نفت و سیاست بمب خاورمیانه بود

ملی شدن صنعت نفت در ایران تاکنون از نگاه‌های مختلفی مورد بررسی قرار گرفته است و موافقان و مخالفان بسیاری درباره آن سخن گفته‌اند. ریچارد نیکسون، رییس‌جمهور آمریکا در کتابی با عنوان «جنگ حقیقی» نیز دیدگاه خود را در خصوص این واقعه بیان کرده است. آنچه می‌خوانید ملی شدن صنعت نفت ایران از منظر نیکسون است. ایران مقدمه و آغاز مشکلات و دشواری‌ها

مقدمه و پیش درآمد ناآرامی و بی‌ثباتی ایران از سال ۱۹۵۱ که محمد مصدق قانون ملی شدن کمپانی نفت ایران و انگلیس را از مجلس و مراجع قانونگذاری ایران گذرانیده و سپس خود او به مقام نخست‌وزیری رسید احساس می‌گردید. شعار مخالفت با غرب توام با احساسات شدید و سرشار از هیجانات ملی مصدق، کشور ایران را به اغتشاش و بی‌نظمی سوق داد. تولید نفت تقریبا به طور کامل قطع شد، برنامه‌های توسعه اقتصادی متوقف گردید، اصلاحات ارضی که قبلا توسط شاه آغاز شده بود به حالت رکود درآمد، نارضایتی عمومی توسعه یافت و حزب کمونیست توده گسترش یافته به طوری که سقوط ایران را در مدار و حیطه نفوذ شوروی تسریع می‌نمود.

در سال ۱۹۵۳ مصدق درصدد سرنگون کردن شاه برآمد ولی قصد و کوشش وی با مداخله سرویس‌های سیاسی آمریکا و سایر سرویس‌های خفیه متفقین به جایی نرسید و به وسیله کمک‌هایی که به ژنرال فضل‌الله زاهدی می‌شد منجر به سقوط مصدق گردید در نتیجه مصدق از قدرت به زیر کشیده شد و شاه مجددا بر تخت سلطنت تکیه زده و از همان آغاز شخصا کلیه امور کشور را تحت نظارت خود درآورد. بعدها و در دوره ریاست جمهوری من اردشیر پسر ژنرال‌ زاهدی به عنوان سفیر ایران در واشنگتن تعیین گردید.

کشور ایران مجددا در ردیف‌ کشورهای طرفدار غرب درآمد. اتحاد و گردآوری کشورهای ترکیه، عراق، ایران و پاکستان به صورت یک اتحادیه نظامی با مشارکت بریتانیای کبیر و به نام «اتحادیه‌بغداد» یکی از طرح‌هایی بود که بعدها به نام سنتو (C.E.N.T.O) و مرکب از کشورهای ایران و پاکستان و ترکیه به وجود آمد و یکی از عوامل موثر در جلوگیری از نفوذ و پیشرفت شوروی به سمت خلیج فارس بود.

بحران کانال سوئز

ضربه مهلک بعدی در کشور مصر وارد شد. پرزیدنت جمال عبدالناصر که یکی از ناسیونالیست‌های افراطی و متمایل به چپ بود در سال ۱۹۵۶ با ملی کردن کانال سوئز خشم و غضب بسیاری از کشورهای جهان را برانگیخت.

در مساله بسته شدن کانال سوئز علاوه بر مسائل مربوط به سود سهامداران شرکت کانال، بسیاری جنبه‌های دیگر نیز مطرح بود از جمله عملکرد کانال که مبتنی بر مشارکت بر منافع بسیاری از کشورها در سود سهام بود. از نظر کشورهای اروپایی مساله علاوه بر جنبه‌ بازرگانی جهانی موضوع حمل و نقل بیش از ۷۰ درصد نفت مورد نیاز این کشورها را شامل می‌گردید. برای اروپایی‌ها قبول این مطلب که حمل و نقل وامور بازرگانی آنها در دست سرهنگ عبدالناصر قبضه شده باشد بسیار دشوار بود در این هنگام اسرائیل بدون تامل قوای نظامی خود را از مرزهای مصر گذرانده و کشورهای فرانسه و بریتانیای کبیر بلافاصله با استفاده از نیروهای زمینی و دریایی و هوایی برای تصرف و در اختیار گرفتن آبراه سوئز دست به اقدام زدند، از دیدگاه کشور ایالات متحده آمریکا موقع مزبور از نظر زمانی بدترین موقعیت محسوب می‌شد. زیرا نیروهای نظامی فرانسه و بریتانیای کبیر هنگامی در سواحل کانال پیاده می‌شدند که ایالات‌متحده به شدت کشور شوروی را به خاطر فشارهای وحشیانه‌ای که به منظور خفه کردن جنبش‌های انقلابی مجارستان اعمال می‌نمود محکوم نموده و از طرفی این حوادث دقیقا مقارن با شروع انتخابات ریاست‌جمهوری آمریکا و فعالیت‌های انتخاباتی ژنرال آیزنهاور می‌گردید که یکی از شعارهای تبلیغاتی مشارالیه «صلح و پیشرفت» بود. در همین زمان با توجه به جنبش ضدمستعمراتی که هر روز وسعت و اهمیت بیشتری کسب نموده و شوروی‌ها تهدید به دخالت می‌نمودند، کشور ایالات متحده آمریکا به جای اینکه به دوستان و متحدین خود پیوسته و از آنها حمایت نماید دو کشور فرانسه و انگلستان را برای احضار نیروهای نظامی خود از منطقه کانال زیر فشار شدیدی قرار داد.

شکست و عدم موفقیت دو کشور فرانسه و انگلیس در مساله کانال سوئز و اثر مخرب و تحقیرآمیز چنین شکستی موجب گردید که کشورهای مذکور رل اصلی و اساسی خود را در منطقه خاورمیانه و به طریق اولی در سایر نقاط جهان از دست بدهند. نتیجه اقدام آمریکا به جای اینکه موجب جلب دوستی و مودت عبدالناصر بشود، بالعکس سبب عدم اعتماد و بدبینی و حتی افزایش خصومت و دشمنی وی با اسرائیل، کشورهای عرب و حتی خود ایالات متحده آمریکا نیز گردید.

پس از گذشت سال‌ها برای ایالات متحده و آیزنهاور مسلم گردید که رویه ایالات متحده آمریکا در برابر انگلستان و فرانسه و اسرائیل که هدفشان حفظ منافع خود در کانال سوئز بود از جمله اشتباهات بسیار تاسف‌انگیز بوده است.

کارگران دست چپی کویت که تحت تاثیر مسائل کانال سوئز قرار گرفته بودند لوله‌های نفتی کویت را منفجر کرده و به حریق کشاندند که بر اثر دخالت سریع نیروهای امنیتی کویت از توسعه و سرایت آن جلوگیری گردید و در همان حین تعداد یکصد بمب ساعتی که به منظور انفجار لوله‌های نفت کار گذاشته شده بود کشف و خنثی شد و پس از تحقیقات لازم مسلم گردید که در میان کارگران مذکور عوامل فلسطینی رخنه نموده بودند. بحران ایران، کانال سوئز و انفجارهای کویت این واقعیت را برای همه جهانیان به اثبات می‌رساند که در منطقه خاورمیانه مخلوط نفت و سیاست ماده منفجره دهشتناکی را به وجود آورده است.

کشف منابع جدید نفت در سال‌های ۱۹۵۰ و دسترسی به مقادیر قابل توجه نفت موجب گردید که در سال ۱۹۶۰ کمپانی اکسون بهای نفت قابل پرداخت به کشورهای نفت‌خیز را به مبلغ ۱۴ سنت برای هر بشکه کاهش دهد، مبلغی که امروزه بسیار کم و ناقابل به نظر می‌رسد در حالی که در آن موقع بی‌نهایت مهم بود به‌طوری که موجب عصبانیت شدید کشورهای تولیدکننده نفت گردید. در نتیجه پنج کشور تولیدکننده اقدام به تاسیس و تشکیل سازمانی نمودند که در آن موقع توجه کسی را به خود جلب ننمود ولی بعدها سر و صدای زیادی در دنیا به راه انداخت و آن سازمان، اوپک بود.

اوپک در سال‌های اولیه موجودیت خود چندان اثر قابل توجهی روی قیمت‌های نفت نداشت. در جریان جنگ‌های شش روزه اعراب و اسرائیل در سال ۱۹۶۷ اعضای عرب اوپک اولین تحریم نفتی خود را اعلام کردند. پس از آنکه اعضای غیرعرب اوپک مثل ایران و ونزوئلا با تولید و فروش اضافی خود شکاف حاصل از تحریم نفتی اعراب را پر کرده و کمبود بازار جهانی را جبران کردند، کشورهایی که مبادرت به تحریم صادرات نفت نموده بودند به خطای خود پی بردند. ولی تغییرات و تحولات بعدی جهان موجب به هم خوردن تعادل مزبور گردید.

در سال ۱۹۶۷ مجموع تولیدات نفت کشورهای ایران، عراق، کویت و عربستان سعودی که چهار کشور مهم تولیدکننده نفت جهان بودند؛ برای اولین بار از میزان تولید نفت ایالات متحده آمریکا فزونی گرفت. در سال ۱۹۷۰ مقدار تولید نفت آمریکا به حداکثر خود یعنی ۱۱,۳۰۰,۰۰۰ بشکه در روز بالغ شد و سپس شروع به کاهش نمود. اروپای غربی و کشور ژاپن به سرعت واردات خود را افزایش داده و همچنین به میزان مصرف در ایالات متحده اضافه شد.

در سال ۱۹۶۹ سرهنگ جوانی به نام معمرالقذافی در سن ۲۷ سالگی به مثابه شعله سرکشی از آتش در کشور لیبی به قدرت رسید و بلافاصله فشار شدیدی روی شرکت‌های نفتی کوچک وارد آورده و بهای نفت را برای هر بشکه ۳۰ سنت افزایش داد و در «واقع نبوغ او از داخل بطری خارج می‌شد». به این ترتیب سایر شرکت‌های کوچک نفتی قیمت‌های خود را اضافه کرده و سپس سایر اعضای سازمان اوپک از اضافه قیمت سرهنگ‌قذاقی تقلید نموده و باز هم بالا بردن قیمت را ادامه دادند به‌طوری که یک نوع رقابت در افزایش قیمت نفت مابین لیبی و کشورهای مجاور خلیج‌فارس در گرفته بود.

از دوران دومین جنگ جهانی تا سال ۱۹۷۰ بهای نفت تقریبا ثابت مانده بود و در طول مدت ۲۵ سال بهای آن از ۴۵/۱ دلار به ۸۰/۱ دلار رسیده بود. در سال ۱۹۷۱ خریداران و مصرف‌کنندگان عمده نفت بابت هر بشکه نفت مرغوب لیبی مبلغ ۳۰/۳ دلار می‌پرداختند از آن به بعد کشورهای عضو اوپک طرز وارد آوردن فشار بر کشورها را به خوبی فراگرفته و از این جهت بسیار شادمان و مسرور بودند.

تحریم نفتی اعراب در سال ۱۹۷۳

در پاییز سال ۱۹۷۳ دنیای غرب از جمله واقعیات و حقایق عصر جدید دوران نفت درسی عبرت‌انگیز و تعجب‌آور و در عین حال تلخ و دردناک آموخت. ضمن درگیری مجدد جنگ و منازعه اعراب و اسرائیل تولیدکنندگان عرب خاورمیانه صدور نفت خود را به پاره‌ای از کشورهای مصرف‌کننده و من‌جمله ایالات متحده آمریکا ممنوع اعلام نمودند و در این میان اوپک که به اهمیت و قدرت خود پی برده بود بهای نفت را در حدود چهار برابر افزایش داد. قیمت هر بشکه نفت که در ماه سپتامبر ۳ دلار بود در اکتبر به ۱۲/۵ دلار و در دسامبر همان سال به ۶۵/۱۱ دلار رسید در حالی که همین نفت در سه سال قبل از آن به قرار هر بشکه ۸۰/۱ دلار فروخته می‌شد و در نتیجه مبانی اقتصاد جهانی به طور روزمره دستخوش تغییر و تبدیل بود.

در این میان موضوعی که به تحقق رسید این بود که اوضاع اقتصادی کشورهای اروپای غربی و کشور ژاپن همانطور که به سهولت ممکن است با یک حمله اتمی به نابودی و اضمحلال کشانده شود با قطع نفت و عدم دسترسی به آن نیز به چنین سرنوشتی دچار می‌گردید، همچنین این حقیقت اسف‌انگیز مسلم گردید که کشورهای مصرف‌کننده نفت به نحو قاطع در زمان حاضر نیازمند و وابسته به کشورهای عضو اوپک می‌باشند و کشورهای عضو اوپک در اتخاذ تصمیمات خود از نوعی لجاجت و یکدندگی پیروی می‌کنند که نتیجه آن در کوتاه‌مدت کشورهای غرب را در مقابل کشورهای تولیدکننده و شرایطی که این دولت‌ها تحمیل می‌نمایند به کلی بلادفاع کرده است.

کنترل منابع نفت منطقه خاورمیانه از اختیار شرکت‌های نفتی چندملیتی خارج شد و به دست دولت‌های صاحب نفت افتاد در نتیجه روش و اسلوب حکومت این کشورهای نفت‌خیز شخصیت و خصوصیات رهبران آن به‌ناگاه تعیین‌کننده و سرنوشت‌ساز برای کشورهای غرب گردید.