چشم طمع همه به نفت شمال بود

نایب‌کنسول قوی‌هیکل هم در ابتدا سعی کرد از خود دفاع کند، لذا اول با مشت و لگد تلاش کرد خود را خلاص کند اما وقتی اولین سنگ بر شقیقه‌اش فرود آمد، دست به اسلحه کمری برد تا جان خود را نجات دهد، ولی نشد که نشد. یک ساعت بعد وقتی ماموران وارد ماجرا شدند، از ایمبری، کنسول ایالات‌متحده تنها پیکری خونین و متلاشی شده بر زمین مانده بود.

این متهم سالخورده

نزدیک به یکصد سال از قتل «گریبایدوف» سفیر کشور روسیه در ایران می‌گذشت و در این مدت هیچ قتلی موجب هراس اتباع بیگانه در ایران نشده بود.

کشته شدن سفیر روس به دست توده مردم را نتیجه دسیسه دربار بر ضد وی می‌دانستند، اما چه دست‌هایی در کار بود تا عده‌ای این چنین به جان «رابرت ایمبری» آمریکایی بیفتند؟

رفته‌رفته نام یک نفر بر زبان مردم کوچه و بازار جاری شد تا اینکه روزنامه «هرالد تریبون» ‌در یکی از شماره‌های خود در سپتامبر ۱۹۲۴ تحریک برخی افراد از سوی «هارولد اسپنسر» را عامل قتل نایب کنسول دولت آمریکا در تهران معرفی کرد، مردی که به عنوان موثرترین عامل مخفی انگلیس در شرق نزدیک شناخته می‌شد. به تعبیر این روزنامه نیویورکی، کمپانی مقتدر نفت انگلیس و آمریکا و هارولد سالخورده، اما سیاستمدار، هدایتگر اصلی این توطئه قلمداد می‌شدند.

این نشریه آمریکایی نوشت که کنسول آمریکا کمی قبل از وقوع این حادثه تمام تلاش خود را به کار بست تا منابع نفت شمال ایران را از چنگ یک شرکت انگلیسی و آمریکایی در آورده و آن را به کمپانی مشهور «سینکلر» واگذار کند، اما بازی او در سیاست نفت به بهای جانش تمام شد.

اصلا موضوع چیز دیگری بود!

مرور ماجرای پردامنه امتیاز نفت شمال روشن می‌کند که وضعیت نابسامان اقتصادی-سیاسی ایران در روزهای پس از جنگ جهانی اول و به دنبال آن کودتای سوم اسفند، تا چه اندازه در عقب نگهداشتن این کشور موثر بوده است.

ایران در آن برهه نشان داد که سایه سلطه بی‌چون و چرای دو قدرت همسایه هنوز هم بر سر مردم این سرزمین سنگینی می‌کند و با وجود دخالت‌های مکرر این دو کشور، ایران هرگز نخواهد توانست گامی در جهت نیل به منافع ملی خود بردارد.

اگرچه می‌توان طمع و زیاده‌طلبی روس و انگلیس را مهم‌ترین دلیل مخالفت این قدرت‌ها با واگذاری نفت شمال به کشور دیگری چون آمریکا دانست، اما به اعتقاد نگارنده موضوع چیز دیگری بود!

انگلیسی‌ها از یک سو با عنادی که از حضور رقیبی به نام آمریکا در ایران از خود نشان می‌دادند، استقرار آمریکایی‌ها را در شمال ایران به مثابه ضرر و زیانی غیر‌قابل اغماض در معاملات نفتی خود می‌پنداشتند و روسیه از سوی دیگر، آمریکاییان را عاملی در جهت تهدید سلطه سنتی خود بر این منطقه از ایران تلقی می‌کرد.

روس‌ها شاید امتیازات اعطا شده به آمریکا در منطقه قفقاز را برای فرونشاندن عطش این کشور کافی می‌دانستند. سیطره قدرت انگلیس و حضور ناوگان این کشور در اقیانوس هند، گویای حکومت استعمار پیر بر خاورمیانه و شبه قاره بود.

درباره مخالفت انگلیسی‌ها با سپردن امتیاز نفت شمال به شرکت‌های آمریکایی باید به این نکته نیز اشاره کرد که با این کار، موضع حکام ایران در رویارویی با روسیه و انگلیس برای چندمین مرتبه پیاپی به بن‌بست می‌رسید.

تلاش ایران برای دوستی با کشورهایی چون آلمان و فرانسه هم به همین منظور صورت گرفته بود تا در سایه حمایت این کشورها ایران بتواند در مقابله خود با قدرت‌های کهن منطقه به موفقیت برسد.

اما در آن زمان، ژرمن‌ها سخت درگیر مقوله‌ای به نام صنعتی شدن بودند و فرانسوی‌ها هرگز خوشایند خود نمی‌دیدند که دست از اتحاد دیرین خویش با روسیه بردارند.

بنابراین بن‌بستی که در سطور بالا به آن اشاره شد، زمینه را برای روی آوردن ایران به قدرت سومی به نام آمریکا مهیا ساخت، چنان‌که بیانیه معروف «ویلسون» رییس‌جمهور وقت آمریکا در کنفرانس صلح ورسای، تمام توجه محافل سیاسی ایران را به خود جلب کرد.

در نتیجه می‌توان گفت، ماجرای امتیاز نفت شمال، تاییدی بر این واقعیت است که برخوردار نبودن ایران از یک قدرت با ثبات داخلی، همواره دندان طمع کشورهای زیاده‌خواه را برای تسلط بر منابع ملی و سرمایه‌های مردمی تیزتر کرده است، به عنوان مثال وقتی رضاشاه پهلوی در سال ۱۳۱۲ وادار به تمدید مجدد قرارداد نفت با انگلیسی‌ها شد، از همین بیماری مزمن حکام ایرانی مبنی‌بر بی‌ثباتی در تصمیم‌گیری رنج می‌برد و در نتیجه او نیز دست به دامان قدرت سوم(آمریکا) شد.

ایرانیان میهن‌دوست تابلوی کمپانی سابق را از فراز دفتر اصلی شرکت به زیر کشیدند و تابلوی آزادی خود را برافراشتند؛ تابلویی که در آن زیر آرم تاریخی شیر و خورشید نوشته شده بود: هیات‌مدیره موقت قانون ملی شدن صنعت نفت.