مشروح دادگاه غلامرضا نیک پی، شهردار پایتخت در زمان شاه –بخش پایانی
داستان اتوبوسرانی تهران و پایان محاکمه
آخرین جلسه محاکمه غلامرضا نیکپی، شهردار تهران در دوره شاه که به مقام سناتوری انتصابی نیز رسیده بود، به موضوع اتوبوسرانی در تهران و موضوع بزرگراهها اختصاص دارد. نیکپی در همین نشست آخر محکوم به اعدام شد. نیکپی: بنده تقاضا کردم آقای مهندس ریاضی، شریف امامی و هویدا همه شاهد هستند که ۳هزار میلیون تومان بودجه اختصاص بدهند برای جنوبشهر و حتی گفتم اگر این بودجه را به شهرداری نمیدهید خودتان مصرف کنید.
دادگاه: بله، پول میگرفتید و پول درخواست میکردید درست است، اما همیشه این پولها را حیف و میل میکردید و به همدستان خودتان میدادید و مرتب هم میگفتید پول بدهید و هیچ وقت هم مدیریت نداشتید که پول را درست خرج کنید بیحساب پول دادید و در نتیجه آن ضوابطی که شما و آقای شهرستانی درست کردید اگر بخواهند مشکلات ناشی از آن را درست کنند و پولهایی را که شما بیحساب به اینها دادید قطع کنند فورا اعتصاب و جنجال راه میافتد و دردسر درست میشود.
نیکپی: قربان، اینها با حقوق کمتر کار نمیکنند. یک مهندس که در بخش خصوصی ۱۴۰هزار تومان میگیرد نمیآید در شهرداری با ۳هزار تومان حقوق کار کند.
دادگاه: شما پیشنهاد کردید که یک خط از حاشیه خیابانها به حرکت اتوبوسهای شرکت واحد اختصاص یابد؟
نیکپی: این پیشنهاد از طرف شرکت واحد اتوبوسرانی شده بود.
دادگاه: چه زمانی؟
نیکپی: وقتی من تحویل گرفتم.
دادگاه: ولی من مدرکی دارم که این پیشنهاد را شرکت «سوفرتو» کرده بوده است.
نیکپی: بنده گزارش شرکت سوفرتو را نخواندهام اما این موضوع مطرح شد، رییس وقت راهنمایی و رانندگی سرتیپ افسری آن را رد کرد و گفت عرض خیابانها آن قدر نیست که این برنامه قابل پیاده کردن باشد. اما میشود این طرح را در خیابانهایی که یکطرفه هستند پیاده کرد و در خیابان نواب که این طرح پیاده شد نتیجه خوب نبود به خاطر اینکه وقتی اتوبوسها در آن خط مخصوص حرکت نمیکردند سایر وسایط نقلیه آن خط را اشتغال میکردند.
دادگاه: به هر حال شما معتقد بودید که این کار خوب است.
نیکپی: بله، من معتقد بودم که اختصاص یک خط مخصوص از خیابانها برای حرکت اتوبوسها بسیار خوب است؛ به شرطی که خیابانها را یک طرفه کنند.
دادگاه: اما در خیابان شاهرضا هم میخواستند این طرح را پیاده کنند و به این نتیجه رسیده بودند که در خیابان شاهرضا اگر این طرح پیاده شود نتیجه خوبی خواهد داشت و مطالعات زیادی هم در این مورد انجام دادند، اما هدف من از طرح این سوال این است که هر طرح و پیشنهادی که خارجیها به شما میدادند بیچون و چرا آن را اجرا میکردید و اگر آنها در کارشان قصد اخلال و خیانت هم داشتند باز شما حرف آنها را گوش میکردید و این مساله به آنجا منتهی میشد که به هیچوجه به عقاید و افکار و نظرات صادقانه افراد ملت ایران و همنوعان خودتان توجه نمیکردید و اگر صدها پیشنهاد صادقانه که حاصل فکر و تعمق و تخصص و تدابیر بیریا و بدون دستمزد مردم بود، آنها را نادیده میگرفتید و حتی نگاه نمیکردید، اما مثلا اگر یک مهندس آمریکایی را با صرف مخارج بسیار دعوت میکردید هرچه میگفت قبول میکردید. خلاصه میآمدند نظر میدادند و پول میگرفتند.
نظرشان هم اگر رد میشد این قضیه را تکرار میکردید و پول اضافه به دیگری میدادید و خلاصه یک به همریختگی عجیبی به وجود آوردید و با توجه به سیاست استعماری آمریکا که در همه جای کشور رسوخ داشت شما باز به این مساله هم توجه نمیکردید.
نیکپی: اختلاف اصلی بین آقای مهندس اصفیا و بنده و آقای مجیدی سر همین مساله بود. آقای اصفیا به خصوص اعتقاد داشتند که باید مهندس مشاور در اختیار بگیریم.
دادگاه: از کجا از خارج؟
نیکپی: از هرکجا خودشان میگرفتند و «سوفرتو» را هم سازمان برنامه استخدام کرد تا این نظریات پیاده شود، اما من و سرتیپ افسری صددرصد مخالف بودیم. ما میگفتیم که خودمان یک سازمان ترافیک درست کردیم و کارشناسان خوب ایرانی هم که در خارج مطالعه کردند در این سازمان داریم و از طرفی خارجیها نمیتوانند نیازهای ما را تشخیص بدهند، برای اینکه با روحیات ما آشنایی ندارند مثلا «سوفرتو» خودش را با روحیه یک راننده فرانسوی تطبیق میدهد و آمریکایی هم به همین نحو.
دادگاه: پس چرا شما این تذکر را ندادید که سوفرتو در مورد ما سیاست استعماری را پیاده میکند و همینطور اجرا کردید؟
نیکپی: این فکر سازمان برنامه بود، کما این که در مورد نقشه جامع تهران هم همین فکر را داشتم و میگفتم خودمان باید عمل کنیم.
دادگاه: تمام مردم میبینند که مشکل ترافیک تهران حل نشد و شما مجری این کار بودید اولا نتیجه گرفته میشود که یا شما باز هم تابع سیاست نادرست و غلطی بودید که دیکته میشد یا در مقابلش عکسالعمل نشان میدادید و خودتان آن را اجرا میکردید و باز همان سیاست غلط پیاده میشد و نتیجهاش هم همین است که میبینیم مشکل ترافیک حل نشده است.
نیکپی: ترافیک تهران را اگر میخواستیم به این صورت در نیاید باید از سال ۱۳۲۰ هماهنگ با افزایش جمعیت تهران و هماهنگ با جلب جمعیت از شهرستانها به تهران و هماهنگ با خریدن اتومبیل برنامه زمانبندی شده عمرانی هم در تهران برای این کار پیاده میکردند.
دادگاه: ببینید مسائل را مخلوط نکنید باز شما میخواهید گناهش را به گردن دیگران بیندازید و یک عده دیگر را متهم کنید. اگر این طور باشد شما مجری بودی و میدیدی که دیگران در کارهایتان اخلال میکنند و به مملکت خیانت میکنند. شما نباید هماهنگی میکردید و اجرای این برنامهها را قبول میکردید. شما باید استعفا میدادید و از تریبون انجمن شهر تهران هم به مردم اعلام میکردید در صورتی که هیچکدام از این مسائل را نگفتید حالا دارید میگویید که سازمان برنامه مقصر است و ما دخالت نداشتیم ولی به طور کلی شما هم هماهنگ با آن دستگاه همهجا بودید و جلو میرفتید.
نیکپی: قربان اجازه نفرمودید گزارشاتی را تقدیم بکنم که درباره مسائل مختلف تهران دارم.
دادگاه: آنقدر در روزنامهها شما مطالب خودتان را گفتید و همه مردم خواندند که این گزارشاتی که شما میخواستید بدهید همان مطالبی بود که گفتید.
نیکپی: قربان اجازه بدهید منم مطالبی را به عنوان معترضه عرض کنم.
دادگاه: خواهش میکنم.
نیکپی: طی ۲۰ روزی که من خودم را معرفی کرده بودم به منزل امام و در آنجا به سر میبردم، به من گفتند که در روزنامهها چاپ شده که بنده یک ماشین به ولیعهد هدیه کردم. قربان این یکی را جنابعالی مخبرش را بخواهید ببینید که این آیا هدیه ولیعهد انگلستان به ولیعهد ایران بوده یا نه، زیرا در موقعی که دعوت رسمی از ایشان کردند که بروند به انگلستان و در تمام روزنامهها هم منتشر کردند این اتومبیل را به ولیعهد دادند، شاهد هم آقای علینقی اسدی مدیر لیلا ند موتور در تهران است.
دادگاه: در زمانی که شما سناتور بودید و آزادی عمل هم داشتید و جلوتر از آن هم شهردار تهران و وزیر آبادانی و مسکن بودید، اگر یک نفر در روزنامه اعلام میکرد که آقای نیکپی در سیاست خود خیانت میکند و این مطلب را انتشار میداد، شما چه کار میکردید؟
نیکپی: تکذیب میکردم.
دادگاه: تکذیب میکردید یا او را تعقیب هم میکردید؟
نیکپی: تعقیب نمیکردم، برای این که فایدهای نداشت، چند بار از چند نفر شکایت کردم به دادگستری، فایده نداشت.
دادگاه: از کی شکایت کردید؟
نیکپی: آقای یدا... ذبیحیان یکی از آنها بود که یک خبر جعلی نوشت، بنده تعقیب کردم و دیگری آقای مسعودی. البته نه مسعودی روزنامه اطلاعات، بلکه مسعودی که وکیل مجلس بود.
دادگاه: مسعودی مدیر آژنگ؟
نیکپی: بله در روزنامه آژنگ خبری منتشر کرد که معاونین شهرداری ۶میلیون تومان دزدی کردند و قسمتی از خارج محدوده شهر را انداختند داخل محدوده، بنده شکایت کردم آخر سر هم بنده را خواستند، گفتند بیا و شکایت خود را پس بگیر. گفتم نمی گیرم و در آخرین مرحله هم بازپرس او را تبرئه کرد و اصلا پرونده به دادگاه نرفت.
دادگاه: چرا نرفت، شما که همه جا قدرت داشتید. من میدانم که روزنامه آژنگ در بست در اختیار شما بود، حالا چه نوع جنگ زرگری داشتید، معلوم نبود. آنچه که مسلم است، این که مسائلی که در مطبوعات نوشته شد و با توجه به اعتراض اکثریت مردم، شما محکوم شدید به ایجاد اختناق و کمک به غارت اعتبارات و کنار رفتید. حالا شما میگویید مطبوعات دروغ گفته؟
مطبوعات باید از خودش دفاع کند تا ثابت شود، شما این کار را نکردید و از طرفی یدا... ذبیحیان خودش کارمند شما در شهرداری بود و کمکهایی را که شما به ذبیحیان کردید، لیستش را درمیآوردیم و او را تحت تعقیب قرار میدهیم و بعد میگوییم که شما دروغ میگویید، ذبیحیان کارمند انجمن شهر هم بود.
نیکپی: انجمن شهر را نمیدانم.
دادگاه: ذبیحیان یک عضو داریوش همایون هم بود. شما سالها مردم را خام کردید و هر جایی یک حرفی زدید و حالا اینجا هم ضد و نقیض میگویید و دلیلش هم دارایی شخص شما بود. با این همه فقیر که در جنوب شهر...
نیکپی: من فقط یک خانه دارم و هر چه بیشتر از آن دارم مال دولت.
دادگاه: دولت به شما نمیدهد. چرا جمع کردید؟ این یک واقعیت است که شما بیش از هزار میلیون تومان پول نقد دارید؟ نگذاشتند فرار کنید.
نیکپی: من خارج بودم. رفتم گلوی بچهام را عمل کنم، خودم آمدم.
دادگاه: به هر حال روزنامهها نوشتند که شهرداری اصلا به حرف مردم توجه نمیکند و این یک واقعیت بود که شما به افکار عمومی توجه نداشتید و درباره مشکلات شهری تهران فقط میگفتید پول... پول... و پول را گرفتید و تمام کردهاید، اما مشکلات بر جای ماند و هیچ مشکلی حل نشد.
نیکپی: نمیدانم چه عرض کنم.
دادگاه: این یک واقعیت است و مدارک و اسناد آن هم در همه جا نشان داده میشود که بیحساب پول گرفتید و صورت وامهایی که فقط بابت شرکت اتوبوسرانی گرفتید، برای من تهیه کردند که میخوانم تا ثابت شود که بیش از دوهزار اتوبوس که گفتند گم شده واقعیت است.
نیکپی: گم شده؟
دادگاه: منظور پول اتوبوسها است و شما مسوول آن هستید.
نیکپی: روزی که در مهر ۴۸ مسوول شهر تهران شدم، گزارش دادند که از ۲۲۰۰اتوبوس ۶۰۰دستگاه آن از رده خارج شده و ما با بقیه کار میکنیم. یک گزارش مفصل هم سرتیپ شیرزاد داد و استعفا کرد و گفت من با این ترتیب نمیتوانم کار بکنم.
دادگاه: آقای ارداقی در سال ۵۱ گفت ۲۸۵۳ اتوبوس داریم و در ۱۹/۱۰/۵۱ گفت ۲۰۰ اتوبوس میخریم.
نیکپی: ۶۰۰ دستگاه از رده خارج شده بود.
دادگاه: در عرض ۱۵روز ۶۰۰دستگاه از رده خارج شد؟
نیکپی: نه، جمع اتوبوسها را داده و ۶۰۰دستگاه آن از رده خارج شده بود.
دادگاه: در اینجا نوشته، اتوبوسهایی که در جریان بودند ۲۸۵۳ دستگاه است و این آمار رسمی است که تهیه شده.
نیکپی: در زمان ارداقی بود.
دادگاه: شما مسوول ارداقی بودید. شما مسوول سرلشگر اسماعیل ذوقی بودید و همین طور مسوول بقیه.
نیکپی: آقای بازپرس اگر یک کارمند استانداری بلوچستان دزدی کند، مسوول وزیر کشور است؟
دادگاه: پس شما آنجا که در راس قرار میگرفتید، هیچ ضابطهای را در نظر نمیگرفتید؟ کارمند را از نظر شخصیت میخریدید و خرد میکردید و اگر اطاعت نمیکرد پوست او را میکندید، بعد در اینجا میگویید که کارمند مقصر است، ما مقصر نیستیم.
نیکپی: اگر کارمند خلاف کرده باشد، بله.
دادگاه: شما کدام یک از کارمندانتان را تعقیب کردید؟
نیکپی: بیش از ۷۰نفر.
دادگاه: هیچ کس را تعقیب نکردید و فقط آنهایی تعقیب میشدند که در مقابل کارهای شما ایستادگی میکردند.
نیکپی: خوب معلوم است به اداره حقوقی معرفی میکردم.
دادگاه: اداره حقوقی هم تابع شما بود وگرنه چرا پرونده اتوبوسرانی را که در دیوان کیفر مطرح بود و همه جا هم مساله آن منعکس شد، شما تعقیب نکردید.
نیکپی: بنده که اصلا آنجا نبودم.
دادگاه: چرا دنبال نکردید؟
نیکپی: خودش محکوم شد.
دادگاه: به هر حال، همه جا مسوول بودید و امضا کردید و نمیتوانید شانه از بار مسوولیتها و مشکلاتی که برای مردم تهران فراهم آوردید، خالی کنید. اگر شما مسوول نبودید، پس هر کس عادی میتوانست برود در شهرداری بنشیند و بگوید من شهردار هستم. شما را انتخاب کردند که لیاقت خدمت کردن به مردم را داشته باشید.
نیکپی: کار کردم.
دادگاه: کاری نکردید، فقط کار منفی کردید، آقا.
نیکپی: البته به تشخیص جنابعالی.
دادگاه: نخیر، به تشخیص مردم، چرا که نتیجه کار شما است که روز به روز وضع ترافیک بدتر میشود. شما میگویید که کار کردم، اما انجمن شهر که نمایندگانش دستنشاندگان خود شما بودند، گفتند که تهران کثیفترین شهر دنیا است.
نیکپی: قربان یکی میگفت، بعد مینوشتند همه گفتند.
دادگاه: یک نفر هم که بگوید نماینده مردم است. آیا باید توی دهنش زد؟ در ثانی یکی نگفته تمام مردم میگویند و در تمام مطبوعات نظرات مردم که از دست خبرنگاران در میرفت و چاپ میشد، حاکی از نظرات مخالف مردم بود. هر چه که به مطبوعات هم گفته بودی نظرات مخالف نباید چاپ شود، شما ۸۰سال تهران را به عقب راندید.
نیکپی: پس دهها پارکینگ و غیره وجود خارجی ندارد؟
دادگاه: شما ۴۲میلیون دلار گرفتید. ۲۱میلیون دلار اتوبوس خریدید و ۱۱میلیون دلار هم برای بهبود ترافیک خرج کردید، ولی هیچ کار انجام نشد و ۱۲۰۰دستگاه اتوبوس هم گرفتید که شد ۴۰۰۰دستگاه و بعد چندین میلیون هم از بانک ملی گرفتید.
نیکپی: هر چه دادند کار کردیم.
دادگاه: شما معتقدید که اعتبارات درست و به موقع به مصرف رسیده است؟
نیکپی: چه عرض کنم، آنچه پول خود شهرداری است، بله.
دادگاه: شما در مورد حق مرغوبیت که مربوط است به زمینهایی که به عللی قیمتش گران میشد، آنچه که در طول شهرداری شما شنیده نمیشد مساله وصول حق مرغوبیت بود و نه در روزنامهها و نه در انجمن شهر و نه در ترازنامههایتان و نه در درآمدهایتان ذکری از وصول حق مرغوبیت نیست.
نیکپی: قربان، حق مرغوبیت از جاهایی دریافت می شود که جاده جدید احداث شده که اگر به قیمت زمینهای اطراف آن اضافه میشد، باید حق مرغوبیت گرفته میشد.
دادگاه: چیزی وصول کردید؟ باید حق مرغوبیت را دریافت میکردید. در ثانی به کسی که حق مرغوبیت تعلق میگرفت، خسارت پرداخت نمیشد. شما چطور این کار را کردید؟ ۱۸ رشته بزرگراه کشیدید و باعث شد زمینهای نامرغوب، مرغوب بشود و شامل آن آییننامه حق مرغوبیت بشوند.
نیکپی: وقتی یک بزرگراه بکشید زمینها نامرغوب میشود و نه مرغوب، به دلیل این که در شاهراهها سرعت سیر زیاد است، توقف ممنوع است و احداث مراکز تجاری نیز ممنوع است و به همین دلیل آمدند این قانون را عوض کردند و حق مرغوبیت را کم کردند، اما سابقا آییننامه مرغوبیت صحیح بود.
دادگاه: آییننامهای که شما میگویید بعد از شهرداری شما مطرح شد، بزرگراههایی را که ارتباط با زمینهای کنار ندارد مثل اتوبان کرج مشمول حق مرغوبیت نمیکند، یعنی اتوبان کرج که مستقیم میرود و کسی حق ندارد از فرعیها وارد آن بشود حق مرغوبیت ندارد ولی شاهراههای داخل شهر که بزرگراهها کنارش قرار میگیرند و ساختمانهای مرغوبی در اطراف آن ساخته شده و زمینها را از متری ۲۰۰تومان به ۶هزار تومان ترقی داده، شما از آنها حق مرغوبیت نگرفتید و گاوبندی بود، بین شما و یک عده از زمینخواران که اینها را از دریافت حق مرغوبیت معاف کردید و شما میگویید که در حسابهای ما هیچ حق مرغوبیت وجود ندارد.
نیکپی: شاهراههایی را که کشیدم شامل مقرراتی است که هر ۳۰۰متر به ۳۰۰متر باید مسدود بشود تا بزرگراه مفهوم پیدا کند.
دادگاه: باید ببندند اما شما نبستید.
نیکپی: داشتیم میبستیم و من از اداره امور مالی شهرداری سوال کردم که مرغوبیتها را چه کار کنیم، گفتند پایاپای کنید.
دادگاه: کی گفت؟
نیکپی: آقا شیخ بهایی و آقای خسرو شاهی و آنها که مسوول بودجه و حسابهای شهرداری بودند.
دادگاه: شما که یک دکتر اقتصادید و مسلط هستید به قوانین شهرداری، کجای قانون گفته است که شما پایاپای بکنید؟
و اصولا با کی پایاپای بکنید؟
نیکپی: با کسی که صاحب زمین است.
دادگاه: صاحب زمین که باید هزار تومان بیشتر بدهد و دیگری که باید هزارتومان هم بگیرد، شما چه طور پایاپای کردید؟
نیکپی: آنها گفتند.
دادگاه: به عنوان آخرین دفاع هر چه که فکر میکنید لازم است، بگویید.
نیکپی: دفاعی ندارم.
رییس: ختم محاکمه اعلام میشود.
دادگاه پس از شور به اتفاق آرا غلامرضا نیکپی را به اعدام محکوم کرد و حکم چند دقیقه پس از ابلاغ به متهم اجرا شد.
ارسال نظر