سیدضیاء هم زمین تقسیم می‌کرد - 1

«پیترآوری» نویسنده کتاب «تاریخ معاصر ایران» به همراه ویلیام شوستر، جوزف آپتون، چارلز میسوی و ماروین انتر از جمله آمریکایی‌هایی هستند که درباره تاریخ ایران تحقیق و پژوهش کرده و کتاب منتشر کرده‌اند. آوری در این کتاب بخشی از کتاب خود را به «اوضاع اقتصادی و اجتماعی ایران در سال‌های پس از کودتای ۱۲۹۹» اختصاص داده است.

سیدضیاء نخست‌وزیر پس از کودتا که در روی‌کار آوردن رضاخان نقش مهمی داشت از پوپولیست‌ترین چهره‌های تاریخ معاصر به حساب می‌آید که این مساله را «آروی» به‌صورت غیرمستقیم و با نقل افکار وی بررسی کرده است. آنچه می‌خوانید از کتاب یاد شده است.

عقاید سیدضیاء و رضاخان

سیدضیاء و رضاخان از بسیاری از هموطنان خود در ارزیابی واقع‌بینانه از موضع ایران متمایز بودند. سیدضیاء به خوبی از فقر و اهمیت درجه سوم کشور خود آگاه بود و می‌دانست که مغازله خارجیان با ایران صرفا در جهت انگیزه‌های مورد نظر آنان بوده و به محض اینکه خواسته‌هایشان تامین شود به ایران پشت خواهند کرد. رضاخان می‌دانست که برای نجات کشور بایستی تحول از درون مملکت صورت گیرد. هدف رضاخان این بود که طلسم وسوسه جلب نفوذ خارجی را، که بسیاری از هموطنانش و بیشتر از همه درباریان سعی در به دست آوردن آن داشتند، بشکند، تا مملکت روی پای خود بایستد. هر زمان که این هدف‌ها جامه عمل پوشند، آنگاه ایران می‌تواند بر طبق شرایط خود با دول خارجی طرف شود و نه با شرایط خارجیان. رضاخان این عقیده را مطرود می‌شمرد که نجات ایران صرفا بایستی بدین منظور صورت گیرد که کشور برای انگلیسی‌ها اهمیت دارد و آنان هرگز اجازه محو شدن این نفوذ را نمی‌دهند، بلکه عقیده داشت که ایران حق بقا و شایستگی روی پای خود ایستادن را دارد.

سیدضیاء که مزاجش برای دفع‌الوقت کردن مستعدتر از سایر رقبایش بود، نیز معتقد بود که ایران بایستی خود را نجات دهد. پیشنهاد او برای تجدید حیات ایران عبارت بود از احیای کشاورزی و صنعتگری افراد. در این خصوص، وی آماده بود تا به تحکیم بنیان‌های موجود بپردازد. او می‌خواست صنعتگری پراکنده مردم را جمع‌وجور و نبوغ بومی آنان را بسیج کند و به ایجاد صنایع کالاهای ارزان‌قیمت خارجی، رونقش را از دست داده بود، به کمک وضع تعرفه‌های محدودکننده واردات تبدیل به یک موجودیت نیرومند می‌گردید.

سیدضیاء کار خود را با این پیشنهاد شروع کرد که زمین بایستی با عدالت و انصاف بیشتری تقسیم شود. وی معتقد بود با دادن زمین به صاحبان واقعی‌شان، بازده [تولیدات کشاورزی] بالا می‌رود، زیرا مالکان جدید تلاش بیشتری در جهت تولید خواهند کرد. اندیشه اصلاحات ارضی او همچنان ادامه یافت تا اینکه در ده سال اخیر به‌صورت موضوع سیاسی بزرگ داخلی درآمد و سال‌های ۱۹۶۱ و ۱۹۶۲ و ۱۹۶۳ [۱۳۴۱ و ۱۳۴۲ و ۱۳۴۳ شمسی] دوران تشدید این فکر بود. اینک انتقال سریع زمین‌های مزروعی از چند مالک معدود به تعداد زیادی از زارعین کشاورز اجرا شده است. جهات سیاسی این برنامه را بعدا مورد بحث قرار می‌دهیم. هنگامی که در سال ۱۹۲۱ [۱۲۹۹ شمسی] سیدضیاء اعلام کرد که زمین‌های خالصه [باید بین کشاورزان] تقسیم شود، وی بدون شک در فکر بالا بردن بازده محصولات کشاورزی و سطح زندگی کارگران کشاورزی بود. در حالی که اغلب مالکان بزرگ هنوز در زندان سیدضیاء به سر می‌بردند، لیکن وی جدا فکر نمی‌کرد که نتیجه فرعی اصلاحات ارضی به معنای در هم شکستن قدرت طبقه برگزیده باشد.

به‌طور کلی نظام ملک‌داری در مناطق مختلف ایران متفاوت، ولی اصول آن در سراسر کشور یکسان بود. این اوضاع تا برنامه اصلاحات ارضی به همان ترتیب خود باقی ماند. تعداد روستاییان دارای ملک، انگشت‌شمار بود. تمایل عمده متوجه زمین قابل کشت بود که در حدود یک پنجم از مساحت کل کشور را تشکیل می‌داد. از این رقم، تقریبا یک سوم آن عملا زیر کشت قرار داشت، لیکن به مالکانی تعلق داشت که میزان مالکیت‌شان بین املاک بزرگ و کوچک متغیر بود. نهضت مشروطه، به‌گونه متضادی، با تضعیف مقام سلطنت، کشاورزان را از دسترسی به یک منبع تظلم [پادشاه] محروم کرد، در حالی که قبلا کشاورزان می‌توانستند از دست زورگویی‌های مالکان اشراف به حمایت پدرانه پادشاه متوسل شوند. هنگامی که قدرت سلطنت تضعیف شد، اعیان و اشراف که در مقیاس وسیعی موفق به تسخیر انقلاب شده بودند، در اعمال قدرت خویش فعال مایشاء شدند. تعدیل قدرت آنان تنها در سال‌های اخیر و با پدیده جالب اتحاد شاه با روستاییان، صورت گرفت. مالکان، طبقات مذهبی و متاسفانه باید گفت ملیون و گروه‌های مخالف شاه که از اعقاب روشنفکران مشروطه‌خواه بودند، هنوز چشم‌انداز یک شهرنشین را داشتند، چون همیشه از وضع روستاها بی‌خبر بودند. مالکان راسا به بهره‌برداری از زمین نمی‌پرداختند و در موارد بسیاری به ندرت ملک خود را می‌دیدند. بین آنان و کشاورزان یک طبقه مباشر یا کسانی وجود داشتند که زمین و محصول آن را به مبلغ معینی از مالک اجاره می‌کردند. به این ترتیب، احساس مسوولیت مالکان نسبت به زمین و زارع آن، در درجه خیلی پایینی قرار داشت. با فرض وجود داشتن چنین احساسی می‌توان گفت: بین مالک و کشاورز به ندرت پیوستگی‌های عاطفی برای کاستن از فشارهای زورگویانه واسطه‌ها وجود داشت. نمایندگان مالک، زارعین را استثمار می‌کردند و مالک را فریب می‌دادند. در هر جا که مالک ملک خود را به محتکران اجاره می‌داد تا خود را از دردسرهای ملک‌داری راحت‌ راحت‌ کنند، وضع دشوار زارع بدتر می‌شد.

نظام سهیم‌ شدن زارع در محصول مبتنی بر ۱- زمین، ۲- آب، ۳- بذر، ۴- میزان سرمایه بود و در مناطقی که آبیاری پرخرج ضرورت داشت، معمولا سهم زارع کمی بیشتر از یک‌پنجم بود که بابت عنوان پنجم، یعنی کار خود، دریافت می‌کرد. مالک یا جانشین او به تهیه بذر می‌پرداخت و هزینه‌های آبیاری را تامین می‌کرد و مالک آب بود؛ در برخی موارد، تهیه بذر و آب به معنای سلطه مالک بر زمین به شمار می‌رفت، خواه سند مالکیت آن را داشت یا نداشت. بدبختی اصلی زارعین نداشتن سرمایه بود. روابط زارع و مالک بیشتر به صورت پرداخت جنسی بود؛ اما بالاتر از همه، زارع برای تامین مخارج ضروری خود مانند خریداری حیوانات (بارکش)، ابزار و تجملات کوچکی چون چراغ لامپا و شمع و کبریت و دارو و کارهای تدارکاتی، نیاز به پول نقد داشت. به این جهت، زارع برای خریداری اقلام یاد شده گرفتار نزول‌خواران و به لحاظ اقلام اساسی مانند بذر و ابزار آشکارا اسیر و وابسته ارباب می‌شد.