تاریخ قاجار
فروش مقام و عنوان در دوره قاجار-۱
حکومت استبدادی و تکنفره در هر عصر و دوره و در هر سرزمین، فرجامی جز به سخره گرفته شدن ارزشهای انسانی نداشته و نخواهد داشت. حکومت تکنفره و خودکامه همه چیز را به انحطاط میکشاند و بهرغم همه نیتهای خوبی که ممکن است برخی از این نوع حکومتها داشته باشند، ارزشهای معنوی به سخیفترین شکل خرید و فروش میشود.
احمد مجدالاسلام کرمانی
حکومت استبدادی و تکنفره در هر عصر و دوره و در هر سرزمین، فرجامی جز به سخره گرفته شدن ارزشهای انسانی نداشته و نخواهد داشت. حکومت تکنفره و خودکامه همه چیز را به انحطاط میکشاند و بهرغم همه نیتهای خوبی که ممکن است برخی از این نوع حکومتها داشته باشند، ارزشهای معنوی به سخیفترین شکل خرید و فروش میشود. حکومت خودکامه قاجار در ایران را میتوان از این مدل تلقی کرد و با دقت در رفتار و گفتار شاهان مستبد قاجار، مصداقهای خوبی برای مفهوم بالا پیدا کرد. در دوران شاهان قاجار به ویژه هرچه به آخر حکومت این خاندان میرسیم، خرید و فروش منصب و مقام و عنوان یک محل درآمد برای شاهان شده بود. این موضوع دستمایه نوشتهای شده که احمد مجدالاسلام کرمانی از نویسندگان منتقد عصر مشروطیت در مقالهای آن را تشریح کرده است که در زیر میخوانید:
در اواخر دوره ناصرالدینشاه کار مالیه ایران به جایی رسید که هیچ شهری اضافه محل و به اصطلاح مستوفیها «باقی تحت محل» نداشت و شاه برای پوشانیدن کسر بودجه مجبور شد که به وسایلی فوقالعاده متوسل شود. او چند وسیله موقتی اختیار نمود که علیالظاهر بار خودش را بار نمود، اما در باطن بر خرابی مالیه ایران افزود.
اول آن که مساعده حواله داد. یعنی قرارداد یک قسط از مالیات را حکام ولایات قبل از تجدید سال از مردم مطالبه نمایند و در واقع سال نو را وصله سال کهنه کرد و چون از این راه هم چندان تفاوتی حاصل نشد وسیله دیگر انتخاب نمود و تا چندی هم با آن گذرانید. یعنی مناصب و القاب را در معرض فروش و حراج درآوردند. هر کس هر منصبی استدعا کرد در مقابل مبلغ معینی به او دادند. مثلا درجات نظامی از قبیل، سلطانی، یاوری، سرهنگی، سرتیپی، امیرپنجی، امیرتومانی، سرداری، سالاری، امیر نوبانی، به اندازهای فروخته شد که عده صاحبان مناصب دو سه مقابل افراد نظامی شد. در اوائل، حمقا برای انجام این معامله با کمال عجله حاضر شدند و پول دادند تا صاحب منصب خارج از فوج یعنی سرهنگ و سرتیپ و امیر پنج و امیرتومان افتخاری بدون ابواب جمعی شدند تا وقتی که عده آنها به قدری زیاد شد که دیگر کسی پیرامون این معامله نرفت، بلکه از بس هر بیسر و پایی صاحب منصب شد دیگر شان و شرفی برای این مناصب باقی نماند. حتی زرگر و معمار و کلاهدوز و نجار هم بینصیب از منصب نماندند.
بعد از آن که این متاع به کلی فاسد شد و از رونق افتاد شروع به فروش القاب افتخاری کردند و به اختلاف لغات، قیمتی برای صحه فرامین به عنوان تقدیمی معین کردند و از هر ماده چندین لفظ مشتق شد، به طوری که قاموس و منتهیالارب هم از تعداد آنها عاجز شدند. مثلا ماده نصرت از حیث اشتقاق لفظی و مضافالیه قریب پانصد لقب شد که برای نمونه به بعضی از آنها اشاره مینماییم: نصرهالدوله، نصرهالسلطنه، نصرةالملک، نصرةالسلطان، نصرةخاقان، نصرةلشگر، نصرةنظام، نصرةحضور، نصرةخلوت، نصرةدفتر، نصرةالممالک. اسم فاعل آن هم که ناصر باشد به همین قسم ناصرالدوله، ناصرالسلطنه، ناصرالملک، ناصرالممالک، ناصرالسلطان، ناصر خاقان، ناصر نظام، ناصر لشگر، ناصر حضور، ناصر دفتر، ناصر الوزاره ـ صیغه فعل آن را هم مهمل نگذاشتند و بر همین قیاس: نصیرالدوله، نصیرالسلطنه، نصیرالملک، نصیرالسلطان، نصیر نظام، نصیر دفتر، نصیرخلوت، نصیرحضور، نصیرالممالک، نصیرلشگر، نصیرخاقان، بعد که از ثلاثی مجرد آن فارغ شدند آن را باب افتعالی بردند و از او هم چندین لغت مشتق شده منتصرالدوله الی آخر انتصارالدوله الی آخر و هم چنین لغت امانت از امینالدوله گرفته الی امین دواب بعد به باب افتعالش بردند: مؤتمنالدوله، مؤتمنالممالک، موتمنالسلطنه الی آخر به اضافات مختلفه استعمال شد.
لغت اعانت هم تقریبا مثل امانت، معینالدوله الی آخر.
ولی تفاوتی که دارد در مزید فیه است نه در ثلاثی مجرد. نمیدانم به چه ملاحظه این لغت از باب افتعال قهر کرده است و به باب استفعال پناه برده که مستعینالدوله و مستعانالسلطنه و امثال آن استعمال شد.
بعد از آن که تمام کتاب قاموس را گشتند و پدر مشتقات را درآوردند شروع به جوامد نمودند و رفتهرفته قید ترکیب لفظی را هم زدند و عربی را با فارسی و فارسی را با عربی ترکیب نمودند مثل: هژیرالسلطنه، بهادرالدوله، حسام دفتر، سیف لشگر، ضرغام دفتر، ضرغام لشگر. باری از جوامدو اعلام هم طرفی بر نبستند ناچار به آسمان رفتند و دست به فلکات زدند: شمسالدوله، کوکبالسلطنه، اخترالدوله، نجمالدوله، نجمالممالک، مهرالدوله، مهرالسلطنه و امثال آنها و چون دیدند از مهر و سپهر و کلیه فلکیات هم بارشان بار نشد، شروع به تشریح بدن انسان نمودند و هر عضوی را به چندین مضافالیه استعمال نمودند: عینالدوله و عینالملک الی آخر. عضدالدوله، عضدالسلطنه الی آخر ـ ساعدالدوله، ساعدالسلطنه، ساعدالملک الی آخر اقسامه. فؤاد الملک الی آخر اقسامه. لسانالدوله، لسانالسلطنه، لسانالملک الی آخر.
ولی از این رهگذر دولت علیه را چندان گشایشی حاصل نشد، چرا که راه تقلب در آن باز ودست متقلبین دراز شد.
اولا بسیاری از این القاب را مجانا استدعا کردند و به شفاعت وزرا و خانها و شاهزادگان به مختصر تعارفی گذرانیدند.
ثانیا رندان بنا کردند به فرمان ساختن و چون فرمان لقب محتاج به ثبت و ضبط نبود هر کس هم میتوانست صحه همایونی را بعد از دو سه روز مشق کردن بسازد و به علاوه از صحه فرمان لقب فقط محتاج است به مهر صدراعظم و اتابک مقتول اگر روزی هزار فرمان لقب هم حضورش میبردند مهر میکرد نه اینکه خودش بخواند بلکه عادت او این بود که مهرش را میانداخت نزد منشیهای حضورش که این گونه کاغذها را به ضمیمه جواب عرایض و مراسلات ولایات که به سلیقه خودشان مینوشتند مهر کنند و منشیها هم میدانستند اتابک در مهر کردن فرمان لقب نه امتناعی دارد و نه هرگز اعتنایی که چیزی مطالبه کند، این بودکه هر چه ملفوفه یا فرمان لقب به آنها میدادند بدون تردید مهر میکردند.
ارسال نظر