پایان حکومت کارگری؛ آمدن چرچیل

بخش ششم

روی کار آمدن کارگران پس از پایان جنگ جهانی دوم در انگلستان بر خلاف آنچه اعلام کردند نه در انگلستان رژیم جدیدی برقرار ساخت و نه آن تحرکی که لازمه رستاخیز و تحول عمیق است را در برداشت. در بخش پنجم از گزیده کتاب «جریان‌های بزرگ تاریخ» انشعاب در حزب کارگر و شکست آنان در انتخابات و روی کار آمدن چرچیل بررسی می‌شود. طبقه کارگر از مزایای مهمی برخوردار و مرفه شده است. اما این نتیجه در نظر کسانی که وضع را قضاوت می‌کردند کافی نبود. آنها تجربه و سیاست کارگری را به طور کلی در محک قضاوت قرار داده از دو موضوع اصلی و مهم خرده می‌گرفتند و می‌گفتند: کارگران نتوانستند راه حل قانع‌کننده بیابند یکی اینکه انگلستان برای تامین میزان مبادلات تجاری‌اش باید صادرات خود را افزایش می‌داد؛ یعنی سطح تولیدات خود را بالا می‌برد که به هیچ وجه عملی نشده و از طرف دیگر با وجود کوشش فراوان و استفاده از ۲۷۰۵ میلیون دلار کمک طرح مارشال که فرصت مناسب و بسیار به جایی بود، وضع مالی و اقتصادی کشور نه تنها اصلاح نشده بلکه به همان وخامت سابق باقی است.

با این استنباطات و استدلالات گوناگون بود که رای‌دهندگان در ۲۳ فوریه ۱۹۵۰ به پای صندوق فرا خوانده شدند. نتیجه گرچه برای کارگران شکست قطعی نبود ولی نشان داد در قوس نزولی سریعی افتاده‌اند و همین امر خواهی نخواهی روزی مایه تباهی است. در هر حال کارگران در مجلس اکثریت را در دست نگاه داشتند، ولی عده کرسی‌هایشان از ۳۹۰ به ۳۱۵ تقلیل یافت، در عوض محافظه‌کاران که آزادی‌خواهان نیز به آنها کمک کردند از ۱۹۵ به ۲۹۷ کرسی رسیدند. لیبرال‌ها از ۱۴ به ۹ و کمونیست‌ها که با رفورم‌های کارگران فرصتی برای تبلیغات نداشتند نماینده‌ای در مجلس نداشتند. به این ترتیب اکثریت مهمی که در ۱۹۴۵ نصیب کارگران شده بود، فقط به ۷ کرسی محدود شد. عقاید در اطراف این موضوع که آیا باید طرح‌ها کماکان ادامه یابد یا به طرح‌های دیگری مبادرت شود تقسیم شده بود. هواخواهان دو حزب رقیب، محافظه‌کاران و کارگران در محیط پرحرارتی به بحث و جدل پرداختند، بدون اینکه در میان حزب کارگر با وجود شکست سختی که متحمل شده بودند آثار اعمال زور یا دیکتاتوری نمایان شود. این نکته شایان نهایت توجه است که افراد انگلیسی، اعم از کارگر یا محافظه‌کار در چنین موقعیت دشوار و پرمخاطره‌ای به هیچ وجه از مجرای حکومت آزادی خواهی و سنن پارلمانی عدول ننموده و حتی افراد افراطی کارگران که معتقد به انقلاب دامنه‌دار بودند باز معتقد و مقید ماندند که یگانه راه حصول انقلاب باید از مجرای پارلمانی و حکومت آزادی صورت گیرد. درست است که در حزب کارگر انشعابی بر پایه آراء «بوان» به وجود آمد و این دسته طرفدار بودند که باید اصول انقلاب را بالاتر از احترام حقوق افراد قرار داد تا نتیجه حاصل شود، ولی این انشعاب که حزب کارگر را بر سر دو راهی قرار داد؛ تاثیری در ایده‌آل عمومی ملت نداشت.دولت جدید زیر بار الهامات جدید «بوان» نرفت و اغلب وزرا سابق باقی «بوین» در پست وزارت خارجه پایدار ماند.

مشکلات داخلی و خارجی دولت اتلی

در نتیجه انتخابات دولت کارگری مجبور به ادامه وظایف و تکالیف خود شد. منتها در وضعی به مراتب مشکل‌تر از اول. این مشکلات برخی از ناحیه خارجی‌ها بود از قبیل جنگ «کره» و کمکی که انگلستان در نظر داشت به ممالک عقب‌مانده مشترک‌المنافع برساند، بحران شدیدی که در ایران در موضوع شرکت نفت به وجود آمد نیز علاوه بر تهدید حیثیت انگلستان، منافع مهمی را متزلزل ساخته و بالاخره بارگران و طاقت‌فرسای تسلیحات که باید در سه سال به مبلغ خطیر ۴۷۰۰ میلیون لیره برسد.

در ماه مه ۱۹۵۱ بوین وزیر امور خارجه به علت کسالت مزاج مجبور به کناره‌گیری شده و «موریسون» به جایش انتخاب شد که دارای اطلاعات و سوابق کافی در امور سیاست خارجی نبود و هیچ یک از زمامداران آمریکایی را نمی‌شناخت.

اما از ناحیه داخلی بار طاقت‌فرسای اصلاحات اجتماعی بیش از همه چیز بودجه را تحت فشار قرار داده بود، به طوری که هزینه تسلیحات و اصلاحات اجتماعی، کابینه اتلی را مجبور ساخت عایدات جدیدی از هر سو فراهم سازد و از هزینه‌ها بکاهد، مالیات‌های بر درآمد باز اضافه شد و ضمنا بعضی سرویس‌های اجتماعی کاهش یافت. به موجب مقررات جدید، هر مریض مجبور شد تا پنجاه درصد از مخارج معالجه و مداوای خود را بپردازد، در صورتی‌که سابقا همه آن به عهده دولت بود. هزینه عینک و دندانسازی که سابقا از ده‌ها میلیون لیره تجاوز می‌کرد حذف و گذشته از اینها سیاست سخت‌گیری و جیره‌بندی شدیدتر شد. این تحولات در حوزه و محیط حزب ایجاد دو دستگی نمود و بوان لیدر جناح چپ افراطی که مخالف محدودیت‌ها و به عکس طرفدار تکمیل برنامه رفورم‌های اجتماعی بود، کابینه را ترک کرد. متعاقبش چند نفر از وزرا کناره‌گیری کردند و مخالفت در داخل حزب ایجاد شد. کارگران که در رفورم‌ها فقط منتظر و متوقع بهبود وضع خود بودند، از محدودیت‌های اتلی ناراضی و به حمایت بوان پرداختند؛ به طوری که در اکتبر ۱۹۵۱ بوان به ریاست کمیته اجرایی حزب با اکثریت مهمی انتخاب شد.

اتلی با وجود همه این مشکلات مترصد بود و می‌کوشید برنامه خود را تعقیب نماید صنعتی کردن صنایع فلزسازی در ۱۹۴۹ به تصویب رسیده بود. وکلا ایراد می‌گرفتند اقدام به چنین امر مهمی با وجود اکثریت ناچیزی که دولت برخوردار بود، خطرناک و چنانچه دولت محافظه‌کاری سر کار آید نقض خواهد شد. اتلی اعتنایی نکرد و برنامه خود را تعقیب می‌کرد. علاوه‌بر این میزان پرداخت قروض در تابستان ۱۹۵۱ دچار مشکلات بزرگی شد. دولت در برابر این مشکلات، ابتکار جدیدی به خرج داد و مراجعه به آرا را ضروری دانست. انتخابات در تاریخ ۲۵ اکتبر معین شد.

چرچیل آمد

جلو انداختن تاریخ انتخابات حاکی از سختی اوضاع بود. کارگران با کمک جناح‌ چپ برنامه خود را اعلام نموده به پای صندوق آرا رهسپار شدند.

در موضوع ممالک مشترک‌المنافع، سیاست ضداستعماری پیش گرفته و مباهات می‌کردند از اینکه به هند و پاکستان، بیرمانی و سیلان استقلال داده‌اند. در سیاست عمومی طرفدار تامین صلح بودند، مع‌ذالک ادامه هزینه تسلیحات را ضروری می‌‌دانستند. در سیاست داخلی به اصلاحات اجتماعی تکیه کرده ساخت ۲۰۰ هزار خانه در سال را در راس برنامه خود قرار دادند. یگانه ماده انقلابی برنامه‌شان ادامه توزیع ثروت براساس تساوی، بین افراد بود.

محافظه‌کاران در برابر برنامه دخالت دولتی در امور اقتصادی کارگران اعاده اصول آزادی، ‌ملغی نمودن اصل ملی کردن صنایع فلزسازی و احیای آزادی و ابتکار شخصی را مدنظر قرار دادند. آنها در امور اقتصادی وعده دادند از مخارج دولت کاسته، وضع مالی و پول را تثبیت کرده و در تکثیر تولیدات بکوشند آنها همچنین وعده دادند که کمک‌هزینه را ادامه داده و هزینه تسلیحات را از محل مالیات مخصوص صنایع تامین نمایند. بر اساس برنامه‌شان آنها آزادی داخلی بیشتری برای ایالت «اکس» پیش‌بینی کردند و ارتباط و هماهنگی بین ممالک مشترک‌المنافع را وعده دادند و در زمینه سیاست خارجی نزدیکی و اتحاد کشورهای انگلیسی زبان و همکاری نزدیک‌تری با آمریکا را اساس برنامه خود قرار دادند. در صورتی که آزادی‌خواهان وعده دادند اروپای نوین بالاتر و مافوق منافع ملی تشکیل شود.مبارزات انتخاباتی به نهایت شدید بود، ‌کارگران چرچیل را مستبد و خودخواه معرفی کردند و چرچیل در برابر آنها خود را طرفدار سازش شرق و غرب معرفی کرده وعده داد با شوروی‌ها مستقیما وارد گفت‌و‌گو شود.در ۲۵ اکتبر ۱۹۵۱، بدون اینکه در مشی عمومی رای‌دهندگان تغییری حاصل شود، کارگران اکثریت را از دست دادند و از ۳۱۵ کرسی به ۲۹۵ کرسی تنزل نمودند، در صورتی که محافظه‌کاران از ۲۹۷ به ۳۲۱ کرسی رسیدند. تمایل عمومی مردم به سیستم دو حزبی مسلم بود. زیرا آزادی‌خواهان فقط صاحب ۶ کرسی ماندند. «بوان» و طرفدارانش با اکثریت مهم انتخاب شدند. در نتیجه پیروزی محافظه‌کاران، چرچیل مجددا زمام امور را به دست گرفته و ایدن پست وزارت امور خارجه را اشغال کرد و آزمایش کارگران پایان یافت.

آزمایش کارگران مواجه با شکست شد

روی کار آمدن کارگران پس از پایان جنگ برخلاف آنچه اعلام کردند، نه در انگلستان رژیم جدیدی برقرار ساخت و نه آن تحرکی که لازمه رستاخیز و تحول عمیقی است در برداشت. موفقیت اصلی‌اش این بود که به اتکای سیاست «تکثیر مشاغل» عده بیکاران را که در ۱۹۳۸ از یک میلیون و ۷۰۰ هزار نفر متجاوز بود به ۳۰۰ هزار نفر تقلیل داد. مع‌ذالک با وجود تکثیر تعداد نفوس که به ۵۰ میلیون نفر رسید و به کار گماشتن بعضی از طبقات که سابقا فعالیت مستقیمی نداشتند. عده اشخاصی که در حیات اقتصادی کشور فعالیت می‌نمودند از ۱۸ تا ۱۹ میلیون نفر تجاوز ننمود. راست است که ۸۰۰ هزار نفر از افراد انگلیسی تحت تسلیحات نظامی از فعالیت اقتصادی برکنار هستند، ولی با انجام رفورم‌های اجتماعی کارگران، تعداد نفراتی را که به عنوان مستخدم حقوق‌بگیر در سازمان‌ها به خدمت اشتغال داشتند از ۵۴۰ هزار به ۹۹۰ هزار نفر رساند و مستخدمین شهرداری‌ها و غیره از ۸۵۰ هزار به یک میلیون و ۵۰۰ هزار نفر رسیدند.

به عبارت دیگر، سیستم اقتصادی کارگران که دولت را در همه جا دخالت داد، گرچه به ظاهر از عده بیکاران کاست، ولی در عوض بر شمار مستخدمین و کارمندان به نحو قابل ملاحظه افزود، یعنی به ظرفیت فعال و اقتصادی کشور کمکی نکرد، بلکه بالعکس عملا آن را مختل کرد.

نکته دیگری که باید مورد بحث قرار داد این است که کاهش تعداد بیکاران آیا در نتیجه اعمال سیاست اقتصاد دخالتی کارگران بوده است یا موقوف به وضع بین‌المللی خاصی که در آن دوره وجود داشت، زیرا در کشور بلژیک، من باب مثال، گرچه سیاست مداخله دولت در اقتصادیات رواج نداشت، تعداد بیکاران در ۱۹۴۸ از ۳۰۰ هزار نفر به ۸۸ هزار نفر تقلیل یافت.علاوه‌بر این، سیستم کارگری «تکثیر کار» امر تولید را در انگلستان تقویت نداد و اگر می‌بینیم که حجم صادرات نسبت به زمان قبل از جنگ افزایش یافت، از نظر نسبی نتایج حاصله به مراتب از دوران قبل از جنگ عقب بود، زیرا تعادل پرداخت‌ها برقرار نشده و پیوسته پرداخت‌ها دچار کسری بود.البته وضع معیشت کارگران بهبود یافت و دستمزدشان ترقی کرده و ساعات کار تقلیل یافت. مع‌ذالک اضافه دستمزد به مراتب از آمریکا کمتر بود. درست است که در انگلستان از ۱۹۳۸ تا ۱۹۵۱ دستمزد کارگر به نسبت ۱۰۰ به ۲۱۵ ترقی کرد، ولی مخارج زندگانی در همان مدت زمان از ۱۰۰ به ۳۰۰ ترقی کرد و تقلیل ساعات کار نیز به مراتب از آمریکا کمتر بود، زیرا در آمریکا در هفته ۵ روز کار و دو روز استراحت تقریبا عمومیت یافت، در صورتی که در انگلستان به این میزان نرسید و عمومیت نیز نیافت.