تحلیل
وضعیت طبقات در آستانه انقلاب اسلامی -۱
پژوهشگران تاریخ ایران به ویژه آن گروه از کسانی که تاریخ دوران حکومت محمدرضا شاه را بررسی کردهاند، علاقهمندی خود را به رفتار طبقات اجتماعی در ایران نشان دادهاند. محسن سیلانی، نویسنده کتاب «شکلگیری انقلاب اسلامی» نیز در بخش توسعه اقتصادی و انحطاط سیاسی از نوشته خود این مساله را بررسی کرده است که در زیر میخوانید:
طبقه متوسط جدید
طبقه متوسط به طور عام و طبقه متوسط جدید به طور خاص، از سوی رژیم، جدیترین تهدید برای ثبات کشور تلقی میشدند. طبقه متوسط جدید به گروهی از جامعه گفته میشود که در نتیجه پدیده نوسازی پا به عرصه وجود نهادند. جامعه روشنفکری هسته اصلی این بخش را تشکیل میدهند. اصطلاح مذکور به گروههایی از جامعه اطلاق میشود که رسالت ویژه آنان تفسیر جهان برای اجتماعی است که در آن زندگی میکنند. این تعریف ما نهایمی نخبگان (دانشجویان، اساتید دانشگاه، معلمان، نویسندگان و شاعران) و نیز روشنفکران دیوانسالاری حرفهای (پزشکان، قضات، تکنوکراتها و بوروکراتها) را شامل میشود. طی سالهای ۱۹۶۶ تا ۱۹۷۶، شمار معلمان و نویسندگان اندکی بیش از دو برابر شد و تعداد دانشآموزان دبیرستانی و اساتید دانشگاه، سه برابر شد و نیز جمعیت دانشجویان مراکز آموزش عالی به شکل قابل ملاحظهای افزایش یافت.
به نوشته هانتینگتون؛ «دانشآموزان منسجمترین و موثرترین نیروهای انقلابی در درون جامعه روشنفکری هستند.» دانشآموزان ایرانی نقش مهمی در تمام حرکتهای اجتماعی عمده در دوران پس از جنگ جهانی دوم ایفا کردهاند. نهادهای عالیتر، کانون گرم مخالفت با رژیم بودند.
در سال ۱۹۶۶، تعداد دانشجویان شاغل به تحصیل در موسسات آموزش عالی حدود ۵۲۲۹۴نفر بود و درست یک دهه بعد، این تعداد هشتبرابر شد و به ۴۳۷۰۸۹نفر رسید. به رغم موفقیتهای چشمگیر آموزشی، موسسات آموزش عالی قادر به تامین کافی افراد متخصص و حرفهای مورد نیاز کشور نبودند. در نتیجه، ایران دست به دامان کمک غرب شد و در سال ۱۹۷۸ حدود ۶۷۰۰۰نفر از دانشجویان ایرانی برای ادامه تحصیل، راهی کشورهای غربی شدند که در این میان ۵۴۳۴۰نفر به آمریکا، ۴۴۴۵نفر به جمهوری فدرال آلمان و ۴۳۳۶نفر به بریتانیا رفتند.
بسیاری از دانشجویان ایرانی شاغل به تحصیل در خارج، به شدت سیاسی بودند. در دهه ۱۹۶۰ تعدادی از آنان کنفدراسیون دانشجویان ایرانی (اتحادیه ملی) و انجمن دانشجویان مسلمان را تشکیل دادند. سازمانهای دانشجویی مذکور، عمدهترین دستگاه تبلیغاتی مخالف شاه در خارج و منبع انسانی عظیمی بودند که گروههای مختلفی همچون کمونیستها، مائوئیستها، اسلامگراها و ملیون به عضوگیری از میان آنان پرداختند.
کنفدراسیون مذکور به ساماندهی تظاهرات ادواری علیه شاه و تسخیر خشونتآمیز سفارتخانههای ایران در کشورهای خارجی از جمله اروپا و آمریکا پرداخت. موفقیت فرایند نوسازی ایران بر مشارکت فعال صاحبان حرفه، مدیران و بوروکراتها متکی بود. به عنوان مثال، بررسی اجمالی اعضای مجلس بیست و چهارم نشان میدهد که ۱۱۰ تن از نمایندگان مجلس دارای مدرک لیسانس یا کارشناسی ارشد، ۲۱ تن دارای دکترای غیرپزشکی و ۲۹ تن نیز دارای مدرک دکترای طب بودند. اکثریت قابل ملاحظهای از مخالفان شاه نیز از میان همین گروهها برخاستند.
به لحاظ ماهیت دوگانه این گروهها، رژیم حاکم بر ایران رویهای مرکب از نرمش و سرکوب را در پیش گرفته بود و به تشویق بیاندازه پرهیزکنندگان از فعالیتهای آشوبآمیز و سرکوب خشونتآمیز افرادی پرداخت که به خود جرات چالش با شاه را میدادند. تشکلهای حرفهای نظیر اتحادیههای کارگری تحت مراقبت ساواک بودند و حق شرکت در فعالیتهای ضد شاه را نداشتند. روزنامههای منتقد رژیم در اخذ پروانه انتشار با مشکل روبهرو بودند و انجمنهای دانشآموزی تنها در صورت اثبات غیرسیاسی بودن اجازه تشکیل مییافتند.
طبقه متوسط سنتی
فرایند نوسازی بر شانسهای تجار بازار، کسبه و علما تاثیر معکوس گذاشت. بازار یا همان مجموعه مرکب از هزاران مغازه کوچک واقع در یک بخش از شهرهای سراسر کشور، قرنها شریان اقتصادی کشور به حساب میآمد و ساختار درونی آن در دهه ۱۹۷۰نیز همانند اوایل قرن، متشکل از سه گروه بود: تجار و بهرهدهندگان کوچکترین و در عین حال متمولترین و قدرتمندترین و مغازهداران نیز سازمانیافتهترین گروه بازار بودند که هر یک از کسبه آن دارای صنف مخصوص به خود بودند. جمعیت دو گروه مذکور روی هم رفته به ۳۷۶۶۸۷ نفر بالغ میشد. گروه سوم نیز فروشندگان و دستیاران فروش مغازهها، دورهگردهای خیابانی، بازاریابان و غیره را در بر میگرفت که جمعیتی ۱۵۸۱۴۹ نفری را شامل میشد. روی هم رفته جمعیت کسبه و عمدهفروشان که در برگیرنده تمامی بازار بود، از ۴۸۱۰۲۶ در سال ۱۹۶۶ به ۵۶۱۵۸۳ نفر در سال ۱۹۷۶ رسید. از این تعداد، حدود ۶۷درصد را شاغلان آزاد تشکیل میدادند که این امر نشاندهنده استقلال مالی نسبی این عده از دولت بود.
رژیم شاه به ظاهر از اتخاذ رویه عدم مداخله در کار این کانون محافظهکاری سخن میراند. اما در واقع، سیاستهای توسعهای آن در مقابل منافع بازار قرار داشت. شاه صادقانه اذعان کرد: بازاریان گروهی متعصب و سرسخت هستند که در مقابل هرگونه تغییر از خود مقاومت نشان میدهند، چرا که موقعیت آنها امکان دسترسی به انحصاری پرسود را فراهم میآورد. من نمیتوانستم مانع ایجاد سوپرمارکتها بشوم. من کشوری مدرن میخواستم. حرکت در خلاف جهت بازار، بارزترین نمونه خطراتی بود که من در راستای گرایشهای تجددخواهانه خود ناگزیر از رویارویی با آن بودم.
ارسال نظر