داستان کارخانه کود شیمیایی

جعفر شریف امامی در ادامه خاطرات خود در مقام وزیر صنایع و معادن خاطره‌ای از ساخت نخستین کارخانه کود شیمیایی در ایران نقل کرده است و در این نقل نیز به اختلاف‌های خود با ابتهاج می‌پردازد.

آقای ابتهاج قصد داشت که یک کارخانه کود شیمیایی، در خوزستان بگذارد و ظرفیت آن ۸۰هزار تن بود. بنده‌کاری به کار کود شیمیایی و اینها نداشتم. تا یک روز شاه پیشنهاد یک شرکت انگلیسی راجع به گاز حوزه فارس (را) به من دادند که این را مطالعه بکن. ببین قابل عمل است یا نیست.

ما بررسی کردیم، پیشنهادشان این بود که گاز را بیاورند به شهر شیراز و سوخت شیراز را تامین بکنند. برآوردی که کرده بودیم، میزان مصرف گاز شیراز تکافو نمی‌کرد که خرج لوله کشی و سرمایه‌گذاری را استهلاک بکند. این را بنده به این صورت به عرض رساندم. بعد از چندی پیشنهاد دیگری‌ آمد که بعضی از کارخانجات آن جا ممکن است به جای نفت، گاز بسوزانند، آن وقت مصرف گاز بالا می‌رود. (آن وقت گازها همه در هوا سوخته می‌شد و هدر می‌رفت) طرحی را که دو مرتبه به من دادند بررسی کردیم و گفتیم با اضافه شدن کارخانه سیمان و یک کارخانه کود شیمیایی آن وقت پروژه لوله کشی گاز به شیراز یک طرح اقتصادی خواهد بود.

بعد از چندی دو مرتبه همان‌ها پیشنهادی دادند که حاضرند کارخانه کود شیمیایی را هم خودشان نصب بکنم. وقتی که طرح را به بنده دادند. فرمودند با خودشان صحبت بکنم. به ایشان گفتم «آقا، وزارت صنایع چنین پولی که یک کارخانه کود شیمیایی بخرد ندارد. ولی من یک کار می‌توانم بکنم و آن این است که شما اگر سرمایه لازم را با ریسک خودتان از خارج بیاورید و طرح را به صورت قاطع نهایی دربیاورید ما بررسی بکنیم اگر قابل عمل باشد، من تا حدودی می‌توانم به شما از محل پشتوانه اسکناس وام بدهم، ولی این وامی که به شما می‌دهم بایستی که گارانتی بانکر را برای بازپرداختش به من بدهید. من به کارخانه کار ندارم چون کارخانه در واقع با سرمایه شما شروع می‌شود و کارخانه چه خواهد بود، چه خواهد شد، فلان و اینها را من اطلاع صحیحی ندارم. علی هذا، گارانتی بانکر از شما می‌خواهم.»‌

اینها رفتند و بررسی کردند، گفتند، «ما حاضریم که سرمایه را خودمان بیاوریم و خودمان کارخانه را نصب بکنیم به شرط اینکه تا زمانی که سرمایه‌ای که گذاشتیم مستهلک بشود، گاز به ما همین جور مجانی داده بشود. این امتیاز را داشته باشیم.»

البته آن وقت چون گاز سوخته می‌شد در هوا و هیچ مصرفی نداشت، این موافقتش خیلی سهل بود. گزارشی بنده تهیه کردم. در شورای عالی اقتصاد مطرح شد. همان موقع ابتهاج مخالفت کرد. گفت: «کارخانه ما برای مصرف داخلی به قدر کافی تولید خواهد کرد و این کار لغو است. کار صحیحی نیست چه و اینها.»

بنده دو مرتبه با اینها مذاکره کردم به این که شما این ۸۰هزار تن را اگر تولید بکنید، ما ممکن است مصرف داخلی نداشته باشیم. تعهد خرید نمی‌توانیم بکنیم. شما باید خودتان تعهد صدور کنید. به قیمت بین‌المللی بتوانید اینها را صادر بکنید. چون قرارداد را بسته بودم. یک ضمیمه قرارداد با اینها دو مرتبه امضا کردم با امضای خود آنها که آنچه مصرف داخلی است به قیمت بین‌المللی بفروشند و آن چه برای ما زائد است، صادر بکنند. کود شیمیایی هم اتفاقا آن موقع خیلی تقاضا در دنیا داشت و چیزی بود که هیچ‌وقت زمین نمی‌ماند. حالا هم خیال می‌کنم هنوز همین‌طور باشد. کود شیمیایی هر روز مصرفش رو به افزایش است. بعد از این که قرارداد امضا شده بود، آن را من در شورای عالی اقتصاد مطرح کردم و توضیح دادم که این کارخانه را ما در صورتی می‌سازیم که خودمان هیچ سرمایه‌گذاری نکنیم. یک وامی به اینها داده می‌شود، در مقابل گارانتی بانکر معتبر که قابل قبول بانک ملی باشد. مازاد محصولمان را هم، آنچه که در داخل مصرف نشود، اینها به قیمت بین‌المللی صادر می‌کنند. یعنی هیچ‌گونه ایرادی کسی نمی‌توانست به طرحی به این خوبی بگیرد. تصویب شد. بعد از اینکه قرارداد را ما با دو کمپانی انگلیسی و فرانسوی امضا کردیم، بنده روی اعتمادی که به تمام قرص‌کاری‌هایی که کرده بودم داشتم که از هر لحاظ این طرح غیرقابل ایراد است، یک نسخه برای آقای ابتهاج فرستادم و گفتم که طرح قرارداد را که ما بستیم می‌فرستم. این طرح هنوز عملی نشده، اگر نظری دارید، بدهید. آن ضمیمه قرارداد را همراه نفرستاده بودم. فقط همان اصل قرارداد را فرستاده بودم.

آقای ابتهاج این قرارداد را می‌خواند و می‌بیند که برای مازاد محصول در قرارداد چیزی ذکر نشده. بدون اینکه از من بپرسد، می‌رود پیش شاه و می‌گوید: «بله، فلانی دروغ گفته به شما و این قراردادی که امضا می‌کنند اصلا برای صادراتش هیچ پیش‌بینی نشده است.»شاه تلفن می‌کنند به اقبال که شریف‌امامی توضیحی که در شورای عالی اقتصاد داد این بود که مازاد محصول را باید صادر بکنند. این جا که چیزی در این امر ندارد و الان ابتهاج آمده و ایراد گرفته. به اقبال گفتم که شما پنج دقیقه صبر کنید. من رو نوشت ضمیمه قرار داد را مشعر بر اینکه مازاد محصول را با قیمت بین‌الملل صادر بکنند و هیچ محصول کود شیمیایی روی زمین نماند، برای شما می‌فرستم. دکتر اقبال هم بلافاصله فرستاد برای شاه. شاه از این بابت خیلی ناراحت شدند که این مرد چرا این قدر لج‌بازی می‌کند و این کار هیچ‌گونه ایرادی به آن نیست، چرا هی پافشاری می‌کند. پا می‌شود می‌آید این جا که دروغ گفتند، راست گفتند، فلان این حرف‌ها چیست؟ خلاصه دستور می‌دهند که ابتهاج را توبیخ بکنند. کارخانه شروع شد به ساختن. پیشرفت کرد. مصرف کود شیمیایی آن وقتی که ما این صحبت‌ها را می‌کردیم، در ایران بود دو هزار تن، سال بعد در اثر تشویقی که شد، شد چهار هزار تن. بعد شد شش‌هزار تن. بعد شد دوازده‌هزار تن، بعد یک مرتبه شد ۲۵هزار تن و همین‌ جور اضافه شد. یک مختصری که می‌گذشت اصلا همه ۸۰هزار تن ممکن بود که در داخل کشور مصرف بشود. دیگر احتیاجی نبود صادرات داشته باشیم. بعد از من هم، مثل اینکه آن را توسعه دادند. باری کارخانه که شروع کرد به کار، اینها دیگر از ساختن کارخانه توی اهواز نمی‌دانم منصرف شدند، یا اینکه اصلا جریان کارشان آن قدر طولانی بود که به عمر خود آقای ابتهاج کفایت نکرد. آن کار نشد که نشد. همان یک کارخانه

فقط ساخته شد.