تاریخ نفت جهان-مروری بر ماجرای واگذاری امتیاز نفت شمال-۶
شیطان ۳چشم را کشتند
تلاش انگلیسیها برای به تعویق انداختن واگذاری امتیاز نفت شمال به شرکت سینکلر به نتیجه نرسید و پس از تصدی پست نخستوزیری از سوی رضاخان، مذاکرات توافق با سینکلر از سر گرفته شد. در تاریخ ۲۹ شهریور ۱۳۰۲، رضاخان و «ساپر» نماینده سینکلر، قراردادی را درباره امتیاز نفت شمال به امضا رساندند، اما تلاشهای رضاخان نیز همانند نخستوزیران پیش از او به ثمر ننشست.
بلوای قتل کنسول آمریکا در سقاخانه خیابان شیخ هادی تهران - که دست انگلیس پشت حوادث مربوط به آن آشکار بود- و به بنبست رسیدن سیاستهای شرکت سینکلر در شوروی، اجازه عملی کردن تعهدات این شرکت را به متولیان او نداد.
چشم سوم و عکاسی مرگ
در بررسی وقایع و اتفاقات پیشآمده در دوران سلطه قدرتهای استعماری، به روشنی میتوان دریافت که نقشآفرینان عرصههای سیاسی جهان همواره بخش عمدهای از برنامههای خود را به گونهای طراحی و اجرا کردهاند که در نهایت با صرف کمترین هزینه و زمان به امتیازات دلخواه خود دست یابند. به عبارت دیگر موضع دولتمردان کشورهای استعمارزده از یک سو و شیوه استعمارگران از سوی دیگر، عوامل اصلی در روند تغییرات سیاسی، اقتصادی و گاه اجتماعی منطقه را نمایان میسازد.
در شمارههای گذشته به بررسی ماجرای نفت شمال پرداختیم و ضمن مرور وقایع تاریخی این پیماننامه نفتی دریافتیم که ۳ قدرت استعماری (روسیه، انگلیس و آمریکا) هر کدام در مقطعی از تاریخ معاصر ایران، چگونه و با چه شیوههایی به دنبال تامین منافع خود بودند و نیز دریافتیم که زیادهطلبی این کشورها از یک طرف و بیکفایتی حکام وقت ایران از طرف دیگر، چگونه باعث چپاول ثروت و سرمایه ملی این مرز و بوم شد.
با رجوع به اسناد تاریخی این توافقنامه ضمن بازگویی ماجرای قتل «رابرت ماژورایمبری» جانشین کنسول دولت آمریکا در ایران کوشش میکنیم تا این حادثه را بهعنوان یکی از وقایع تاثیرگذار در خاتمهیابی ماجرای امتیاز نفت شمال و نیز ناکامی دولت آمریکا در نتیجه دسیسهچینی انگلیسیها مورد بررسی قرار دهیم.
دوران سکوت حاکم بر ایران و روزگار سیاه دیکتاتوری سردار سپه مشحون از حوادث بسیار بود که اندیشه براندازی حکومت قاجار و تاسیس سلطنت پهلوی را میتوان مهمترین برنامه رضاخان برای رسیدن به قدرت و ثبت یکی از این حوادث دانست.
یک جمعه گرم در تابستان ۱۳۰۳؛ ماژورایمبری نایبکنسول آمریکا و به گفته برخی از سیاسیون آن زمان، دلال شرکت نفتی سینکلر در ایران، وقتی کت و شلوار شیک و اتوکشیده خود را بر تن میکرد، اگر میدانست که همراه بردن دوربین عکاسی به بهای از دست دادن جانش تمام میشود، هرگز دست به این چشم سوم نمیزد.
ماجرای آشوب و زد و خورد در سقاخانه آقا شیخهادی در محله «حسنآباد» تهران و کشته شدن نایبکنسول دولت آمریکا در ۲۷ تیرماه ۱۳۰۳(ژوئن ۱۹۲۴) از وقایع مهم دوران استبداد رضاخان و نیز شروعی برای سرنگونی حکومت قاجار به حساب میآید. استواری پایههای حکومت زور و دیکتاتوری سردار سپه با رویدادن دو مورد قتل در فاصله کمتر از ۱۵ روز دنبال میشد.
قتل ماژور تنها چند روز بعد از کشته شدن میرزاده عشقی، شاعر و روزنامهنگار آزاده آن دوران صورت گرفت تا رضاخان پهلوی از این آشوبها بیشترین بهره را ببرد.
در آن زمان نقلها و شایعاتی از سقاخانه آقا شیخهادی و معجزات در بین مردم رواج پیدا کرده بود، ماژور هم به دنبال شنیدن برخی از این شایعات هنگام خروج از منزل دوربین عکاسی خود را برداشت تا از سقاخانه عکسبرداری کند.
چند روز پس از ابلاغ دولت ایران به اتباع اروپایی مبنیبر احتمال وجود خطر جانی برای این افراد از سوی افراد متعصب، بخشنامهای به اروپاییان مقیم ایران شده بود تا از حضور در تجمعها و اماکن عمومی و شلوغ خودداری کنند.
ماژورایمبری به اعتبار دانستههای خود از اوضاع سیاسی ایران، چنین بخشنامههایی را بیاهمیت تلقی کرده و از سویی هنوز هیچ حرکت ناخوشایندی از مردم پایتخت مشاهده نکرده بود، بههمین دلیل احساس میکرد گردش روز تعطیل در خیابانهای تهران خطری به دنبال نخواهد داشت. در همین اندیشه و افکار بود که از دور جمعیت زیادی را دید که با لباسهای رنگارنگ در حال اجرای نمایش بودند. انبوهی و ازدحام مردم کوچه و خیابان و نبود عکاس باعث شد تا ماژور فرصت را غنیمت شمرده و برای ثبت این ماجرا اقدام به عکاسی از آن کند.
او به سرعت دوربین را از روی دوش خود برداشت و برای تنظیم، آن را به سمت جمعیت گرفت. ناگهان مردی ژندهپوش و لاغراندام از میان حاضران بیرون آمد و درحالی که دستهایش را به سمت بالا گرفته بود، فریاد زد: «مردم! این همان شیطان رجیم است- مردی که ۳ چشم دارد- نگاه کنید! این شیطان دو چشم در سر دارد و یک چشم در دست. ای ایرانیها! کیست که ۳ چشم دارد؟ فقط شیطان است که میتواند ۳ چشم داشته باشد» و فریادکنان خود را روی «ماژورایمبری» انداخت.
ارسال نظر