تاریخ شفاهی- از خاطرات علینقی عالیخانی
اعتماد بخش خصوصی را جلب کردیم
نمایشگاه کالای ایران در سال ۱۳۴۴ برای علینقی عالیخانی یادآور دوران کودکی و خاطرهاش از برگزاری چنین نمایشگاههایی بود که در ساختمان کوچکی در روبهروی باغ ملی برگزار میشد. در بخش سوم از خاطرات علینقی عالیخانی که از کتابی با همین عنوان گزیده شده است، نگاه وزیر اقتصاد ایران در سالهای ۴۱ تا ۴۸ درباره مونتاژ و تولید ایرانی را میخوانیم. آن شب، خاطرم میآید، اینها یک چنین نظر مثبتی نسبت به مداخله آقای فیلیپس داشتند. صحبت کمی داغ شد و بالا گرفت و به آنجایی رسید که یک طرف من شدم و یک طرف هم چند نفری از دوستان منصور که ایراد میگرفتند که چرا شرایط اینها را مثل بقیه نمیکنید. به آنها میگفتم جز این ممکن نیست انجام بدهم. سرانجام گفتم اصلا نمیفهمم، آقای هدایتی، شما چه حقی داشتید کاردار یک سفارتی را اجازه دهید بیاید شما را که وزیر این کشور هستید ببیند؟ خیلی حرف دارد، برود وزارت خارجه حرفش را بزند آنها هم برای شما نامه بنویسند بیاید اینجا برای اینکه من این شخص را در دفترم راهش نمیدهم. اگر بخواهد بیاید کسی را ببیند باید برود مدیر کل مرا ببیند. هی برای من این قدر فیلیپس فیلیپس تکرار نکنید این حرف مثل اینکه خیلی اثر عمیقی داشت. به جای تمام دلیلهای مهم و منطقی، پس از این حرف سکوت کامل برقرار شد و همه موافقت کردند. البته، باید اسم ببرم، بعد جمشید آموزگار و سپس سپهبد ریاحی آمدند به من تبریک گفتند. جمشید آموزگار به من گفت که به قدری ناراحت شده بودم که اگر تو منفجر نمیشدی من خیال داشتم منفجر بشوم و یک جواب به اینها بدهم. منظورم این است که این چیزها پیش میآید و آنکه گفتم باید شما از خودتان مایه بگذارید همینها است به تدریج من جلوی مونتاژ فیات را گرفتم. جلوی مونتاژ لندرور را گرفتم و بعد هم مونتاژ جیپ را جلویش را گرفتم، برای اینکه بعد میخواست اتومبیل درست بکند، که داستان دیگری دارد. گفتم اولین شرطش این است که مونتاژ را به این صورتی که هست تغییر بدهی چون اینجا هم باید یک نکته دیگری را اضافه بکنم. حرف من این بود که هر چه دولتهای پیشین به بخش خصوصی قول دادهاند، من احترام میگذارم، حتی اگر با آن مخالف باشم. بنابراین شما بدانید این چیزی که گذشته با آن مخالفم اما چون دولت گذشته تصویب کرده من انجامش میدهم اما هر موقعی که فرصت پیدا بکنیم و دلیل موجه داشته باشم که جلوی این کار را بگیرم خواهم گرفت و همین کار را هم کردم.
این موضعگیری خیلی به مساله اعتماد و اعتقادی که گفتم بخش خصوصی پیدا کرده بود کمک کرد. به شما عرض کردم که ما سیستم بازپرداخت حقوق گمرکی کالاهای ساخته شده صادراتی را ترتیب داده بودیم. کار اعتماد بخش خصوصی به جایی رسیده بود که در موردی یکی از صاحبان بخش خصوصی به من تلفن کرد و گفت که نماینده ما امروز در خلیج فارس موفق شده که قراردادی برای صدور روغن نباتی به امضا برساند، ولی هنوز شما مقررات بازپرداخت حقوق گمرکی و سود بازرگانی این فرآورده را به طور قطعی روشن نکردهاید که چه مقدار بازپرداخت میکنید. این قرارداد را امضا بکند یا نکند؟ گفتم امضا بکند. من به شما قول دادهام و این کار را انجام خواهم داد. یعنی فقط با یک تلفن کافی بود که او امضا بکند.البته سیستم بازپرداخت ما فوقالعاده جالب بود. این از ابتکارات همکار من دکتر احمد ضیائی بود یکی از بهترین مدیران مثل بقیه مدیران خیلی خوب که شانس داشتم با آنها کار کنم. او در کارهایش هم خیلی منظم بود و هم فوقالعاده سختگیر. مثلا برای بازپرداخت حقوق گمرکی و سود بازرگانی کالاهای صادراتی، به متقاضیان گفته بود شما اسنادتان را میآورید به وزارت اقتصاد و ۱۵ روز پس از روزی که این سندها را به وزارت اقتصاد دادید ما برای شما چک میفرستیم. ولی اگر در عرض این ۱۵ روز به هر کارمندی در وزارت اقتصاد مراجعه بکنید ۱۵ روز کارتان را عقب میاندازم. بنابراین حق مراجعه ندارید.
میخواستیم به این ترتیب جلوی هر گونه سوءاستفاده را گرفته باشیم. خودش ریاست این کمیسیون را به عهده داشت و نظارت میکرد. همه پس از یکی دو بار اشتباه و تنبیه، متوجه شدند که این سیستمی که ما داریم این طور است که سر ۱۵ روز چک به وسیله نامه رسان وزارت اقتصاد برده میشود. یک بار یکی از این صادرکنندههای بخش خصوصی به من گفت که دنیا وارونه شده. برای اینکه تا حالا دولت از ما پول میگرفته، ولی امروز نشسته بودم و اتفاقا چند نفر از همکارانم در دفترم بودند، به من گفتند که آقا نامهرسان وزارت اقتصاد آمده و من نمیدانستم در چه مورد است. ولی وقتی آمد، پاکت را باز کردم دیدم که چک برایم رسیده و من به شما رک و راست بگویم، میدانم که حق ندارم رشوه بدهم، ولی من به آن نامهرسان انعام دادم.
آیا صنایع ایران عبارت بود از سر هم کردن قطعاتی که تمامی آنها از خارج وارد و در داخل کشور سر همبندی میشد و برای «صاحبان صنایع» ثروتهای کلان میآفرید؟
شاه، گذشته از بازدیدی که از کارخانهها به مناسبتهایی میکرد، جایی که توانست به صورت وسیعی با صاحبان صنایع کشور تماس بگیرد نمایشگاههای کشور بود. در سال ۱۳۴۴ تصمیم گرفته شد به مناسبت بیستوپنجمین سال سلطنت محمدرضا شاه یک رشته برنامههایی انجام بشود. از جمله آن برنامههایی که کمیسیون برنامهریزی جشنها پیشبینی کرده بود، یکی هم درست کردن یک نمایشگاهی بود. پیش از آن تاریخ، گاهی وقتی چند فرآورده صنعتی را کنار هم میگذاشتند و یک چیزهایی نشان میدادند، ولی نمایشگاه به معنی وسیع کلمه هیچوقت نبود. آن کمیسیون از من درخواست کرد اگر ممکن است این نمایشگاه را برگزار بکنیم. من هم پذیرفتم. فرصت من برای این کار خیلی زیاد نبود، ولی من مطمئن بودم میتوانیم بههنگام این کار را انجام بدهیم. اگر اشتباه نکنم، زمان این مراسم شهریور بود. ما نمایشگاه را در زمینی که در کنار هتل هیلتون داشتیم و حالا هم نمایشگاههای ایران در آنجا صورت میپذیرد، راه انداختیم. البته در آن موقع ساختمانی در آن بیابانها نداشتیم. ساختمانهای موقت درست میکردند و عنوانش را من گذاشته بودم نمایشگاه کالای ایران. باز هم به مناسبت خاطره دوران کودکی که از زمان رضاشاه داشتم. چقدر مغرور میشدیم از آن تبلیغات ساده، ولی فوقالعاده موثری که در زمان رضاشاه میشد. در آن زمان در یک ساختمان کوچکی در روبهروی باغ ملی، در خیابان سپه تمام کالاهایی را که در ایران ساخته میشد، میآوردند و رضاشاه خودش میآمد دانهدانه اینها را میدید، در یک محوطه خیلی کوچکی و به آن میگفتند نمایشگاه کالای ایران. حالا امروز هم که ما در نمایشگاهی که شاید صدبرابر یا پانصدبرابر آن فضا دارد، داریم کالا را نمایش میدهیم. همان را میخواستم زنده بکنم. به نام نمایشگاه کالای ایران. محمدرضاپهلوی به این نمایشگاه آمد و خیلی خوشحال شد و شروع کرد به صحبت با یکایک این صاحبان صنایع و آنقدر با هر کدام وقت صرف کرد که نتوانست تمام نمایشگاه را ببیند.
ارسال نظر