ورشکستگی گسترده تجار و فروپاشی اقتصاد

به قدرت رسیدن نظامیان در دوره رضاخان

سال‌های ابتدایی دهه ۱۹۳۰ برای ایرانیان، سال‌های پررونقی نبود. دراین سال‌ها اقتصاد ایران به شدت آسیب دید؛ گزارش نمایندگان آمریکا و انگلیس که در این سال‌ها به ایران آمدند، نشان از وخامت وضعیت مردم دارد. در بخش سوم از گزیده کتاب «رضاخان و بریتانیا» که به قلم محمدقلی مجد و با ترجمه مصطفی امیری توسط موسسه مطالعات و پژوهش‌های سیاسی منتشر شده، شرحی از آن دوران را با تکیه بر اوضاع دانشجویان ایرانی ساکن خارج کشور و وضع اقتصادی تبریز مرور می‌کنیم. به رغم آنکه صادرکنندگان ایرانی به موجب قانون متمم کنترل اسعار خارجی موظف بودند ارز حاصل از صادرات کالاهایشان را به دولت بفروشند، کمبود غیرعادی ارز در مملکت همه ناظران را متحیر ساخته بود. هر ماه فقط پولی که شرکت نفت انگلیس و ایران در داخل مملکت هزینه می‌کرد، به ۸۰ تا ۱۰۰ هزار لیره (۴۰۰ تا ۵۰۰ هزار دلار) بالغ می‌شد. پس چه بلایی بر سر این پول می‌آمد؟ در عین حال، قیمت کالاهای وارداتی شدیدا افزایش یافته و در شش ماه دو برابر شده بود. کسب و کار در ایران فلج شده بود. «در ارتباط با کامیون‌ها، بسیاری از این کامیون‌ها که به صورت اقساطی فروخته شده بودند به دلیل ناتوانی خریداران در پرداخت اقساط مصادره شده‌اند و فقط در حدود ۱۰ درصد ازآنها با قیمت خرید به فروش رفته‌اند. این خودروها هم اینک در گوشه‌ای افتاده‌اند و هیچ امیدی نیست که به جاده‌ها برگردند؛ مگر اینکه اوضاع تسهیلات اعتباری بهبود یابد و وضعیت ارزی تغییر کند.» ویلارد در گزارش خود به مصیبتی که دانشجویان ایرانی در خارج از کشور به آن گرفتار بودند نیز اشاره می‌کند. در سال ۱۹۳۰، هزار و صدو شانزده دانشجوی ایرانی در خارج از کشور تحصیل می‌کردند که از میان آنها ۷۴۶ نفر به هزینه خانواده‌هایشان درس می‌خواندند و ۳۲۰ نفر بورسیه دولت بودند. «دانشجویان مشغول به تحصیل در انگلستان و آمریکا ماهانه ۲۵ لیره، در فرانسه ۲۰ لیره، در آلمان ۱۷ لیره، در سوئیس ۱۶ لیره و در بیروت و سوریه ۱۰ لیره نیاز دارند. می‌گویند به دلیل اینکه خانواده‌ها نمی‌توانند ارز کافی برای آنها بفرستند، این دانشجویان تیره‌بخت در شرایط بسیار بدی به سر می‌برند.» ویلارد گزارش می‌دهد که شرکت نفت انگلیس و ایران ماهانه مبلغ ۱۵ هزار لیره را از محل فروش محصولاتش در ایران به رفع نیاز این دانشجویان اختصاص داده است.

اوضاع آذربایجان در سال ۱۹۳۰

در ماه اوت ۱۹۳۰، کنسول آمریکا هنری اس. ویلارد به تبریز رفت تا کنسولگری آمریکا در این شهر را تعطیل کند. ده سال بعد، جیمزاس. موس پسر، یکی دیگر از کنسول‌های آمریکا سفری به این شهر کرد. مقایسه گزارش‌هایی که این دو از سفر خود ارسال کرده‌اند حکایت از وخیم‌تر شدن اوضاع سیاسی و اقتصادی در طول آن ده سال دارد. اوضاع مصیبت‌باری که در این دو گزارش توصیف شده است بیانگر آن جنبه از حکومت رضا شاه است که متاسفانه در نوشته‌ها و آثار از آن غفلت شده است. ویلارد می‌نویسد که رضاشاه با روش‌های ددمنشانه خود مردم را سرکوب کرده و کینه‌توزی و یاس را نصیب آنها کرده بود.

«احتراما به عرض می‌رساند که در سفر اخیرم به تبریز برای بستن کنسولگری آمریکا در شهر، فرصت یافتم تا اجمالا اوضاع سیاسی و اقتصادی استان آذربایجان را نیز که ممکن است برای آن وزارتخانه جالب توجه باشد، بررسی کنم. نتیجه مشاهداتم به طور خلاصه موید آن است که مردم این استان اگر واقعا در شرف شورش نباشند، حداقل آشکارا از دست دولت ناراضی‌اند و بسیاری از ساکنین استان معتقدند که اگر تهدیدی متوجه ثبات دولت کنونی شود، تبریز و توابع آن مسلما بلافاصله از آن حرکت حمایت خواهند کرد. فعلا دلیل اصلی نارضایتی‌ها، جدای از رکود تجارت که تاثیر بدی بر کل کشور گذاشته است، ظاهرا همان چیزی است که آدم‌های عادی مالیات کمرشکن می‌خوانند. صحبت از مالیات‌های سنگین نقل همه مجالس است و یاس و نفرت از اینکه چرا دولت باید، آن طور که مردم ادعا می‌کنند، عملا همه عایداتشان را از دست‌شان بیرون بکشد احساس غالب مردم است. مردم احساس می‌کنند که تلاش برای پیشرفت در چنین شرایطی بی‌فایده است؛ که از نظر من، دلیل اصلی خصومت قابل مشاهده‌ای است که در تولیدکنندگان کالاهای ایرانی می‌توان دید و باعث شده است که صادرات ایران به‌ویژه در منطقه آذربایجان متوقف شود. مقایسه وضع زندگی افسران ارتش با وضعیت اسف‌بار عموم مردم به این تنفر دامن می‌زند.

علاوه بر خصومتی که به دلیل برنامه‌های مالیاتی دولت در بین مردم ایجاد شده است، اتهام بی‌کفایتی و فساد اداره مالیه آذربایجان نیز مزید بر علت است. در واقع رییس فعلی مالیه آذربایجان آماج اصلی این اتهامات است، که فقط مانده مردم از بالای پشت بام خانه‌هایشان آن را جار بزنند؛ چون صحبت از آن نقل همه مجالس است. تقریبا همه معتقدند که مسببین اخراج هیات میلسپو خائن به مملکت بودند و حتی آنهایی هم که قبلا خواهان اخراج هیات آمریکایی بودند، حالا به اشتباه خود اذعان دارند. مکررا از مردم ساده‌دل شنیده‌ام که دولت از دکتر میلسپو تقاضا کرده به ایران بازگردد و او به زودی به ایران بازخواهد گشت؛ که این امر حکایت از حمایت و طرفداری روزافزون مردم از اداره منابع مالی مملکت به دست هیات آمریکایی دارد.

اگر چه مردم با احتیاط بیشتری درباره برخی مسائل اظهار نظر می‌کنند، ولی به نظر می‌رسد که چندان دل خوشی از رضاشاه پهلوی ندارند. اعلیحضرت که هیچوقت واقعا محبوبیتی در آذربایجان نداشته، چندان احترامی در بین مردم تبریز ندارد و یکی از دلایل عدم محبوبیتش هم این است که اصل و نسب خانوادگی درست و حسابی ندارد؛ که از همین حالا می‌توان حدس زد آینده دموکراسی در ایران چگونه خواهند بود. با وجود این، هنوز خیلی‌ها می‌ترسند که اگر تخت شاهی به دلیل مرگ یا دلایل دیگر خالی بماند، وضع از آنچه در دوران قاجار بود هم بدتر شود.»

وخیم‌تر شدن اوضاع اقتصادی در اوایل سال ۱۹۳۱ دیگر امیدی به بهبود اوضاع اقتصادی ایران نبود.

هارت در گزارشی شرح گفت‌وگوهای خود را با غفارخان جلال، وزیر مختار ایران در واشنگتن، این‌گونه بازگو می‌کند: «احتراما به عرض می‌رساند که اوضاع اقتصادی ایران مدام وخیم‌تر می‌شود. غفارخان جلال به من گفت که خارجی‌ها اصلا نمی‌توانند وضعیت فلاکت‌بار تجار ایرانی را درک کنند. تعداد آنهایی که ورشکست شده‌اند واقعا وحشتناک است و تعداد خیلی زیادی از آنها هم در مرز ورشکستگی هستند.» در ماه ژوئن ۱۹۳۳، هارت گوشه دیگری از وضعیت اسف‌بار مردم در دوران حکومت رضاشاه را در گزارش خود به تصویر کشید: (اینکه) امسال چه نویدی برای مردم ایران دارد مساله دیگری است که در گزارشی جداگانه به آن خواهیم پرداخت. هزینه زندگی در ایران همچنان بالا می‌رود. خصوصا کشاورز جماعت لطمه فراوانی دیده‌اند و غرولند شهرنشین‌ها، به ویژه کارمندان دولت که حقوق کمی دارند، بلند شده است. بسیاری از زمین‌داران دیگر توان پرداخت مالیات ندارند. نرخ های بهره سر به آسمان گذاشته‌اند و قیمت زمین افتاده است. علاوه بر این، کاهش قابل ملاحظه تجارت خارجی، که مسائلی چون سهمیه‌های واردات و «انحصار تجارت» از سوی دولت به نفع تجار بزرگ و به ضرر تجار کوچک، درآن سهیم بوده، نقش زیادی در وخامت وضع معیشت جامعه تجار ایرانی داشته است.