تاریخ صنعت پتروشیمی تا قبل از انقلاب اسلامی-1

باقر مستوفی در ۱۲۹۷ در تهران متولد شد. در سال ۱۳۱۳ دیپلم متوسطه در رشته علمی گرفت و همان سال به دانشکده فنی که تازه تاسیس شده بود رفت و مهندسی نفت خواند. در تابستان ۱۹۳۵ همراه با ۹نفر دیگر از محصلین به انگلستان رفت و در دانشگاه بیرمنگام در همین رشته ادامه تحصیل داد. باقر مستوفی در گفت‌وگو با «بنیاد مطالعات ایران» ضمن بیان نکات یاد شده درباره خود می‌گوید: در هنگامه جنگ جهانی دوم، من به جای ادامه تحصیل در مهندسی نفت در دانشگاه بیرمنگام، به آزمایشگاه تحقیقات شرکت نفت و انگلیس در «سن‌بری» رفتم و یک سال در آنجا کار کردم. در تابستان ۱۹۴۰به ایران برگشتم و برای خدمت نظام وظیفه به تهران آمدم. پس از عادی‌شدن وضعیت ایران در سال‌‌های پس از جنگ جهانی دوم، مساله نفت در ایران و اکتشاف آن مهم‌تر شد و در سال ۱۹۴۸ اداره‌ای به نام اکتشاف نفت به ریاست من در وزارت دارایی تاسیس شد که محمود کیهان و فتح‌الله نفیسی نیز در هیات‌مدیره بودند.

باقر مستوفی در بخش‌های مختلف نفت فعالیت می‌کرد تا اینکه بحث پتروشیمی در ایران داغ شد و او به این صنعت وارد شد. داستان صنعت پتروشیمی را به نقل از باقر مستوفی در گفت‌وگو با بنیاد مطالعات ایران در چند شماره می‌خوانید:

چطور شد که شما وارد پتروشیمی شدید؟

در شرکت سهامی نفت ایران من در زمینه اکتشاف نفت کار کرده بودم.

در نتیجه به صنعت نفت و آینده نفت ایران علاقه داشتم. هر کسی هم که در صنعت نفت ایران کار می‌کرد و آگاه بود که ایرآنچه مقدار ذخایر گاز دارد و می‌دید که چقدر گاز در واقع می‌سوزد و از بین می‌رود، بدون این که به مصرفی برسد، طبیعتا به این فکر می‌افتاد که باید در این زمینه کاری کرد. من به ویژه معتقد بودم که باید کاری در ارتباط با آینده نفت و گاز ایران و تاثیر آن روی تداوم توسعه اقتصادی مملکت انجام داد. بنابراین طی چند سالی که در سمت عضو هیات مدیره شرکت ملی نفت ایران مسوول اداره امور غیرصنعتی بودم و در هیات مدیره شرکت اکتشاف و تولید کنسرسیوم شرکت داشتم گزارشات متعدد از وضع حال و آینده تهیه می‌کردم که در آنها اهمیت صنعت پتروشیمی و لزوم استفاده از گازهایی که ناچارا آتش می‌زدیم مرتبا به مقامات بالا تاکید و یادآوری می‌شد.

در همین مسیر من شروع کردم به تهیه گزارشی درباره نفت ایران و این که چطور می‌شود صنعت نفت را لاغر کرد، trim کرد، چربی اضافی آن را گرفت. یعنی کار آمد ترش کرد. در تهیه این گزارش یکی دو نفر آدم تراز اول هم به من کمک می‌کردند. یکی از آنها علینقی عالیخانی بود. او قبلا در سازمان امنیت کارهای تحقیقاتی می‌کرد. بعد، یک روز سرلشکر پاکروان، که آن وقت رییس سازمان امنیت بود، به من زنگ زد و گفت که جوانی این جاست که محقق درجه یکی است و کاری که این جاست برایش کوچک است و خوب است به شرکت نفت بیاید. من خیلی استقبال کردم. او هم آمد و بعد البته در مدت کوتاهی وزیر شد. نفر دیگر غلامرضا نیک‌پی بود که او البته تمام وقت نبود. عالیخانی بخش اقتصادی گزارش را تهیه می‌کرد. نیک‌پی به جنبه‌های حقوقی آن نگاه می‌کرد. من هم در همه زمینه‌ها مطالعه و نظارت می‌کردم.

به هرحال، این گزارش تهیه شد. گزارش کوتاهی بود، شاید ۲۰صفحه، که در آن راجع به استفاده از گاز برای تزریق به چاه‌ها و هم چنین استفاده از نفت و گاز برای تولید صنایع پایین دستی (downstream)، به ویژه پتروشیمی، بحث و تاکید شده بود. ما فکر می‌کردیم همان کاری که آبادان از جهت نفت تصفیه شده برای بخشی از دنیا ایفا می‌کند، پتروشیمی ایران هم برای دنیا ایفا کند. آن نقش چه بود؟ آن نقش این بود که ملت‌ها به بنزین احتیاج پیدا کرده بودند، اما صرف نمی‌کرد که برای آن مقداری که مصرف می‌کنند خودشان بنزین تولید کنند.

آبادان می‌گفت شما لازم نیست به هزینه گزاف، برای هر واحد تولید بنزین تهیه کنید. من با تولید بالا به قیمت واحد کم تهیه می‌کنم و به شما می‌دهم. به همین دلیل هم پالایشگاه آبادان یکی از بزرگ‌ترین پالایشگاه‌های جهان شد. در مورد پتروشیمی هم همین طور بود. یعنی ایران می‌توانست از نظر پتروشیمی، به علت وفور گازی که داشت،balancing tank دنیا بشود.

اجازه بفرمایید این بحث را از سابقه تفکر درباره پتروشیمی در ایران شروع کنیم.

اصولا پتروشیمی صنعت تازه‌ای است در دنیا. البته پتروشیمی قبل از جنگ دوم جهانی هم وجود داشته، ولی نه به مقدار زیاد. قبل از جنگ پیشرفت‌هایی در علم شیمی و ساختن مواد مختلف از هیدروکربورها به صور مختلف در صنعت دنیا به وجود آمد. جنگ این اختراعات را سریع‌‌تر پیش برد. در دهه‌های ۱۹۴۰ و ۵۰ در نقاط مختلف دنیا استفاده از مواد اولیه نفتی برای ساختن جنس‌های مورد نیاز مردم، از جمله الیاف مصنوعی، پلاستیک‌ها، لاستیک و غیره که در سابق برای تهیه آنها از مواد گیاهی، نباتات و غیره استفاده می‌شد، رونق گرفت و در بسیاری کشورهای غربی کارخانه‌هایی مخصوص این کار ساخته شد. در همین زمان تجربیات و کشفیات علمی و فنی که در زمان جنگ برای تهیه مواد نایاب به دست آمده بود در مقیاس بزرگ مورد عمل قرار گرفت و معلوم شد که فرآورده‌هایی که از این راه به دست می‌آیند مرغوب و ارزان هستند و برای آنها بازار بزرگی وجود دارد و اگر در مقیاس بزرگ تهیه شوند، می‌توانند از هر حیث با فرآورده‌های طبیعی رقابت کنند. در نتیجه، در فاصله سال‌‌های آخر دهه ۴۰ و سال‌‌های اول دهه ۵۰ در اغلب ممالک صنعتی صحبت از پتروشیمی زیادتر و بیشتر شد و از سال ۱۹۴۵ به بعد این صنعت جوان رونق بسیار گرفت و فرآورده‌های پتروشیمی کم‌کم جانشین فرآورده‌های طبیعی در بازار شدند. پیشرفت این صنعت در آمریکا مخصوصا و بعدا در بسیاری ممالک دیگر دنیا، خیلی سریع بود. در سال‌‌های دهه ۵۰ تقریبا تمام ممالکی که خودشان صنعت نفت داشتند، مثل آمریکا، انگلستان، آلمان و غیره، شروع کردند به استفاده از مواد نفتی برای ساختن جنس‌های مورد نیازشان. برای این منظور، شرکت‌های مختلف در هر کشوری تاسیس شد و در هر شرکت برنامه‌های مخصوصی پایه‌گذاری شد. زمزمه‌هایی که در سایر جاهای دیگر دنیا درباره پتروشیمی می‌شد، البته به گوش ما هم در ایران رسیده بود و مردم درباره این صنعت بعضی وقت‌ها در جراید مطالبی را می‌خواندند. طبیعتا برای ما هم مهم بود که در ایران یک چیزی شبیه آن داشته باشیم. گاه و بیگاه هم راجع به این موضوع صحبت می‌شد.

باید گفت که آنچه ما در ایران می‌گوییم پتروشیمی که ضمنا کودهای شیمیایی هم جزو آن است، با آنچه در دنیا پتروشیمی می‌گویند فرق دارد. در دنیا پتروشیمی فقط به آن چیزهایی می‌گویند که مربوط به الیاف مصنوعی، الکل، لاستیک، پلاستیک و این جور چیزهاست، ولی کود شیمیایی را جزو پتروشیمی حساب نمی‌کنند؛ جزو صنعت شیمی حساب می‌کنند. ولی ما در ایران نه صنعت شیمی داشتیم و نه پتروشیمی. ما همه‌‌اش را در یک شرکت قرار دادیم و نام آن را شرکت ملی صنایع پتروشیمی گذاشتیم و تهیه کودهای مصنوعی نیز از وظایف اولیه ما شد.

در کشورهایی که از آن نام بردید، مثل آلمان، انگلیس، آمریکا یا فرانسه، صنعت پتروشیمی را بخش خصوصی آغاز کرد یا دولت‌ها بیشتر درگیر آن بودند؟

بیشترش را بخش خصوصی آغاز کرد، جز در روسیه که البته از طرف دولت انجام شد، یا در سایر ممالک سوسیالیست که اغلب دولت‌ها راه‌ می‌انداختند. در آن جاهایی که حکومت سوسیالیست نبود، به معنایی که صاحب همه کارخانه‌ها باشد، بخش خصوصی آغاز کرد. بخش خصوصی عامل بهتری است برای این که در زمینه شرایط اصلی کار، که عبارت از ابتکار و در عین حال سرعت عمل و غیره باشد، می‌تواند بهتر و سریع‌تر عمل کند.

دولت ایران به عنوان دولتی که نفت خودش را ملی کرده بود شرکت ملی نفت ایران را مسوول اجرای برنامه پتروشیمی کرد ولی قبل از این که این دستور دولت صنعت پتروشیمی را منحصرا در شرکت ملی نفت ایران تمرکز بدهد، به دلیل این که اظهار نظر شده بود که این صنعت باید ترویج بشود، تعدادی از سازمان‌های مختلف دولتی، هر یک به سلیقه خود و بسته به احتیاج و توانایی خود، یک طرح کوچکی را در یک گوشه‌ای شروع کرده و انجام داده بود. به طوری که من یادم می‌آید، آن روزی که ما در شرکت نفت خواستیم مشغول کار شویم در شش یا هفت اداره، که بعد از این چند سال یادم نمی‌آید که دقیقا که کدام و کجا بودند، پروژه‌هایی، بعضی کوچک و بعضی بزرگ‌تر در نظر بود، ولی اجرا نشده بود. تنها یک کارخانه‌ای در شیراز ساخته شده بود و در آن کارخانه کود نیتراته (کود ازته)، ساخته می‌شد. این کود البته برای زراعت مملکت لازم و این کارخانه در حال تکمیل بود. مسوولیت این واحد به شرکت نفت محول شد، آن کارخانه را ما تحویل گرفتیم و شروع کردیم به راه انداختن آن کارخانه و تولید محصول آن که کود شیمیایی نیترات آمونیوم بود.

در مورد کارخانه کود شیمیایی شیراز که به آن اشاره کردید در زمانی که آقای شریف امامی وزیر صنایع بود بین ایشان و آقای ابتهاج، که در آن زمان مدیرعامل سازمان برنامه بود، اختلافی به وجود آمد. ابتهاج اعتراض داشت که چرا کارخانه پتروشیمی به جای این که در بوشهر یا یک جایی نزدیک آب و نزدیک منابع نفتی ساخته شود، در شیراز ساخته شده. شما راجع به سابقه این مطلب اطلاعی دارید؟

بنده وارد این جریان به اصطلاح اختلاف نظر نبودم، ولی راجع به آن شنیدم. آنچه مسلم است این است که یک لوله گاز برای شهر شیراز می‌کشیدند از مناطق نفت‌خیز نزدیک به شیراز. وقتی که این لوله ‌کشیده می‌شد یک مقداری هم گاز اضافه می‌توانست بیاورد به کارخانه در مرودشت برای تهیه کود ازته نیترات دامونیوم که مورد نیاز زارعین در محل است. این مساله که چرا نمی‌روند در نزدیک دریا و منابع نفت کارخانه درست کنند البته صحیح است، ولی نظر وزارت صنایع که لوله گاز که دارد کشیده می‌شود، یک مقدار گاز اضافه بر مصرف هم در آن لوله در جریان است و می‌شود این گاز را برد در کارخانه و برای بازار محلی کود ساخت نیز بی‌منطق نیست. اصولا این نظر که کارخانه پتروشیمی را باید در جایی که دور از دریا نباشد ساخت، چون صادرات یک مساله مهمی است، حرف صحیحی است. البته، به شرط آن که برای مصرف داخلی اقتصادی باشد، ولی من خیال می‌کنم که روی هم رفته این کاری که شد کار صحیحی بود، برای این که لااقل یک کارخانه کوچکی درست کردند که هنوز هم کار می‌کند و محصول آن که کودهای ازته است و تماما برای مصرف در داخل کشور می‌باشد، هنوز هم منفعت می‌دهد. این که همه کارها را باید مطابق آخرین سیستم دنیا کرد و رفت در یک بیابانی کنار دریا یک طرح خیلی بزرگی را شروع کرد به یک مقیاس بزرگ به فکر کسی نمی‌رسید و صحیح هم نبود که قدم اول این جوری باشد. اصل مطلب این بود که گاز آن جا بود، لوله‌کشی گاز هم برای احتیاجات شهر شیراز لازم بود. همچنین ساختمان خانه‌ها و چیزهای دیگر آسان‌‌تر بود و کارخانه را هم می‌شد نزدیک آن لوله و آن دستگاه‌ها ساخت. بنده فکر می‌کنم گرفتاری آقای ابتهاج خدا بیامرز و آقای شریف امامی خدا بیامرز هر دو گرفتاری اخلاق شخصی بود تا یک اختلاف جدی فنی.

کاری که شما آغاز کردید، اما در اشل دیگری بود.

موقعی که ما وارد کار شدیم، نه بخش خصوصی و نه ادارات کوچک دولتی آماده بودند که برای یک برنامه گسترده پتروشیمی سرمایه کافی تهیه کنند.

بخش خصوصی در ایران چنین توانایی را نداشت و مساله خیلی بزرگتر از آن بود که یک اداره کوچکی از یک دستگاه دولتی بتواند با آن کار کند. در نتیجه سازمان برنامه با شرکت نفت صحبت کرد و پایه‌گذاری و گسترش پتروشیمی را منتقل کردند به شرکت نفت و شرکت نفت مسوول بسط و توسعه صنعت پتروشیمی شد.

چطور شد شما را انتخاب کردند؟

بنده را چرا انتخاب کردند خدا داناست. چون بنده هیچ خبر نداشتم. یک روز آقای اصفیا، مدیرعامل سازمان برنامه، به من تلفن زد. گفت خواهش می‌کنم یک ناهار باهم بخوریم. تعارف کرد که من می‌آیم آن جا. رفتیم ناهار خوردیم. سرناهار گفت برایت مایه گرفته اند که بروی بشوی رییس کل پتروشیمی ایران. می‌خواستم قبل از این که کس دیگر به تو بگوید من به تو بگویم که شاه چه گفتند و راجع به این کار و تو چگونه حرف زدند. گفت شاه خیلی به این کار علاقه‌مند هستند. عده زیادی دنبال این کار هستند، اما من می‌دانم که تو از هرکس دیگری بهتر از عهده این کار بر می‌آیی. خواهش می‌کنم نگو نه، چون من رو انداخته‌ام و کم و بیش گفته‌ام که می‌دانم قبول می‌کند.

اما، این کاری بود که شما به آن علاقه داشتید. مگر، به اصطلاح،baby خودتان نبود؟

از ۱۹۳۹ که من کلاسی در این زمینه گرفته بودم توی کله ام بود. شوخی نیست.

پس از این که اصفیا به شما راجع به پتروشیمی صحبت کرد چه شد؟

منتظر شدم تا به من ابلاغ شود. بعد در روزنامه‌ها نوشتند. بند و بساط. بعد من نشستم سر کار. روز از نو، روزی از نو.

در ابتدا شرکت پتروشیمی در شکم شرکت ملی نفت ایران تشکیل شد. بنابراین، اساسنامه آن می‌بایستی در هیات‌مدیره شرکت نفت تصویب بشود.

قبل از این که به آن جا برسیم به شما چگونه این مطلب ابلاغ شد که شما مسوولیت پتروشیمی را به عهده خواهید داشت؟

من یک عضو تازه هیات‌مدیره شرکت ملی نفت ایران نبودم. چند سال بود که در سمت مدیر امور غیرصنعتی کار می‌کردم. یکی از کارهای من این بود که متوجه باشم که چه باید بکنیم در مناطق نفت خیز که کاری غیر از تولید و فروش نفت داشته باشیم. برای این که آینده صنعت نفت در هر کشوری بستگی دارد به این که چه مقدار نفت در مملکت هست و نفت کالایی تمام شدنی است. برای نفتی که در حال تمام شدن است، اگر حالا نه به هرحال چند سال دیگر، باید یک چیزهایی را جانشین کنید که بتوانید خرج آینده مملکت را تامین کنید. بنابراین مساله وجود نفت و کم شدنش یا این که زیاد شدن صادرات نفت یا به دست آوردن عایدی اضافه از نفت و این جور چیزها مسائلی بود که وقتی که آدم رییس امور غیر صنعتی است و چهل در‌صد کار شرکت نفت در امور غیر صنعتی آن متمرکز است بایستی راجع به آن مطالعه می‌کرد. در آن موقع یکی از کارهای ما این بود که راجع به گازهایی که آتش می‌گیرد و می‌سوزد مطالعه کنیم. وقتی می‌خواهند نفت را صادر کنند یک مقدار گاز از آن بیرون می‌آورند و گازهای مشتعلش را سوا می‌کنند. چون برای این گازها مصرف نداشتیم آنها را آتش می‌زدند. بعدا البته مقداری لوله‌کشی شد به روسیه و یک مقدار از گازها هم تزریق می‌شد به چاه‌های نفت زیر زمین که فشار را نگهدارد و بقیه‌‌اش را هم باز آتش می‌زدند. جلوگیری از این هم یکی از مسائل بسیار حساسی بود که ما به آن توجه داشتیم. مقدار زیادی گزارش درباب این مطالب تهیه کرده بودیم و به عرض دولت رسیده بود که دولت روی آنها مطالعه می‌کرد.

این طبیعی بود که مطالعه درباره این گونه مسائل به بخش غیر صنعتی در شرکت نفت محول بشود؟

بله. بگذارید بنده برای شما بیشتر توضیح بدهم که امور غیرصنعتی چی بود. همان طور که قبلا عرض کردم، امور غیر صنعتی عبارت است از آن چیزهایی که خارج از چهار دیوار تصفیه‌خانه و چهار دیوار مراکز تولید نفت‌خام و لوله‌کشی‌ها ابتدا توسط شرکت نفت انگلیس و ایران و بعد شرکت ملی نفت ایران که جانشینش شد انجام می‌شد. مقدار زیادی از امور غیر صنعتی کارهایی بود که معمولا دولت یا ملت یا بخش خصوصی در سایر نقاط دنیا می‌کنند. کجای دنیا مدرسه را شرکت نفت محلی اداره می‌کند؟ کدام جای دنیا خانه یا اتومبیل فرماندار را شرکت نفت تامین می‌کند؟ و وقتی که پس از ملی شدن صنعت نفت قرارداد نفت را داشتند دوباره صحبت می‌کردند، غیر از نمایندگان شرکت نفت انگلیس و ایران سابق، دیگران می‌گفتند این کار از وظایف ما نیست، این کار دولت است. ولی حالا که شرکت ملی نفت ایران خودش دولتی است این وظیفه را باید منتقل کرد به خود شرکت نفت اما ایرانی‌ها کار امور غیر صنعتی را چهار پنج سال جرات نمی‌کردند به طور کامل تحویل بگیرند. یعنی تحویل گرفته بودند، ولی خیلی کم. شاید وقتی که من رییس امور غیر صنعتی شدم ده درصدش را تحویل گرفته بودند. وقتی من آمدم در عرض یک سال تمامش را تحویل گرفتیم. دو نفر، یکی در آبادان و یکی در مناطق، را رییس هر قسمتی کردیم و شروع کردیم به این که خانه بسازیم و کارهایی که به طور کلی برای بهبود وضع اقتصادی و زندگی مردم شهر و اطرافش به عهده ما گذاشته شده بود را انجام دهیم. کما این که مریضخانه‌هاهم به عهده ما بود. کما این که تمام تعلیم و تربیت به عهده ما بود. دانشکده فنی آبادان جزو کار ما شده بود. هزارتا از این کارها. در حدود چهل در‌صد کل بودجه صنعت نفت ایران در اداره امور غیر صنعتی متمرکز بود.