کارآموزی در نفت برای گاز

پیچیدگی فعالیت‌ها در صنعت نفت و آن هم در پالایشگاه آبادان که زاد و رشدش را به انگلیسی‌ها مدیون است، موجب شده تا محسن‌پور شیرازی که از بنیانگذاران صنعت گاز ایران به حساب می‌آید، مدتی بحث کند تا به مساله صنعت گاز برسد. آنچه در خاطرات وی جذاب است، مناسبات مدیریتی میان اعضای بلندپایه صنعت نفت ایران در نیم قرن پیش و همچنین مناسبات میان ایرانی‌ها و انگلیسی‌هایی که هنوز در صنعت نفت فعالیت داشته و اعضای کنسرسیوم است. نکته دیگر جذاب این خاطرات، آشنا شدن خوانندگان با برخی مسائل تکنیکی در این صنعت است که پیچ و خم‌های آن در میزان سود یک شرکت یا یک کشور چه تاثیری بر جای می‌گذارد

خیلی علاقه داشتم که بیایم تهران. پدرم خیلی فعالیت می‌کرد و با‌این که با مرحوم انتظام آشنایی داشت ولی تشکیلات شرکت نفت آن موقع خیلی کوچک بود و نمی‌توانستند مرا منتقل کنند به تهران. این وسیله‌ای شد که من منتقل شدم به تهران. در آن اداره احساس کردم که یک شکوفایی خاصی پیدا کردم، چون از آن استعداد‌هایی که در زمینه نوشتن و حرف زدن و تجزیه و تحلیل داشتم دیدم خیلی خوب می‌توانم استفاده بکنم و به سرعت شروع کردم در‌این کار ترقی کردن، تا جایی که در سن ۲۹ یا ۳۰ سالگی رییس اداره کل تنظیم سازمان و بهبود روش‌های قسمت پخش، که یکی از بزرگ ترین سازمان‌های شرکت ملی نفت بود، شدم، که سن بسیار پایینی برای آن سمت بود.

درآن زمان رییس سازمان پخش شرکت ملی نفت کی بود؟

آقای منوچهر فرمانفرماییان. ما شروع کردیم با شدت کار کردن. دوره خیلی جالبی بود برای من، کارهایی که انجام می‌دادیم کارهای تقریبا غیرفنی بود، کارهایی که در زمینه مدیریت می‌کردیم، تجزیه و تحلیل‌هایی که می‌کردیم، بررسی‌های سازمانی که می‌کردیم، تغییرات سازمانی که می‌دادیم. در نتیجه اقداماتی که ما کردیم ساختار سازمانی شرکت ملی نفت به کلی دگرگون شد و توسعه یافت.

دراین زمان شرکت بوزالن‌هامیلتون هم بود؟ با آنها کار می‌کردید؟

بله با آنها کار می‌کردیم، خیلی نزدیک.

چند سال بعد آقای دکتر اقبال منصوب شدند به شرکت ملی نفت‌ایران و آقای انتظام رفتند. دستگاه ما خیلی مخالف داشت. به علت تغییرات سازمانی که ما داده بودیم یک عده بیکار می‌شدند و یک عده ترقی می‌کردند و یک عده رتبه (grade) می‌گرفتند و یک عده گریدشان کم می‌شد و خودتان کاملا وارد هستید که در‌این (restructuring) چه گرفتاری‌هایی است. بنابراین یک عده زیادی با تشکیلات ما بد بودند. یکی از اولین اقداماتی که آقای دکتر اقبال کرد تمام‌این ادارات (OMS)، تنظیم سازمان و بهبود روش‌ها را منحل کرد. بنده به یاد دارم که یک روز آقای آقاخان بختیار،۱۰ که مدیر‌امور اداری و مالی بودند، چون سید خلیل کازرونی دیگر از کار تقریبا کنار گذاشته شده بود، ما چهار پنج نفر را که روسای ادارات مختلف تنظیم سازمان و بهبود روش‌ها در قسمت‌های مختلف شرکت نفت بودیم احضار کرد توی اتاقش در طبقه ۱۵ و با یک لحن تقریبا بدی گفت که دیگر به‌این ادارات احتیاج نیست و به کارمندانتان بگویید که بروند به مرخصی. من که در آنجا باز میان آن چند نفر جوان‌ترین بودم گفتم که آقای آقاخان کارمندان ما از زبده کارمندان شرکت ملی نفت هستند و تمام تحصیلکرده‌های داخل یا خارج کشور هستند و با نهایت صمیمیت و علاقه در راه وظیفه‌ای که مدیریت آن موقع شرکت به‌اینها واگذار کرده بود کار کردند و خطایی هم انجام نداده‌اند که من در سر زمستان به‌اینها بگویم بدون برنامه به مرخصی بروند و من‌این کار را نخواهم کرد. ‌ایشان فوری عقب‌نشینی کرد و‌این کار انجام نشد و باید بگویم از‌این اقدام ساده‌لوحانه جلوگیری شد.

در همین احوال آقای منوچهر فرمانفرماییان که به طرز کار من آشنایی داشت، با انحلال آن اداره‌ای که من ریاستش را داشتم مرا به سمت مشاور خودش منصوب کرد در دستگاه پخش. در آن جا بود که من یک کارهای جالبی برایم پیش‌ ‌آمد. یکی از کارهای اصلی من ‌این بود که دستور جلسات هیات مدیره شرکت تصفیه را نگاه بکنم و‌ایشان را آماده بکنم برای جلسات هیات مدیره. چون روح کنجکاوی داشتم وارد پروژه‌های مختلف هم می‌شدم. یکی از ‌این پروژه‌ها در مورد رژیم مالیاتی پالایشگاه آبادان بود. وقتی مطالعه کردم دیدم قسمت پخش شرکت ملی نفت فرآورده‌های مختلف از پالایشگاه آبادان برداشت می‌کند، بدون آن که کسی از تاثیر آن نسبت به رژیم مالیاتی پالایشگاه آبادان آگاهی داشته باشد و ‌این ‌امر اثرات مثبت یا منفی و قاعدتا چون اطلاع نداشتند منفی می‌گذاشت. حالا بچه ترتیب.

یعنی کنسرسیوم ‌این کار را..؟

نخیر، دستگاه پخش شرکت ملی نفت. چون مقداری از فرآورده‌هایشان را از پالایشگاه آبادان برمی‌داشتند، مثل نفت کوره، بنزین، نفت سفید، قیر،‌ این چیزهایی را که بر می‌داشتند در جمع اثر می‌گذاشت روی وزن مخصوص

«اپی‌ای گراویتی» (API gravity) نفت خامی‌که مبنای محاسبات مالیاتی کنسرسیوم قرار می‌گرفت برای پرداخت به دولت‌ایران که به آن می‌گفتند (Deemed Crude) یعنی نفت خام فرضی. بعد من یک مورد خاصی را مورد مطالعه قرار دادم و محاسبه کردم که فرض کنید در آن سال مخصوص اگر در ماه دسامبر دستگاه پخش یک مقدار نسبتا جزیی نفت کوره بیشتر برمی‌داشت یا بنزین کمتر بر می‌داشت، مثلا فرض کنید یک درجه اپی‌ای در Deemed Crude اثر می‌گذاشت، آن یک درجه اپی‌ای خودش یک اثر نسبتا فاحشی داشت در پرداخت مالیات کنسرسیوم به دولت‌ایران. من‌این محاسبات را به قول معروف با initiative خودم انجام می‌دادم. وقتی‌این را به منوچهر فرمانفرماییان نشان دادم بسیار علاقمند و هیجان زده شد. بلافاصله با هم رفتیم پهلوی دکتر فلاح. دکتر فلاح خیلی آدم تیزهوشی بود. خیلی سرعت انتقال داشت. به محض‌این که برایش توضیح دادم خیلی خوب متوجه شد. بلافاصله تلفن زد به رییس پالایشگاه آبادان و گفت که هفته بعد که ما می‌آییم برای جلسه هیات مدیره شیرازی می‌آید و در آن جا یک presentation می‌دهد. من هم که درpresentation ید طولانی پیدا کرده بودم. پس از تهیه مقدمات لازم، با هواپیمای مخصوص، فرند شیپ، با منوچهر فرمانفرماییان و دکتر فلاح رفتیم آبادان. نکته جالب برایم‌این بود که رییس پالایشگاه دست مرا گرفت برد توی اتاقش و وقتی که شروع کرد به سوال کردن دیدم او هم از رژیم مالیاتی پالایشگاه آبادان اطلاع ندارد، پالایشگاه را اداره می‌کند، ولی از قرارداد و رژیم مالیاتی آن اطلاعی ندارد. به هرحال وقتی که من presentation دادم دیدم که تقریبا جز دکتر فلاح و فرمانفرماییان که قبلا در جریانشان گذاشته بودم و به خصوص دکتر فلاح، بقیه اعضای هیات مدیره هم که بعضی‌هایشان فرنگی بودند، از‌این موضوع اطلاعی ندارند. بعد که ما برگشتیم به تهران، یک روز مدیرکل نفت با عجله خاصی‌‌آمد توی اطاق من در طبقه پنجم.

مدیر کل نفت در وزارت...؟

مدیرکل نفت در وزارت دارایی... همایون جابر انصاری. با علاقه‌ ‌آمد که‌این داستان چه هست. داشت می‌رفت به جلسه مجمع عمومی ‌شرکت نفت. من فهمیدم که ‌این مطلب در آنجا هم مطرح شده و ‌ایشان هم سوالاتی می‌کرد که ‌این مطلب چه هست، قضیه چه هست که برای او هم توضیح دادم. تنها کسی را که من گیر آوردم که در‌ این جریانات وارد بود، یک دوستی داشتم در قسمت پخش به اسم آقای جهانبخش زمانیان که من در جستجوی خودم دیدم. او هم نسبت به‌این کارها وارد هست. خوشبختانه بعداً او خودش برای مدت کوتاهی رییس تدارکات پخش شرکت ملی نفت شد و احتمالا یا به من می‌گفت که ‌این مطالب را مراعات می‌کرد، ولی از آن که گذشت دیگر اصلا کسی واقعا توجهی به‌این مطالب نداشت.

آیا‌ این آگاهی که شما دادید تاثیر گذاشت و براساس آن در مثلا شیوه مشخص کردن مالیات‌ها تحولی‌ایجاد شد؟

نه، من تنها پی گیری که فهمیدم انجام گرفته از طرف همین آقای زمانیان بود که خودش هم تصادفا شده بود رییس تدارکات پخش شرکت ملی نفت، در زمان تصدی خودش احتمالا‌ این کار را توجه می‌کرد و اجرا می‌کرد که به چه ترتیب برداشت بکند که اثر منفی روی API نفت خام فرضی و سیستم مالیاتی نگذارد.

این طوری که من برداشت کردم، هم منوچهر فرمانفرماییان و هم فلاح راجع به‌این مساله کاملا علاقمند بودند و رفتند در هیات مدیره مطرح کردند و بعد... و بعد دیگر من چیزی ندیدم. حتی مدیرکل نفت را دیدم که به ‌این کار علاقمند بود‌اما من چیز سیستماتیک خاصی ندیدم برای پی‌گیری ‌این کار.

برای‌این که من روشن بشوم.

آیا شما‌ این مساله را دنبال کردید؟ یعنی ممکن است‌این اتفاق افتاده باشد، کاری راجع بهش شده باشد، ولیکن شما، چون مسوولیت‌هایتان متفاوت شد، یا فعالیت‌هایتان به طرف دیگر معطوف شد، نتیجتا‌این را ندیدید؟ یا ‌اینکه می‌دانید هیچ اتفاقی نیفتاد؟

من واقعا بطور قطعی نمی‌دانم که چه اتفاقی افتاد یا نیفتاد. ولی برداشتم ‌این است که یک پی‌گیری سیستماتیکی در‌این مورد نشد. چون با اطلاعاتی که من از سازماندهی دارم، اگر قرار بود در‌این کار پی‌گیری بشود، در قسمت پخش شرکت ملی نفت یک نفر آموزش‌ این کار را می‌دید. چون رژیم مالیاتی قرارداد کنسرسیوم خیلی پیچیده بود. زبان کنسرسیوم زبان پیچیده‌ای بود. قراردادش قرارداد پیچیده‌ای بود. می‌بایستی یک متخصص در قسمت پخش نفت منصوب می‌شد و به طور مداوم‌این کار را پی گیری می‌کرد، که من اطلاع ندارم که چنین کاری شده باشد.

یک سوال دیگر بکنم قبل از‌این که می‌رسیم به مساله گاز. شما با منوچهر فرمانفرماییان مدتی کار کردید؟

من چند سال می‌شد. یعنی موقعی که من‌‌آمدم به تهران در ژوئن ۱۹۶۰ چند ماه در اداره مرکزی شرکت ملی نفت بودیم با آقای کازرونی. بعد منتقل شدم به سازمان پخش که در حدود ۴ سال یا ۵ سال کار کردیم.

علت‌این که‌این سوال را می‌کنم ‌این است که راجع به منوچهر فرمانفرماییان، همان طور که می‌دانید، یک مقدار صحبت‌هایی شده و می‌شود. بیشتر راجع بــــه رابطه‌ای که در دوران ملی شدن با انگلیس‌ها ممکن است داشتـــه باشد و حداقل سوءظنــــی که به نظر می‌آیــد مصدق و اطرافیانش نسبت به او داشتند. می‌خواستم ببینم شما هیچ نظری در‌این مورد دارید؟

اصلا. واقعا نه اطلاعی داشتم و نه واقعا موردی بود که مرا به‌این مطلب هدایت بکند. یعنی در مورد کارهایی که در موقعی که من با‌ایشان همکاری داشتم انجام می‌دادم هیچ موردی نبود که مرا واقعا به‌این مطلب هدایت بکند.

یکی دیگر از کارهایی که در دوران همکاری با آقای فرمانفرماییان پیش‌ ‌آمد ‌ایشان یک کاری را شروع کرد، برای توسعه ظرفیت پالایشگاه آبادان که خیلی مورد علاقه مملکت بود. چون برای عایدی بیشتر همیشه به کنسرسیوم فشار می‌آوردند. یک متخصص نفتی سرشناس بود به اسم والتر لوی (Walter Levy) که با آقای فرمانفرماییان گویا آشنایی داشت، به اظهار خودش. به هرحال‌ایشان به آقای والتر لوی ماموریت دادند که برای افزایش ظرفیت پالایشگاه یک مطالعه‌ای بکند. ‌ایشان ‌این مطالعه را انجام داد و یک گزارش خیلی قطوری فرستاد که ‌این گزارش را هم آقای فرمانفرماییان داد به بنده و مرحوم دکتر‌امیرحسین جهانبگلو که مشاور اقتصادی‌ایشان بود. ما دو نفر مامور شدیم که‌ این گزارش را بررسی کنیم و آقای فرمانفرماییان را در جریان‌این کار بگذاریم، چون گزارش خیلی مفصلی بود و‌ایشان هم خیلی علاقمند بود. ما حدود دوماه‌این گزارش را تقریبا صفحه به صفحه مطالعه و تجزیه و تحلیل کردیم و هر روز صبح با‌ایشان جلسه داشتیم، حدود یکساعت و یکساعت و نیم، گاهی دوساعت و قسمت‌های مختلف گزارش را برایشان توضیح می‌دادیم و سعی می‌کردیم که خوب تفهمیم بشود. نظریه والتر لوی، کوتاهش بکنیم،‌ این بود که یک حدی برای ظرفیت پالایشگاه آبادان قائل بشویم و بالای آن حد ظرفیت به کنسرسیوم اجازه داده بشود که فرآورده‌ها را بر اساس marginal cost صادر بکند. همین طور که اطلاع دارید هر دستگاه صنعتی یک هزینه (cost)‌های ثابت دارد و یک هزینه‌های متغیر. وقتی که فرض کنید هزینه‌های ثابت یک پالایشگاه را به چهار صد هزار بشکه در روز تخصیص می‌دادیم، اگر پالایشگاه چهار صد و پنجاه هزار بشکه تولید می‌کرد، برای آن پنجاه هزار فقط هزینه‌های متغیر (variable costs)

تخصیص داده می‌شد، بنابراین هزینه پالایش فرآورده خیلی برای کنسرسیوم پایین می‌‌آمد و ترغیب می‌شد که بیشتر صادر بکند.‌ این را ما با دقت مطالعه کردیم و به آقای فرمانفرماییان گزارش کردیم.‌ این گزارش رفت برای کنسرسیوم و کنسرسیوم، براساس‌این گزارش و درخواست شرکت نفت، یک پیشنهادی درست کرد برای شرکت نفت. ‌این پیشنهاد در حدود ۴ یا ۵ صفحه بود، انگلیسی خیلی مغلق به همان زبان خاص کنسرسیوم، خیلی(legalistic) و با‌این که من به کلیه گزارش به خوبی وارد بودم برای درک و تجزیه و تحلیل‌این پیشنهاد مجبور شدیم واقعا باز یک مدتی وقت صرف بکنیم. وقتی به آقای فرمانفرماییان توضیح دادم، تلفن زد به دکتر فلاح و دکتر فلاح ‌آمد آن جا و‌این گزارش ۴ و ۵ صفحه‌ای را قبل از این که من حتی توضیح بدهم گرفت و با یک سرعت خاصی خواند. فکر کردم بی توجهی می‌کند، می‌خواهد از سر باز کند. وقتی ‌این چهار پنج صفحه را خواند و خیلی سریع هم خواند، یکی دو تا نظر داد که من خیلی تعجب کردم. متوجه شدم که فهمیده.‌ این که در‌این مدت کم چهار صفحه را فهمید برای من خیلی جالب بود. نشان داد که آدم باهوشی بود. واقعه دیگری در‌این زمینه. یک روز من در اتاقم بودم آقای فرمانفرماییان تلفن زد و گفت آقا هرکاری دستت هست بگذار زمین زود بیا اطاق آقای نفیسی.

آقای فتح الله نفیسی؟

بله آقای فتح الله نفیسی که من برایشان خیلی احترام دارم، با وجود مخالفت‌های حرفه‌ای مختلفی که ما با هم پیدا کردیم. ولی نهایت احترام را برایشان دارم. من رفتم اطاق آقای نفیسی دیدم آقای فرخ نجم آبادی آن جا بود، یک فرنگی هم بود و منوچهر فرمانفرماییان. منوچهر فرمانفرماییان یک سوالی را مطرح کرد در مورد گزارش و گفت آقای نفیسی‌این را می‌گویند، تو که‌ این گزارش را خوانده‌ای و دقیق هستی توضیح بده. من هم توضیح دادم. توضیح من برخلاف نظر آقای فتح الله نفیسی بود و خوب، ‌این جلسه خیلی سرد شد، یک حالت تنشی پیدا کرد. بعد از جلسه فرخ نجم‌آبادی که من خیلی دوستش دارم و خیلی برایش احترام قائل هستم و به‌نظر من از مردان ورزیده و برجسته مملکت بوده، به من گفت آقا تو چطور جرات کردی و چطور به خودت اجازه دادی به یک پیردیر صنعت، جلوی نماینده کنسرسیوم ‌این طور صریح جواب بدهی. گفتم و الله اولا من حقیقت را گفتم، در ثانی نماینده کنسرسیوم که فارسی نمی‌داند. گفت نه از قضا ایشان فارسی را از من و تو بهتر می‌داند. البته من در آن زمینه اطلاع نداشتم و به هرحال روحیه من‌این جوری بود. رک بودم و مطالب را می‌گفتم.‌ این اولین برخورد من با آقای نفیسی بود. البته برخوردهای بعدی جالب دیگری هم داریم. پاره‌ای از آنها به طور نزدیک مرتبط می‌شود به‌ایجاد صنعت گاز. گزارش والتر لوی، بعد از رفت و ‌آمد و کشمکش‌های بسیار، به هرحال به جایی نرسید، یعنی توافقی با کنسرسیوم به عمل نیامد.

ملاقات با‌امپراتور حبشه

به علت‌این که من در کار پالایشگاه آبادان وارد شده بودم و خوب هم در پالایشگاه آبادان کار کرده بودم، به عنوان دانشجو، بعد در مسوولیت‌های دیگر، آقای قطب الدین سجادی که رییس صادرات شرکت ملی نفت و آدم خیلی واردی بود، یک روز به من گفت که تو چون در کارهای پالایشگاه وارد هستی بیا برو به حبشه. درآن جا برنامه‌این بود که یک پالایشگاهی می‌ساختند به اسم «اسب»

(Assab Refinery). پالایشگاه کوچکی بود، ده هزار بشکه در روز و ما می‌خواستیم نفت‌این پالایشگاه را تامین بکنیم، چون شرکت ملی نفت سعی می‌کرد به طور مستقیم وارد بازارهای نفتی بشود. ما رفتیم به اتیوپی. سفیرکبیر آقای قوام بود که برادر زاده یا عموزاده قوام‌السلطنه مشهور بود. در آن جا من یکی دو سه صحنه دیدم. اولا به هیات دولتشان رفتم.

ادامه دارد