ارمنی‌ها و غلامان، پایه‌های اقتصاد سیاسی

ارامنه جلفا پیش از آنکه به ایران کوچانده شوند تجارت ابریشم می‌کردند. در دوران شاه عباس اول این تاجران ارمنی جانشین تاجران مسلمان شدند. در بخش دوم از مقاله تجارت ارامنه و غلامان کتاب « غلامان خاصه، نخبگان نوخاسته دوران صفوی» تجارت ارامنه را مرور می‌کنیم. دربار صفوی با افزایش تولید و صدور ابریشم و واردات نقره اقتصاد سیاسی‌اش را برنامه‌ریزی کرد. دسته‌های مختلف ارامنه منتقل شده و غلامان قفقازی مسلمان شده پایه‌های این برنامه‌ریزی را تشکیل می‌دادند. رونق تجارت ابریشم در گرو همکاری ارامنه و غلامان با یکدیگر بود. در پی اصلاحات و پیروزی‌های شاه عباس، غلامان در ولایت‌های عمده تولیدکننده و صادرکننده ابریشم ایران، جانشین والی‌های قزلباش شده بودند. فروش ابریشم در داخل کشور را غلامان مدیریت می‌کردند و صدورش به اروپا از طریق سرزمین‌های عثمانی را ارامنه انجام می‌دادند. ارامنه تاجر ابریشم با همراهی غلامان خاصه از طریق افزایش تولید ابریشم، تسریع صادرات آن و تامین مالی خزانه در پیشبرد سیاست‌های اقتصادی شاه عباس به او کمک می‌کردند. نقش مهم جمعیت‌های کوچیده از قفقاز در نیمه نخست قرن هفدهم به تازگی مورد توجه قرار گرفته است. تا چندی پیش گمان می‌رفت که اقلیت‌ها در ایران در مقایسه با «مله/ ملت»ها در امپراتوری عثمانی نقش مهمی نداشته‌اند. نقش جمعیت قفقازی در ایران شباهت‌هایی با استفاده سیاسی عثمانیان از جمعیت‌های بالکان داشته است.

جلفای کنار ارس

ارامنه جلفا پیش از این هم که به اصفهان کوچانده شوند دادوستد ابریشم می‌کردند، ولی در بازارهای ابریشم عثمانی هنگامی اهمیت یافتند که مورد استفاده شاه عباس قرار گرفتند. مدارکی از صادرات ابریشم صفویه به اروپا به وسیله تجار ایرانی در اسناد تجار فلورانسی، جنووایی و یهودی وجود دارد که به سال‌های ۱۴۸۷ تا ۱۵۰۰ برمی‌گردد. در قرن‌های پانزدهم و شانزدهم بازرگانانی که برای فروش ابریشم از ایران به بورسه می‌رفتند تقریبا همه مسلمان بودند، که در اسناد ایتالیایی «عجمی» (Azemi) نامیده می‌شدند. گروهی بازرگان ایرانی در بورسه مستقر بودند و با نمایندگانشان در ایران کار می‌کردند. اگرچه بازرگانان مسلمان در قرن هفدهم نیز به تجارت ادامه دادند، مطالعه‌ای درباره آنها صورت نگرفته است و تا امروز از چشم پژوهشگران پنهان مانده‌اند. ایرانی‌ها یا با خود ایتالیایی‌ها در بورسه معامله می‌کردند یا نمایندگانشان را به بالکان و ایتالیا می‌فرستادند. از دوره شاه عباس ارامنه جلفا جانشین تاجران مسلمان شدند و پیش از این دوره به ندرت از آنها در اسناد بورسه یاد شده است. اما در حلب که از بازارهای اصلی فروش ابریشم خام به اروپا بود، جلفایی‌ها از خیلی پیش‌تر در قرن شانزدهم فعال بودند.

نقشه‌های صفویه در مورد جلفای کهنه را نشاط اقتصادی ارامنه جلفا که سهم بزرگی در بازار جهانی داشتند به سرشان انداخت. جلفای کهنه ساحل ارس در نخجوان بود که امروزه در جمهوری آذربایجان واقع شده است. این مرکز تجارت ابریشم آن‌قدر اهمیت داشت که یکی از نخستین نقشه‌های جهان‌نمای اورتلیوس [جغرافی‌دان فلاندی قرن شانزدهم] نتوانست آن را نادیده بگیرد. ادموند هرزیگ عللی برای رونق غیرعادی آن برمی‌شمارد. چند فرمان همایونی از دوره شاه طهماسب نشان می‌دهد که پیوندهایی بین صفویه و جلفا، حتی زمانی که عثمانیان بر آن حاکم بوده‌اند، وجود داشته است. چند مسافر گواهی داده‌اند که جلفا هم به عثمانیان و هم به صفویه خراج می‌داده است. ثروتمندی جلفای کهنه شاید بدین سبب بود که در نقطه تلاقی چند مسیر تجارتی قرار داشت و از کانون‌های دادوستد شرق و غرب بود. شاید یکی از علل، آسیب ندیدن آن از جنگ‌های ایران و عثمانی در دهه‌های ۱۵۷۰ و ۱۵۸۰ نیز این بود که از مناطق اداری صفویه به شمار نمی‌رفت و بی‌طرف محسوب می‌شد.

ولی هرزیگ می‌گوید که اینها همه علل رونق جلفا نبود. جلفا جزیره ثروتمندی در میانه صحنه کارزار باقی مانده بود، شاید به این علت که چتر حمایت صفویه بر سرش گسترده بود. روابط پیشین‌اش با شاه طهماسب پیوندهایش با صفویه را به زمان‌های قبل‌تری بازمی‌گرداند. سال ۱۶۰۳ که شاه عباس به جلفای کهنه رفت سه روز نزد خوجه خاچیگ شافراز حاکم جلفا ماند. رابطه با کلیسای ارامنه از سال‌ها پیش‌تر در ۱۵۹۰ برقرار شده بود. به پای شاه سکه طلا ریختند و کلانتر کلید شهر را به او داد. شاه عباس همه جمعیت شهر را به اصفهان فرستاد و دو سه ماه بعد از دیدارش جلفای کهنه را سوزاند.

جلفایی‌ها بر خلاف غلامان اسیر جنگی نبودند که در اسارت، مسلمان شوند. در فرمان همایونی دیگری می‌خوانیم که ارامنه «جمعیتی بودندکه برای خاطر ما سرزمین پدری دو سه هزار ساله خودشان جلفا را با خروارها زر و سیمش رها کردند و به خانه شما آمدند. آیا سزاوار است که برای چند دانه خربزه و دو سه من انگور و پنبه با آنها گلاویز شویم؟ جلفا خانه‌هایی داشت که دو هزار تومان خرجشان کرده بودند. ویرانشان کردند و عائله‌شان را برداشتند و آمدند اینجا.

به رغم تصور غلطی که این بیان رسمی به وجود می‌آورد، ارامنه را به زور منتقل کردند. کوچ جلفایی‌ها در ۱۶۰۴ به صورت توافق مرضی‌الطرفینی بین شاه عباس و یک خانواده جلفایی انجام گرفت، ولی رنج و گذشت فراوانی را به اهالی جلفا تحمیل کرد.

جلفای کنار اصفهان

ارامنه جلفا یک سال‌ونیم بعد، پس از آنکه زمستانی را در تبریز گذراندند، کنار رودی که از میان اصفهان می‌گذشت رحل اقامت افکندند. در حالی که حومه تازه‌ای در دست ساخت بود، به فرمان شاه، آنها را در منازلی که ساکنان مسلمانشان را تخلیه کرده بودند اسکان دادند. در ۱۶۰۵ جلفایی‌های تازه وارد، در حومه جدید اصفهان که درجنوب زاینده‌رود واقع بود سکنا گزیدند. جلفای نو حومه تماما ارمنی‌نشین پایتخت شد با چند کلیسا و بازارچه و موسسه دولتی؛ کاملا محفوظ از مزاحمت مسلمانان و مبلغان کاتولیکی که بیرون از اصفهان کار می‌کردند. موقعیت و حفاظت ویژه آن دست کم تا نیمه‌های قرن هفدهم باقی ماند.

نخستین کلیسای جلفای نو به نام «سورب هاکوپ»

[= یعقوب مقدس] در ۱۶۰۷ کامل شد. همان سال، پیش از اینکه همه محله ساخته شده باشد، یک ارمنی از جلفای نو به عنوان سفیر صفویه به ونیز رفت. کتیبه اولین کلیسای جلفا از زائر می‌خواهد که دعا کند برای کسانی که به سفر پرمخاطره اروپا رفته‌اند: «تویی که از این مکان می‌گذری، بگو رحمت خدا بر مردگانی که در دریا از بین رفتند. اینجا آرامگاه سرکیس آنها [= شبان آنها] است. ۱۰۵۶/۱۶۰۷» این سخن کلیشه‌ای که همکاری ارامنه با صفویه اجباری بود هنوز شنیده می‌شود.

ولی از ابتدای اقامت ارامنه در جلفای نو آنها آزادانه به همه جای دنیا سفر می‌کردند و جز چند صباحی در ۱۶۵۲ که شاه عباس دوم دوباره جلفای کهنه را به آتش کشید و سفر را قدغن کرد، کاری برای واداشتن آنها به ماندن انجام نگرفت. ایجاد نخستین سفارت- ونیز- در ۱۶۰۷ نمونه‌ای استثنایی از نمایندگی سیاسی نبود. حتی بعد از ۱۶۶۱، در دوره تنزل نسبی، ارامنه سفیران ایرانی شاهان صفوی در اروپا بودند.