تقیزاده و مساله قرارداد نفت با انگلیس
از ۱۳۰۷ که تقیزاده استانداری خراسان را پذیرفت تا ۱۳۱۳ که از وزارت مختاری فرانسه معزول شد، منشأ کارهای بسیار شد؛ اما شهرت او در این دوره از آخر دوره وزارت مالیه او (شهریور ۱۳۱۲) سرچشمه میگیرد که قرارداد ۱۹۳۳ را با شرکت نفت امضا کرد. ازآن تاریخ بودکه-طبق سنت تهمتزنی و توطئهگرایی ایرانی- «جاسوس مارک دار انگلیس» نام گرفت. و بعد هم به «آلت فعل» ملقب شد.
مذاکره رسمی و منظم با شرکت نفت را تیمورتاش از سال ۱۳۰۶ آغاز کرده بود. بعدا دیگران، از جمله نصرتالدوله، داور و تقیزاده را نیز در قضیه نفت دخالت دادند و به این ترتیب موقعیت تیمورتاش را-که مذاکرهکنندهای قرص و محکم بود- در برابر شرکت نفت متزلزل ساختند.
از ۱۳۰۷ که تقیزاده استانداری خراسان را پذیرفت تا ۱۳۱۳ که از وزارت مختاری فرانسه معزول شد، منشأ کارهای بسیار شد؛ اما شهرت او در این دوره از آخر دوره وزارت مالیه او (شهریور ۱۳۱۲) سرچشمه میگیرد که قرارداد ۱۹۳۳ را با شرکت نفت امضا کرد. ازآن تاریخ بودکه-طبق سنت تهمتزنی و توطئهگرایی ایرانی- «جاسوس مارک دار انگلیس» نام گرفت. و بعد هم به «آلت فعل» ملقب شد.
مذاکره رسمی و منظم با شرکت نفت را تیمورتاش از سال ۱۳۰۶ آغاز کرده بود. بعدا دیگران، از جمله نصرتالدوله، داور و تقیزاده را نیز در قضیه نفت دخالت دادند و به این ترتیب موقعیت تیمورتاش را-که مذاکرهکنندهای قرص و محکم بود- در برابر شرکت نفت متزلزل ساختند. درست است که قدرت نسبی ایران در برابر انگلیس کم بود، ولی اگر مذاکره به شکل منظم و با شور و مشورت و واقع بینی انجام میگرفت به احتمال بسیار نتیجه آن بیاندازه برای ایران بهتر میبود. حتی در یک مرحله شرکت نفت پیشنهاد کرد که ایران با تمدید قرارداد موافقت کند و در برابر، شرکت یک پنجم سهام کل عملیات خود را در سراسر جهان به دولت ایران بدهد. این پیشنهاد را از روی ندانمکاری و عدم واقعبینی نپذیرفتند و در نتیجه چند سال بعد از موضع ضعف، بدون گرفتن حتی یک سهم، به تمدید قرارداد تن دادند. این یک خصلت ایرانی است که بارها در قرن بیستم شاهد نمونههای بزرگ آن بودهایم: مثلا لجاجت در واقعه شوستر در سال ۱۹۱۱ و نپذیرفتن پیشنهاد بانک جهانی به عنوان میانجی در دعوای نفت ایران و انگلیس در سال ۱۹۵۲.
در سال ۱۹۳۲ ناگهان در لندن اعلام کردند که سهم ایران از درآمد نفتِ آن سال به قریب یک چهارم سال پیش کاهش یافته است. رضا شاه این را -شاید به حق- حمله مستقیمی به شخص خود تلقی کرد و سخت خشمگین شد. در نتیجه قرارداد دارسی را ملغی کردند. انگلیس به جامعه ملل شکایت کرد و قرار شد که طرفین برای دادن یک امتیاز جدید نفت به شرکت نفت ایران و انگلیس مذاکره کنند. هیات نمایندگان شرکت نفت به تهران آمد و با تقی زاده و داور و فروغی و علاء به مذاکره پرداخت. وقتی درباره همه چیز توافق شد، سرجان کَدمَن (رییس شرکت نفت) ناگهان تقاضای تمدید قرارداد را هم به آن اضافه کرد. هیات نمایندگی ایران نپذیرفت. نمایندگان انگلیس در شُرُف ترک ایران بودند که رضاشاه آنها را خواست. در گفتوگویی که کردند شاه اول در برابر تقاضای تمدید مقاومت میکرد؛ ولی بعد تسلیم شد. تقیزاده در چندجا، گاه به تفصیل، واقعه را شرح داده است. او در یکی از یادداشتهایش که سفارش کرده بود پس از مرگش منتشر شود مینویسد:
وقتی [با نمایندگان شرکت نفت] بحث شد توافق میکردم. در آن آخر آنها گفتند خوب همه آن را قبول میکنیم؛ اما امتیاز جدید... یک شصت سال دیگر تمدید شود. گفتیم محال است... آنها هم گفتند ما غیر از این اگر باشد چمدانهایمان را میبندیم و میرویم. این بود که [کَدمَن] فردای آن روز رفت پیش رضاشاه به عنوان خداحافظی. گفت سودای [معامله]ما با وزرای شما نمیشود. رضاشاه به اصطلاح حُقه زد. گفت چه شده که شما میروید. این طور نمیشود. یک جلسه پیشِ [درحضور] من باشد. مثل این که خبر ندارد، در حالی که مرحوم داور گفت که ما (گزارش مذاکرات) را ساعت به ساعت میگفتیم... یک جلسه کردند... [کَدمَن] گفت ما با آقایان در خیلی چیزها کنار آمدیم... تقاضای ما این است که مدت شصت سال ازحالا تمدید کنید] یعنی سی سال علاوه بر مدت امتیاز دارسی رضاشاه... گفت محال است. ابدا ابدا نمیشود. ما این همه در این مدت چهل سال لعنت کرده ایم به آن کسی که این امتیاز را داده میخواهید شصت سال دیگر به ما لعنت کنند... رییس کمپانی گفت که معنی این است که نمیشود. ما را مرخص کنید برویم. این[رضاشاه] در آنجا جاخورد... به هرحال وازد. کسی به درستی علتش را نفهمید که چرا یک مرتبه سست شد. خودش گفت طوری کنار بیایید. آخر آنچه آنها میخواستند شد.
و در ادامه میگوید: ما خیلی خیلی ناراضی شدیم. من که ملول شدم... داور آدم خیلی عاقلی بود. او هم خیلی خیلی ملول شد. گفت به من که این دیگر بد شد و خیلی هم بد شد. دو سه روز رضاشاه هِی به من میگفت که چهتان است... بعد خودش یواش یواش ملتفت شد. به من گفت که شما خیال نکنید که خیلی بد شده است. بعدها اصلاح میشود. هِی مرا تسلی میداد.
هنوز هم عدهای عقیده دارند که تمام موضوع الغای امتیاز دارسی توطئهای بود که جاسوسهای انگلیس در ایران-به سرکردگی رضاشاه و تقی زاده-ترتیب دادند تا در قرارداد جدید دوره امتیاز را تمدید کنند. راستش این است که نه توطئهای وجود داشت، نه کسی جاسوس انگلیس بود. ایران مثل همیشه چوب ندانم کاری خود را خورد که در یک رژیم استبدادی مکررا پیش میآید.
اندکی پس از قرارداد ۱۹۳۳ کابینه مخبرالسلطنه معزول شد و فروغی جای او را گرفت. وزرا را البته شاه انتخاب میکرد و این بار تقی زاده را کنار گذاشتند و داور را وزیرمالیه کردند. رضاشاه دو سه بار از اینکه تقی زاده بدون کسب اجازه قبلی از دربار لایحه به مجلس برده بود؛ خشمگین شده بود. به علاوه- چنانکه داور به تقیزاده گفته بود- رضاشاه با تقیزاده رودربایستی داشت. «راستش هم همین بود. به من خلاف قاعده نمیتوانست بگوید مال فلان کس را بگیرید؛ ولی به او [داور]همه چیز میتوانست بگوید.» حتی شایع شد که به زودی تقی زاده را خواهند گرفت؛ ولی شاه حاضر بود که او را به ماموریت خارج بفرستند و دوستش باقر کاظمی که وزیر خارجه بود موفق شد وزارت مختاری فرانسه را برای او بگیرد.
(این مطلب بخشی از مقاله «سیدحسن تقی زاده: سه زندگی در یک عمر» ، نوشته
محمدعلی همایون کاتوزیان است.)
منابع:
- نامههای لندن، از دوران سفارت تقی زاده در انگلستان، به کوشش ایرج افشار، تهران، فرزان، ۵۷۳۱، ص ۴۳۱.
- فؤاد روحانی، تاریخ ملی شدن نفت، تهران: جیبی، ۱۳۵۰؛ مخبرالسلطنه هدایت، خاطرات و خطرات.
۲۸. فاتح، پنجاه سال نفت.
- ایرج افشار، زندگی طوفانی، پیوست چهاردهم، «مغضوب شدن تقی زاده»، نامه آقای حسین شکوه الملک رییس دفتر مخصوص شاهنشاهی به تقی زاده، صص ۵۵۸-۵۵۶.
ارسال نظر