حاکم (آصف الدوله) خیلی اظهار محبت کرد، ولی معلوم بود که باطنا منفعل و شرمنده است. نخستین سوالش این بود که چرا به کاروانسرا رفته‌ام. حقش بود که وی را در منزل شخصی‌اش ملاقات می‌کردم. جواب دادم با وضعی که اکنون گریبانگیر مردم قلهک شده دیگر فرصتی برای رعایت این قبیل تشریفات باقی نمانده که من برای احوالپرسی از دوست عزیزم جناب آقای آصف الدوله به منزل شخصی ایشان بروم، بلکه ناچار بودم جناب آصف الدوله را به عنوان یک مقام رسمی (حاکم تهران) ملاقات کنم و از ایشان بپرسم که چرا به تقاضای من برای تحویل آرد و گندم مورد نیاز قلهک ترتیب اثر داده نشده است.

آصف الدوله جواب داد این اتهام صحیح نیست، زیرا پس از دریافت تقاضای سفارت انگلیس که هفته قبل به دستش رسیده، حواله آرد قلهک را بیدرنگ صادر کرده است. سوال بعدی‌ام این بود که اگر واقعیت همین است که ایشان می‌فرمایند پس چرا خود مرا در جریان امر نگذاشته‌اند؟ حاکم جواب داد که مقصر حقیقی در این باره وزیر امور خارجه است که به وظیفه خود، اطلاع دادن قضیه به سفارت انگلیس، عمل نکرده است. (اما وزیر خارجه بعدا به وابسته سفارت ما گفته بود که علت عدم ارسال جواب کاغذمان این بوده که حاکم تهران به تقاضای سفارت انگلیس ترتیب اثر نداده بود.) در جواب آصف الدوله گفتم: نظر به این که حکومت ایران یک چنین بی‌احترامی آشکار نسبت به تقاضای سفارت انگلیس نشان داده، نیز با توجه به این حقیقت که انسان گرسنه مقید به هیچ آیین و مذهبی نیست، ناچار شده‌ام به پای خود به تهران بیایم و برای مردم قلهک تقاضای آذوقه و خواربار بکنم.

آصف الدوله جواب داد در حال حاضر گندمی در اختیار ندارد که به مردم قلهک بدهد. گفتم حرف عالیجناب قابل قبول نیست، زیرا مردی به قدرت و سیطره شما اگر واقعا اراده کند می‌تواند خوشه گندم از بن سنگ خارا برویاند. حاکم تهران پس از لحظه‌ای تامل منشی‌اش را احضار کرد و از او پرسید آیا می‌شود آرد یا گندمی در اختیار سکنه قلهک گذاشت؟ منشی جواب داد: بلی قربان، نیم خروار، یک خروار، یا دو خروار گندم می‌شود تهیه کرد.

به این ترتیب، پس از اظهار تشکر و ادای تعارفات معمولی، از آصف‌الدوله خداحافظی کردم تا این مژده را هر چه زودتر به اهالی قلهک برسانم و بگویم که گندم مورد نیازشان، لااقل برای هفته آینده، تامین شده است.

به محض رسیدن این خبر خوش به قلهک اهالی دهکده آنا به دو دسته (طرفدار و نانوای محلی) تقسیم شدند و هر کدام توطئه چیدند که این گندم پس از اینکه به قلهک رسید و آرد شد باید به کدام یک از این دو نانوا داده شود. عده‌ای می‌گفتند که نانوای مورد نظر آنها صالحتر است و دسته‌ای دیگر عقیده داشتند که نانوای رقیب بیشتر به درد این کار می‌خورد. هیاهو و جدال لفظی میان طرفین هنوز هم ادامه دارد.

دیروز ناگهان این خبر در تهران پیچید که مردم گرسنه قرار است به خانه‌های خارجیان بریزند و شهر را هم غارت کنند. این واقعه هنوز صورت نگرفته، ولی ظاهرا فقط تاریخ وقوعش تغییر یافته و به هفته بعد موکول شده است. اگر چه برای این قبیل گزارش‌ها که گاه و بیگاه در تهران پخش می‌شود چندان اهمیتی قایل نیستم، ولی از آن طرف همیشه این احتمال هست که مردم جاهل پایتخت ناگهان از گرسنگی دیوانه شوند و حکومت برای رفع خطر از خود، آنها را به سوی خارجیان سوق دهد. به حقیقت، خود ما یک چنین ترس مقدس را در ذهن وزیر خارجه ایران و دوستانش کاشته‌ایم و گرنه شخصا انتظار چنین خطری را ندارم.

مع‌الوصف، بازار تهران پر از اخبار چین و نقل حوادثی است که در آنجا به سر خارجیان آمده.»

قرض خواستن از انگلیسی‌ها

وزیر خارجه ایران- پیرمردی خوش سیما که کلاه پوستی مشکی به سر داشت- روب دوشامبری روی لباسش پوشیده بود. به محض اینکه تعارفات اولیه تمام شد و روی مبل‌ها نشستیم، جناب وزیر قوطی سیگار خود را درآورد و به هر کدام از ما سیگاری تعارف کرد.

وزیر مختار (سرمورتیمر) و وزیر خارجه ایران روی نیمکت نشستند و شروع به مکالمه به زبان فارسی کردند که من اکنون تا حدودی می‌توانم آن را بفهمم. میزبان عالی قدر بی‌درنگ سر صحبت را باز و با لحنی خشک و آزرده شروع به اظهار تاسف کرد از اینکه دوستی قدیمی میان ایران و انگلستان در قوس انحطاط افتاده است و صدر اعظم ایران آن را هم برایش توضیح می‌دهد. از لحن گفتار وزیر خارجه چنین استنباط می‌شد که او معتقد است همین قدر که از انگلستان فقط یک کلمه حاکی از قبول برزبان آورد، هر اندازه پول که لازم باشد آنا در اختیار مقامات ایرانی قرار خواهد گرفت!

در اینکه ایران در مضیقه مالی است و سخت به پول احتیاج دارد جای تردید نیست و خود این مساله که اگر اولیای مسوول کشور تا زمستان آینده موفق نشوند، پول مورد نیازشان را از جایی تامین کنند چه اتفاقات و حوادثی پیش خواهد آمد، مساله‌ای است وحشتناک. چون عواقب قضیه از همین حالا روشن است. دولت، به علت نداشتن پول از پرداخت مواجب سربازان عاجز مانده و چون خواربار و ارزاق عمومی جدا کمیاب است، تقریبا قطعی است که در تهران و سایر شهرها اغتشاش خواهد شد.

در مقابل این وضع، معلوم نیست که دولت با کدام قوه نظامی می‌خواهد جلو اغتشاشات را بگیرد. با سربازی که چندین ماه است مواجبش پرداخت نشده؟ حال اگر وخامت اوضاع به جایی رسید که جان خارجیان مقیم ایران به خطر افتاد روس‌ها ناچارند برای حراست از جان و مال اتباع خود قوای نظامی وارد کشور کنند، اما هزینه این لشکرکشی خیلی بیشتر از آن مبلغ ناچیز است که ممکن است به عنوان وام به ایران بدهند و سربازان عاصی را ساکت نگه‌دارند، به قراری که اطلاع یافته‌ام روس‌ها در‌حال‌حاضر نمی‌خواهند وجهی کلان، در آن حدی که دولت ایران می‌خواهد، به آنها قرض بدهند مگر اینکه وثیقه کافی، به صورت عواید بندرهای دریای خزر، در اختیارشان قرارگیرد.

اما اگر قرار شد که بالاخره وامی به دولت ایران بدهند ممکن است برخی ترتیبات اضافی هم درباره بندرهای جنوب کشور داده شود، نه برای کنترل عواید آنها بلکه برای تملک یکی از همان بندرها در طی زمان.

ادامه دارد