بی‌اف گودریچ در ایران

باقر مستوفی نخستین مدیرعامل شرکت ملی پتروشیمی در ادامه خاطرات خود به اینجا می‌رسد که آمریکایی‌ها نیز وارد کار می‌شوند. این کارخانه، که با شرکت آلاید کمیکال در آنجا ساختید، عمدتا برای عرضه کود شیمیایی بود؟

بله. عمدتا برای عرضه آمونیاک و اوره بود و این دو محصول اصلی را داشت. کود شیمیایی و یک مقداری از آمونیاک هم صادر می‌شد. همان طور که گفتم در عین حال که ما این کار را کردیم، در کنار تصفیه خانه آبادان، ما یکی از محصولاتی هم که می‌توانستیم درست کنیم و زیاد هم دردسر نداشت پ وی، ث (P. V. C.) بود، به اصطلاح پلی واینیل کلوراید. مواد اولیه که لازم دارد آب و نمک است که در آن جا تا بخواهید هست. آب نمک را ازش نمک می‌گیرند، از نمک اسید کلوریدریک درست می‌کنند، بعد با اسید کلوریدریک هزار کار می‌کنند. واینیل کلوراید جنسی است که می‌شود صادر کرد، یعنی تبدیلش کرد و پلی مریزهاش کرد و وقتی آن را پلیمریزه کردیم می‌توانیم بفروشیم. این کارخانه که ساخته بودیم زیاد بزرگ نبود. برای محصول مملکت بود. بنابراین زیاد مساله نداشتیم که صادرات بکنیم. محصول را به قیمت تمام شده و نسبتا مناسبی درست کردیم. مجموعه بعدی که درست کردیم با مشارکت شرکت بی‌اف گودریچ بود. بی‌اف گودریچ یک پروسده بسیار مدرن و مناسب داشت و من این پروسده‌ها را مهم می‌دانم.

منظورتان از پروسده یعنی متدی که داشت؟

طریقه تولیدی بسیار پیشرفته‌ای داشت. دراین صنعت هر روشی امروز اختراع کنید فردا کهنه می‌شود. بنابراین وقتی یک کسی آخرین سیستم را داشته باشد، اقلا برای چند سال موضع مقدم خود را نگه می‌دارد و به علاوه از لحاظ طریقه تولید چون جلوی همه هست، احتمالا همیشه جلو می‌ماند. کسی نمی‌آید بنشیند، دستش را بگذارد روی دستش، منتظر بشود تا کس دیگری از او جلو بزند. به همین جهت ما همیشه می‌گشتیم و سعی می‌کردیم که ببینیم با چه جنسی و با کی باید شریک بشویم که از نظر تکنولوژی و روش جلو باشیم. این از مسائلی بود که تصمیم در بابت آن باید عاری از هر‌گونه نظر شخصی باشد، باید صد در صد فنی باشد. برای این موضوع ناچار بودیم که خود من و اعضای هیات‌مدیره خیلی دقت بکنیم که حتما کسانی که با ما شریک می‌شوند آدم‌های دانایی باشند در کار خودشان و سیستمی که به ما می‌دهند سیستم صحیحی باشد. بعد از این ما در خارک با شرکت آموکو.

ببخشید، شما با آلاید کمیکال شرکت شیمیایی شاپور را ایجاد کردید و بعد یک شرکت دیگری به اسم...؟

به اسم خارک کمیکال در جزیره خارک با آموکو. در این جا گوگرد و ال.پی.‌جی، یعنی L.P.G.) Liquified Petroleum Gas)، عمدتا تهیه می‌شد.

با بی‌اف گودریچ شرکت آبادان پترو کمیکال را درست کردید؟

بله، آبادان پترو کمیکال، که مدیرعامل آن عباسقلی بختیار بود.

آبادان پ.وی.ث می‌ساخت و بنابراین در واقع با آلاید کمیکال شما هنوز پ.وی.ث نمی‌ساختید، ماده اولیه را می‌ساختید که شرکای شما می‌رفتند تبدیل می‌کردند. اینجا پ.وی.ث و دترجنت برای مصرف داخلی می‌ساختید؟

بله. حالا توجه داشته باشید که پ.وی.ث و کود را در کیسه می‌ریزند. ما حساب خودمان را هم داشتیم که کیسه‌اش را از خارج وارد نکنیم. برنامه‌ریزی این کار به نظر بچه‌گانه می‌آید ولیکن در عین حال خیلی صحیح و درست است که انسان اینها را مواظب باشد. بنابراین ما تشویق کردیم که در شهرهای مختلف کیسه درست کنند و این صنعت در داخل ایران بسیار پیشرفت کرد.

شرکت بعدی مجموعه‌ای بود در اهواز برای کربن بلاک. کربن بلاک یک چیزی است مانند دوده. وقتی اکسیژن در هوایی که گاز می‌سوزد کم باشد نتیجه‌اش ماده‌ای سیاه می‌شود. آن دوده را می‌ریزند توی لاستیک که‌ترک نزند. به لاستیک همیشه مقداری کربن می‌زنند. ما چون صنعت لاستیک سازی را می‌خواستیم راه بیاندازیم، کربن بلاک ساختن یکی از ضروریات بود. به رییس شرکت کربن بلاک که آمده بود گفتم که ما گاز زیاد داریم و این کار را هم با آن می‌شود کرد، یعنی کربن بلاک هم می‌توان ساخت. او با ما شریک شد و شرکت کربن بلاک در اهواز به راه افتاد. من با رییس این شرکت آمریکایی خیلی دوست شدم.

اسم رییس این شرکت چه بود؟

کبت. (Cabot) اگر تاریخ آمریکا را خوانده باشید نام آن کسی است که با کشتی اول انگلیسی‌ها پایش را گذاشت در خاک آمریکا، در ۲۰۰، ۳۰۰ سال پیش. او از آن خانواده می‌آید. من یادم می‌آید که رفتم منزل او، چون شام وعده گرفته بود. گفت شما منزل من بمانید و هتل نروید. دوست و همکار آمریکایی داشتم که همراه من آمده بود. گفت می‌دانید دعوت این شخص مثل چی می‌ماند؟ گفتم نه. گفت مثل اینکه من بروم تهران یکی بگوید شاه گفته چند شب تشریف بیاورید دربار بمانید. خلاصه آدم خیلی محترمی بود، بسیار چیز فهم، بسیار وارد. تا آن زمان من آمریکایی به این اریستوکراتی ندیده بودم. دیدم که از اینها در آمریکا هم هست. به هر حال، پس از این وارد مرحله‌ای می‌شویم که مقداری تجربه پیدا کرده‌ایم و می‌دانیم چکار باید بکنیم. مساله بعدی این است که چه شکلی یک کار بزرگی را انجام بدهیم.

در این زمان چند وقت از تشکیل شرکت پتروشیمی گذشته؟

مثلا ۶ سال، ۵ سال. سالی یک دانه از اینها راه افتاد؛ دو سال اول هم برای اولیش است. البته، در عین حال که ما این چند شرکتی که نام بردم را به راه می‌انداختیم، با کسان دیگر هم

صحبت می‌کردیم.

به نتیجه‌ای که رسیده بودیم این بود که نرویم عقب یک شرکت، در یک نقطه، مثلا بی‌اف گودریچ، که البته سیستم و روش خوبی هم دارد، آن را از او بگیریم و راضی باشیم. بلکه باید برویم یک شرکت بزرگ‌تری را، شاید بزرگ‌ترین در دنیا را، پیدا کنیم. چرا؟ برای اینکه ما بزرگ‌ترین مساله خودمان را تازه کشف کرده بودیم. در این مدت ما یک مطالعه کردیم درباره آینده‌نگری، درباره ۲۰ سال آینده به این نتیجه رسیدیم که مصرف نفت ما اگر همین طور برود بالا، تا ۲۰ سال دیگر ممکن است نفت صادراتی ایران تمام بشود. اگر تمام نشود، لااقل ما باید کمتر صادر کنیم. کمتر صادر کنیم درآمدمان کم می‌شود. برای اینکه پولمان کم نیاید چکار باید بکنیم؟ تنها راه‌حلش این بود که نفت را تبدیل بکنیم به یک جنسی که به قیمت گران‌تری می‌شود فروخت. از پول آن ما واردات مملکتی مان را که همیشه رو به افزایش است، تامین بکنیم. به عبارت دیگر به جای اینکه نفت مان را مقدار زیادی از زمین خارج بکنیم، کمتر خارج کنیم و گران‌تر بفروشیم. گران‌تر هم یعنی چیزی که به پتروشیمی تبدیل شده باشد، به یک چیز گران‌تر. حالا مقدار زیادش از گاز تامین می‌شود، چون گاز ایران از نقطه‌نظر مقدار ذخایر زیرزمینی گمان می‌کنم یا اول است یا دوم. روس‌ها می‌گویند ما اولیم، اما الان که نیستند، چون ازبکستان ازشان دور شده. ولی، به طور کلی، اینکه بگوییم بزرگ‌ترین رزرو گاز دنیا در ایران است، درست است. این بزرگ‌ترین رزرو گاز در ایران عاملی است که مملکت مان را در آینده نجات می‌دهد. ما باید با این صنعت و آن گاز نان مردم ایران را تامین کنیم. منظورم از نان یعنی همه چیزشان را- لباس، کفش، حتی پول هتلشان را که می‌خواهند بیایند اروپا. با ایرانی نمی‌شود جور دیگر رفتار کرد.