابی به نقطه اتکا و اطمینان در مبارزه خود، به گونه فزاینده‌ای به اسلام روی می‌آوردند. این نقطه اتکا آیت‌‌ا... خمینی بود که پاکی و ایمان و پایداری و مقاومتش او را تجسم مخالفت با شاه و رژیم وی و اوضاع و احوال آن دوران در میانه ۱۹۷۰ کرده بود. آیت‌‌ا... خمینی حوالی سال ۱۹۰۰ (۲۰جمادی‌الثانی ۱۳۲۰، مهرماه ۱۲۸۲) به دنیا آمده بود. از یک خانواده روحانی بود. گفته می‌شد که پدرش چندماه پس از تولد او در یک سفر زیارتی به دست عمال دولتی کشته شده است و مادرش در دهه ده سالگی وی از دنیا رفته بود. آیت‌‌ا... خمینی به تحصیل علوم دینی پرداخت و در دهه‌های ۱۹۳۰ و ۱۹۴۰ مدرس سرشناس مباحث عرفانی و دینی شد و به ترویج یک حکومت جمهوری اسلامی پرداخت که روحانیون نقشی قاطع در اداره آن به عهده داشته باشند.

امام خمینی رژیم پهلوی را فاسد و نامشروع می‌خواند. ایشان در دهه ۱۹۶۰ با «انقلاب سفید» شاه به مخالفت برخاست و سرانجام به عراق تبعید شد. او به همان اندازه که از شاه نفرت داشت از ایالات متحده نیز متنفر بود و آن کشور را پشتیبان و نقطه اتکای رژیم پهلوی می‌دانست. تهدیدهای وی از تبعیدگاهش در عراق، لحن بسیار محکم و انتقامجویانه داشت و خشم و نفرت خارج از حد او را از اوضاع نشان می‌داد و در واقع نیروبخش نارضایتی فزاینده بود. سخنان روحانیان میانه‌رو در میان فریادهای رسای آیت‌‌ا... خمینی از تبعید به گوش کسی نمی‌رسید.

بعد دیگری از مخالفت پدید آمده بود. جیمی کارتر در مبارزات انتخاباتی و پس از احراز مقام ریاست‌جمهوری از حزب دموکرات، موضوع حقوق بشر را سرلوحه سیاست خارجی ایالات متحده قرار داد و سابقه شاه در مورد حقوق بشر خوب نبود. در سایر کشورهای جهان سوم و کشورهای منطقه نیز وضع به همان منوال بود. یکی از اعضای «کمیسیون بین‌المللی حقوقدانان» که منتقد عمده شاه بود و در ۱۹۷۶ شرایط و وضع حقوق بشر را در ایران مورد تحقیق قرار داده بود، شاه را در فهرست جباران منظور داشته بود. ساواک، پلیس مخفی ایران، ستمگر و خشن، شکنجه‌گر، منفور و خطرناک، همچنین سنگدل، نادان، متجاوز، فضول و مستبد بود. هیچ یک از آن خصایل در قواره «تمدن بزرگ» نمی‌گنجید؛ ایران درصدد بود نیرویی جهانی شود و شاه درباره معایب دنیای صنعتی داد سخن می‌داد. بنابراین پرونده حقوق بشر ایران بیشتر جلوی چشم بود و درباره عدم رعایت آن بیشتر از هر کشور در حال توسعه گزارش می‌رسید و سبب ایجاد خصومت و مخالفت در داخل و خارج کشور نسبت به شاه و رژیم او می‌شد. شاه خود از سوی ایالات متحده در مورد رعایت حقوق بشر بیشتر زیر فشار بود و طرفه اینکه، با افزایش انتقاد، وی بر سر آن بود که مسیر سیاست آزادسازی را برگزیند.

«زنجیره چله‌ها»

در اواخر سال ۱۹۷۷ پس از مرگ اسرارآ‌میز پسر ارشد آیت‌‌ا... خمینی، سخنان ایشان شدت و حدت بیشتری یافت. قتل او به ساواک نسبت داده شد. سپس در ۷ژانویه ۱۹۷۸ (۱۷دی ۱۳۵۶) آن مقاله معروف علیه آیت‌‌ا... در روزنامه چاپ شد. انتشار مقاله توهین‌آمیز مزبور در روزنامه، در شهر مذهبی قم آشوب‌هایی به پا کرد. واحدهای نظامی وارد کارزار شدند و تظاهرات‌کنندگان را کشتند. شورش در قم، مقابله تازه‌ای بین جامعه روحانیت و دولت برانگیخت که شکل ویژه‌ای گرفت. شیعه‌ها مراسم روز چهلم گرفتند. طبق برنامه، شب چله شهدای قم موقعیتی تازه برای تظاهرات شد و در نتیجه عده بیشتری کشته شدند. یکی از رهبران محافل معترض، آن مراسم را «زنجیره چله‌ها» خواند. شورش و تظاهرات در سطح کشور گسترش یافت و موجب برخوردهای شدیدتر و به شهادت رسیدن عده بیشتری گردید.

حمله‌های پلیس و نظامیان به مخالفان رژیم فقط سبب افزایش دشمنان شاه شد. قطع کمک‌های دولت به سازمان‌های روحانی، خشم و خصومت بیشتری به بار آورد. در واقع مخالفت علنی جزو بافت ملی شده بود. با این حال تا میانه سال ۱۹۷۸ اعتنایی به آن نمی‌شد. شاه به سفیر انگلستان می‌گفت: «بلی اوضاع وخیم است، اما من مصمم هستم که به اعطای آزادی ادامه دهم.» سرسخت‌ترین و قدرتمندترین دشمنان او روحانیان بودند که بر افکار و اندیشه‌های توده مردم تسلط داشتند. شاه می‌گفت: «جای سازش با آنان وجود ندارد. این یک رودررویی مستقیم است و یکی از دو طرف باید بازنده شود.» و تصریح کرد او حتی تصور بازنده شدن خود را هم نمی‌کند.

در دولت ایالات متحده هم سقوط شاه به فکر کسی نمی‌گنجید. در دید واشنگتن، هر رژیم جایگزین غیرقابل تصور بود. شاه ایران سی‌و‌هفت سال بر اریکه سلطنت نشسته بود و در سرتاسر جهان عزت و حرمت داشت. کشورش را نوسازی می‌کرد. یکی از دو قدرت عمده نفتی جهان بود، با ثروتی که چند سال پیش حتی تصور آن هم نمی‌رفت. شاه متحدی شایسته و ژاندارم منطقه‌ای در ناحیه‌ای سرنوشت‌ساز از جهان بود. او «ستون بزرگ» بود. چگونه می‌شد او را سرنگون کرد؟

اطلاعات محرمانه آمریکا درباره ایران محدود بود. هرچه آمریکا بیشتر به شاه متکی می‌شد، تمایل کمتری به فعالیت مخالفان مورد تحقیر شاه نشان می‌داد، زیرا نمی‌خواست خشم شاه را برانگیزد. در واشنگتن، مایه تعجب بود که فقط عده انگشت‌شماری از مهارت در تحلیل اوضاع ایران برخوردار بودند و تا آخرین روز به نظر نمی‌رسید که مقامات ارشد شورای امنیت ملی آمریکا - که گاهی اوقات «مصرف‌کنندگان اطلاعات محرمانه» نامیده می‌شدند - درخواست چندانی برای تحلیل سیاسی رژیم شاه کرده باشند، خواه به دلیل اینکه آن را غیرضروری می‌دانستند و خواه به علت اینکه هراس داشتند که نتایج آن ممکن است بسیار ناخوشایند باشد. یک تحلیل‌گر اطلاعاتی می‌گفت: «نمی‌توانیم اطلاعاتی محرمانه درباره ایران بدهیم.»

دستگاه اطلاعاتی آمریکا در تمام سال ۱۹۷۸ می‌کوشید تا یک «برآورد اطلاعاتی ملی» درباره ایران گردآوری کند، اما هرگز نتوانست اطلاعات رسیده را با هم تلیفق کند. گزارش‌های روزانه فراوانی می‌آمد، اما مشکل می‌شد برآورد کرد که چگونه نیروهای ناراضی و مخالف در کار یکدیگر تداخل کرده و نقش خود را ایفا می‌کنند. در خلاصه اخبار بامدادی وزارت خارجه آمریکا در اواسط اوت آمده بود که رشته کارها از دست شاه به در می‌رود و بافت اجتماعی ایران در حال از هم پاشیدن است، اما در ۲۸سپتامبر ۱۹۷۸ آژانس اطلاعات دفاعی پیش‌بینی کرده بود که «شاه در ده سال آینده همچنان بر سر قدرت باقی خواهد ماند.» زیرا او در گذشته نیز بحران‌هایی را از سر گذرانده است.

اما در همان اوقات نشانه‌هایی، گاهی بسیار وحشتناک، درباره خشم زیاد نیروهایی که علیه شاه بر می‌خاستند، دیده می‌شد. در اوت ۱۹۷۸ (مرداد ۱۳۵۷)، ظرف دو هفته ده دوازده سینما در نقاط مختلف کشور به آتش کشیده شد. در اوایل سپتامبر در تهران تظاهرات خونینی برپا گردید که نقطه عطفی شد. از آن به بعد قدرت حکمروایی شاه رو به فروپاشی نهاد. با این حال شاه به سیاست «درهای باز» ادامه می‌داد؛ از جمله درباره انتخابات آزاد سال ۱۹۷۹ سخن می‌گفت.

به نظر اطرافیان شاه، عیب و علتی در خود وی وجود داشت. او دوری می‌گزید و منزوی می‌شد. سال‌ها درباره وضع جسمانی او شایعاتی بر سر زبان‌ها بود. آیا مبتلا به سرطان بود؟ یا بیماری مقاربتی علاج‌ناپذیری داشت؟ در ۱۶سپتامبر، سفیر انگلستان دوباره با شاه ملاقات کرد: «از تغییر ظاهر و رفتار او متحیر شدم. لاغر و چروکیده شده بود، چهره‌اش زرد بود، درمانده و بیروح به نظر می‌رسید.» در واقع شاه به نوعی سرطان خون مبتلا بود که نخستین‌بار در ۱۹۷۴ یک پزشک فرانسوی آن را تشخیص داده بود. اما وخامت بیماری به مدت چند سال از خود او و همسرش پنهان نگه داشته شده بود. او خود نیز تاکید داشت که درمانش مخفی بماند. بعدا در واشنگتن گمان بردند که دولت فرانسه می‌بایست از چگونگی امر آگاه شده باشد. دولت انگلستان و به یقین آمریکا، از بیماری وی اطلاعی نداشتند. اگر از کیفیت مرض او آگاه بودند، بیشتر محاسبات وضع دیگری پیدا می‌کرد. با گذشت زمان، شاه اثر بیماری را بیشتر احساس می‌کرد و از پیامدهای آن که موجب تردید، کناره‌گیری، بی‌قراری و عقیده به سرنوشت می‌شد، می‌ترسید.

«مانند برف آب شدند»

وخامت اوضاع سیاسی کشور، شاه را دچار تردید و دودلی کرده بود. نمی‌خواست جنگ تمام عیاری علیه شورش به راه اندازد؛ «افکار عمومی جهان» از نزدیک ناظر اعمال او بود. پای ملت خودش در میان بود؛ اما از قدرت خود هم دست نمی‌کشید. توصیه‌های ضدونقیض دولت ایالات متحده او را سردرگم کرده بود. تصور می‌کرد که یک نفر یا همه، به او خیانت کرده‌اند. بارها اظهار بدگمانی می‌کرد از اینکه «سیا» دستگاه اطلاعاتی انگلستان و رادیوی بی‌بی‌سی، بلندگوی مخالفانش - علیه او توطئه‌چینی می‌کنند، گرچه به دلایلی که هرگز خیلی روشن نبود.

با گذشت هفته‌ها، اعتصاب در کشور گسترش می‌یافت، به طوری که تکنسین‌های صنعت نفت را نیز در بر گرفت. در اوایل اکتبر ۱۹۷۸، به اصرار دولت ایران، آیت‌‌ا... خمینی از عراق تبعید شد؛ زیرا، علاوه بر هر چیز، دولت بعثی بغداد نگران شیعیان آن کشور بود. چون کویت به آیت‌‌ا... اجازه ورود نداد. او به فرانسه رفت و خود و اطرافیانش در حومه پاریس مستقر شدند. دولت ایران تصور می‌کرد «از دل برود هرآنچه از دیده برفت»، اما در اشتباه بود. دولت فرانسه به آیت‌‌ا... خمینی و همراهانش اجازه داد که از سرویس تلفن مستقیم به خارج از کشور استفاده کند؛ همان سرویسی که شاه در تهران دایر کرده بود تا ارتباط تلفنی را تسهیل نماید. آن روحانی سالخورده که با جهان غرب چندان آشنا نبود و آن را تحقیر می‌کرد، نشان داد که در برخورد با رسانه‌های جمعی که در مقابل اقامتگاهش (در پاریس) جمع می‌شدند تا چه حد در تبلیغات استاد و ماهر است.

شاه هنوز هم برنامه اعطای آزادی به مردم را ادامه می‌داد: آزادی در دانشگاه، آزادی مطبوعات و آزادی اجتماعات - اما آن حقوق به سبک غربی، برای ملتی که علیه شاه و سلسله‌اش و برنامه‌های نوین‌سازی او قیام کرده بود اهمیت و ارزشی نداشت. در آخر اکتبر، شاه فقط می‌توانست بگوید «مانند برفی که در آب افتاده باشد ذوب می‌شویم.» اعتصاب‌ها اقتصاد و دولت را فلج کرده بود، دانشجویان از کنترل خارج شده بودند و تظاهرات و شورش‌ها ادامه داشت و قابل مهار کردن نبود.

هرج و مرج و بی‌نظمی در صنعت نفت بالا می‌گرفت. منطقه اصلی تولید «حوزه‌ها» نامیده می‌شد که در جنوب غربی کشور واقع شده و شامل مسجدسلیمان نیز می‌شد - همان منطقه‌ای که شرکت نفت ایران و انگلیس اولین کشف خود را در ۱۹۰۸ به عمل آورد. اینک، هفتاد سال بعد، عملیات «حوزه‌ها» در دست شرکت خدمات نفت ایران، اوسکو جانشین کنسرسیومی بود که پس از سقوط مصدق و برگشتن شاه در سال ۱۹۵۳ تاسیس شده بود. بیشتر کارکنان اوسکو خارجی و اعضای شرکت‌های کنسرسیوم بودند و مرکز آن در اهواز، حدود صد کیلومتری شمال آبادان، قرار داشت. ماه اکتبر عده‌ای از کارگران اعتصابی ایرانی «حوزه‌ها» دفتر «اوسکو» را در اهواز تصرف کردند. کسی درصدد بیرون کردن آنان بر نیامد. تا ماه نوامبر حدود دویست نفر از آن کارگران راهروهای ساختمان را مسکن خود کرده بودند و همان جا می‌خوردند و می‌خوابیدند. هدف تاکتیکی آن اقدام، فشار بیشتر به اوسکو و شرکت ملی نفت ایران بود. کارکنان خارجی سر کار خود می‌رفتند و مراقب بودند که پا روی آنان نگذارند. در این ضمن، بنا به اقتضای وقت، در حیاط آن محل نماز جماعت آغاز شد. در ابتدا تعداد نمازگزاران بیش از پنج یا شش نفر نبود، اما به زودی عده‌شان به چند صد نفر رسید.

اثر اعتصاب‌ها به زودی آشکار شد. ایران، پس از عربستان سعودی، بزرگترین کشور صادر کننده نفت بود. از ۵/۵میلیون بشکه تولید روزانه، ۵/۴میلیون بشکه صادر می‌شد و بقیه در داخل کشور به مصرف می‌رسید. تا اوایل نوامبر، صادرات به کمتر از یک‌میلیون بشکه در روز کاهش یافت و سی کشتی نفت‌کش در اسکله‌های جزیره خارک در انتظار بارگیری بودند، اما در آن زمان که بازار بین‌المللی به علت آغاز زمستان نیاز بیشتری به نفت داشت، ایران از تامین آن عاجز بود. شرکت‌های نفت به علت کسادی بازار از ذخیره‌های خود فروخته بودند. آیا در بازار جهانی کمبود ایجاد می‌شد؟ وانگهی ثبات ایران متکی به درآمد نفت بود؛ و آن عایدی پایه و اساس اقتصاد کشور به شمار می‌آمد.