تاریخ صنعت پتروشیمی تا قبل از انقلاب اسلامی-۲
کمک عالیخانی و اصفیا به پتروشیمی
یعنی چهل درصد بودجهای که برای اداره صنعت نفت درجنوب ایران به کار گرفته میشد؟
بخش دوم خاطرات اولین مدیرعامل پتروشیمی در قبل از انقلاب را بخوانید.
یعنی چهل درصد بودجهای که برای اداره صنعت نفت درجنوب ایران به کار گرفته میشد؟ در جنوب، بله. این چهل درصد رقم بزرگی است. ضمنا جمعیتی که این جا کار میکردند متجاوز از پنجاه هزار نفر میشد اما یواش یواش داشتیم تعداد را کم میکردیم. فرض کنید ما میخواستیم برای همه خانه بسازیم و در عین حال هم میدانستیم که در حدود سی هزار نفر در این جا زیادی هستند. خانه ساختن برای افرادی که زیادی دارید معنی ندارد. در عین حال، اگر این افراد خانه نداشته باشند که توی خیابانها نمیتوانند بخوابند. از طرفی هم دولت میگفت که باید خانه ساخت. راه حلی که به نظر ما رسید، که راه حل صحیحی هم بود، این بود که به مقدار سالی دو ماه به تعداد سالهایی که شخص خدمت کرده به هر کسی که زودتر خودش را بازنشسته کند یکجا بازنشستگی میدهیم که پولش را بردارد و برود جای دیگری در ایران، چون تجربه دارد و در صنعت نفت کار کرده و مملکت هم در حال ترقی بود و اقتصادش میپذیرفت، آنجا کار بگیرد و با این پولی که درآورده یک خانه برای خودش اجاره کند، بخرد یا بسازد. این پیشنهاد خوشبختانه قبول شد و سالی دو ماه که به مردم پرداختیم اغلب کارگرهایی که بیست سی سال سابقه داشتند مساوی در حدود چهار پنج سال آخرین حقوقشان را یک باره میگرفتند و میرفتند. همهشان نه، اما چند تاییشان هم رفتند مکه و یکی هم یک زن دیگر گرفته بود که زنش شکایت کرد به من که آقا برای چی به شوهر من پول دادهاید که رفته یک زن دیگر گرفته. ولی معمولا این کار را نمیکردند. نتیجه این شد که ما به کارمندانمان خیلی نزدیک شدیم.
ضمنا هر آدمی هم که به آینده فکر میکند و من و همکارانم همیشه در این فکر بودیم که آینده چه میشود، اجبارا به بعد از نفت فکر میکند. اگر که این شهری که ما درست کردهایم و همه چیز آن مرتب و منظم است، یک مرتبه از کار بیافتد، زیرا که دیگر نفت نیست، مردم این جا چهکار کنند؟ بعد این مساله پیش آمد که این گازها را چرا آتش میزنیم. وقتی این طورفکر بکنیم، طبیعتا، پس از مدتی، یک راه حلی توی مغز آدم پیش میآید که اگر این گازها را تبدیل به یک چیزی بکنیم که بشود خورد یا بشود کودش کرد یا بشود پلاستیک کرد و فروخت، به یک طریقی از طرق ما میتوانیم کمتر نفت مصرف کنیم و عایدی تازهای ایجاد کنیم. این کار با صنعت پتروشیمی مقدور بود. در موقع جنگ هم اگر خاطرتان باشد، پیشرفت پتروشیمی به این علت بود. اغلب آن ممالکی که محصور شده بودند نمیتوانستند جنس وارد کنند. برای خاطر همین بود که آمده بودند سراغ این جور کارها و توانسته بودند تا یک اندازهای بار سنگین اقتصادیشان را سبک کنند. مثل آلمان، بنابراین یک راه حلی بود که از آن نمیشد فرار کرد. حالا بنده گزارشهای مختلفی در این زمینه داشتم. یکی از شانسهایی هم که ما آوردیم این بود که یکی از همکارهای نزدیک من که روی این موضوع کار میکرد، آقای دکتر عالیخانی، اتفاقا از اداره ما رفتند وزارتخانه اقتصاد و وزیر اقتصاد شدند. بنابراین این افکار در مغز ایشان هم خیلی شدید کار میکرد. نفر دیگر آقای اصفیا بود در سازمان برنامه که راجع به این موضوع فکر میکرد. اینها تمام جمع شد و ناگهان در شرکت نفت گفتند که آقا شما مسوول این کار باشید. بنده هم از کار امور غیرصنعتی رفتم مسوول امور پتروشیمی شدم.
یعنی این مطلب را در هیات مدیره شرکت نفت آقای دکتر اقبال پیشنهاد کرد؟
آیا دکتر اقبال پیشنهاد کرد، درست نمیدانم. الان تاریخ یک خرده گذشته، باید نگاه کنم و به شما عرض کنم. یا اواخر انتظام بود یا اوایل اقبال. فکر میکنم که اوایل اقبال بود. مساله اصلی این بود که وقتی که این مسوولیت به من داده شد، اداره معینی نبود که ما به آن رجوع کنیم و من مجبور بودم از وسایل موجود در اختیار خودم به عنوان یک مدیر شرکت ملی نفت مسوول پتروشیمی برای شروع برنامه پتروشمی استفاده کنم و این کار مدتی طول کشید تا درست با حواس جمع ببینیم چهکار باید کرد.
وقتی به شما اطلاع دادند که شما مسوول امور پتروشیمی در ایران خواهید بود شما رییس امور غیر صنعتی بودید و دفتری داشتید در شرکت نفت؟
امور غیر صنعتی منتقل شد به یک مدیر دیگر و او هم یک دفتر داشت. من از وسایل موجود در اختیار خودم به عنوان عضو هیات رییسه شرکت نفت استفاده کردم برای این که یک سازمانی درست کنم. ما اول یک هیات مدیره درست کردیم که آن هیات مدیره بتواند انجام وظیفه کند. اعضا خیلی به دقت انتخاب شدند و تماما حرفه خودشان را به بهترین وجهی میدانستند. مدیران ما همه آدمهایی بودند که تحصیلات خودشان را در ایران و در خارج از ایران تکمیل کرده بودند و تحصیلات حرفهای درجه یک داشتند و در دستگاه ما مسوولیتهای مختلفی به عهده گرفته بودند. پنج مدیر داشتیم، یکی مدیر عامل و رییس هیات مدیره که خود من بودم و چهار تا مدیر دیگر که طی سالها بعضی از آنها تغییر کردند. همکاران من افراد بسیار برجستهای بودند. نام همه را طبیعتا نمیتوانم الان به یاد بیاورم، اما به عنوان مثال، آقایان دکتر هوشنگ مهتدی، شاهین قره بگیان، حسینعلی حجاری زاده، حشمتالله مینا، شاپور شریفی، هوشنگ فرخان، عبادالله بهاری، عباس گزیدهپور، سلیمی، عباسقلی بختیار، دکتر ولیالله فسا، کیانفر و صدوقی و غیره. بسیاری دیگر که تمام آنها افراد ذیصلاحیت و کاردان و قابل اعتماد بودند و من الان نمیتوانم آنها را نام ببرم. این اشخاص خوب میدانستند که چه کار باید کرد و چگونه باید طرحریزی کرد، طرح را به نتیجه رساند و صنعت را به وجود آورد.
البته یک دو سه مشکل عمده داشتیم. مشکل اول ما این بود که صنعت پتروشیمی صنعتی است که اصولا به مقیاس کوچک نمیتواند کار بکند. یعنی میتواند کار بکند ولی گران تمام میشود. برای این که بتوانیم یک صنعتی داشته باشیم که روی پای خودش بتواند بایستد و بتواند رقابت کند با واردات یا بتواند رقابت کند با صادرات در جاهای دیگر دنیا، کافی نیست که ما فقط یک نفت ارزان داشته باشیم. حتی اگر نفت به قیمت صفر باشد، وقتی خیلی کم تهیه و تبدیلش کنید، باز هم قابل رقابت نخواهد بود. ما مهمترین کاری که باید انجام میدادیم این بود که یک وسیله داشته باشیم تا یک بازار دیگری در جای دیگر پیدا کنیم که بتوانیم جنسمان را بفروشیم و در نتیجه با مقیاس بزرگ تری کارمان را راه بیاندازیم. یا این که یک ضرری را تحمل کنیم برای این که این صنعت راه بیافتد. اما این ضرر هیچ لازم نبود تحمل بشود، برای این که ما میتوانستیم با گرفتن یک شریک که بازار داشته باشد ولی نفت ارزان نداشته باشد این مساله را حل کنیم. یعنی او بازارش را بدهد به ما و ما نفتمان را در وسط بگذاریم، و مشترکا یک شرکت
joint venture یایک شرکت مختلط، مرکب ازما و آنها تشکیل بدهیم.
ارسال نظر