تاریخ مطبوعات
جمهوریت و وظیفه متفکرین ایران
حسین کاظمزاده ایرانشهر، در سال ۱۹۲۳میلادی مجله «ایرانشهر» را در برلین پایهگذارد. این مجله که چهار سال متوالی منتشر میشد، رویکردی فرهنگی- اجتماعی داشت و شماری از بهترین پژوهشگران ایرانی با آن همکاری داشتند. آنچه میخوانید بخش پایانی از یادداشت کاظمزاده در این مجله درباره جمهوریت است. طرف توده ملت با خوشحالی تمام و فال نیک را گمان میکنیم اگر در ایران تاسیس جمهوریت بشود، بیقیل و قال زیاد از طرف مجلس ملی تصدیق و با یک شادمانی فوقالعاده اعلان و استقبال خواهد شد؛ زیرا توده ملت ایران بس که قرنها است در زیر ظلم و ناامنی و گرسنگی زیست کرده او را هیچ چیز جز این مسائل تهییج نمیکند و او آرزویی جز آسایش و ارزانی و عدالت ندارد. اگر این نعمتها را به او بدهید او خود را خوشبخت خواهد دانست و آزادی و علم و جمهوریت و مشروطیت و استبداد در نظر او یکسان خواهد بود. چنانکه او به امید نیل به همین آرزو در تاسیس مشروطه جانسپاری و فداکاری کرد.
توده ملت به منزله بچه خردسالی است که هنوز قوای دماغی او نمو نکرده است. او فقط وقت گرسنگی داد و فریاد میکند و میگرید و همین که چیزی که گرسنگی او را رفع و شکم او را پر کند برایش دادید او خشنود و ساکت میشود و گریه را کنار میگذارد، خواه این چیز مضر و دیرهضم باشد و خواه مقوی و نافع باشد برای او یکسان است و او میان آنها فرقی نخواهد گذاشت.
همین طور است حال توده ملتها. ملت ایران تشنه عدالت، آسایش و رفاه است، این نعمت را از هر دست که گیرد، خواه دست یک پادشاه مطلق مستبد و خواه دست یک حکومت مشروطه یا جمهوری باشد، او آن دست را مقدس و قابل پرستش دانسته، خواهد بوسید. چنانکه در این مدت بیست سال، گروه متفکرین آزادیخواه، احساسات و عواطف ملت را به هیجان آورده وقتی به نوید عدالت و آزادی و مشروطه و زمانی بهنام رفع ارتجاع و در موقعی برای دفع دشمنان خارجی، زمام او را به هر جا خواستند کشیده و به هر اقدامی که صلاح دیدند واداشتند، گاهی برای قیام برضد پادشاه مستبد آزادیکش و گاهی برای جنگ با دولت امپراطوری روس و گاهی نیز برای همراهی و اتحاد با نمایندگان و مبلغین بولشویزم، او را به ریختن خون خود و به قربانی دادن اولاد خویش تشویق و تحریک کردند، ولی در همه این کوششها و جانسپاریها توده ملت مانند مرد تشنه و گمگشته از پی آب دوید و به جای آب جز سراب چیز دیگر ندید.
مقصود این است که توده ملت مانند بچه بیاراده یا مرد نابیناست که هر کس خود را دایه مهربان و رهنمای دلسوز وی نشان دهد او خود را به آغوش وی خواهد انداخت. چون امروز سلطنت قاجار از فرط جهالت و غفلت نتوانست آن نعمت آسایش و امنیت و عدالت را که قرنها است توده ملت عمر خود را در حسرت دیدار آن گذرانده است برای ملت خود فراهم آورده جایی در قلب ملت بگیرد و چون این نعمت دارد، در سایه دستهای یک مرد با عزم حاصل و فراوان میگردد؛ این است که توده ملت، بدون اظهار آثار عصبیت و انقلاب و عصیان تاسیس جمهوریت را که بخشنده این نعمتهای بزرگ است با جان و دل قبول و استقبال خواهد کرد.
ما نیز از ته دل این جمهوریت را سلام خواهیم کرد و ملت ایران را به این نعمت بزرگ تبریک خواهیم گفت، ولی نه از این راه که اعلان جمهوریت را به تنهایی مایه نجات و سعادت میدانیم، بلکه از این رو که این جمهوریت مقدمههایی خواهد بود برای اصلاحات اساسی و وسیلهای خواهد بود برای تهیه یک انقلاب حقیقی اجتماعی و چراغی خواهد بود برای رهنمایی به شاهراه آزادی و نیکبختی.
ناپلئون بناپارت، در حین فتح شهر میلان که کلید مملکت ایتالیا بود به سربازان خود خطاب کرده میگفت: «ای سپاهیان دلیر من! به این فتح درخشان که کردید شما را تبریک میکنم، ولی باید بدانید که وظیفه شما در اینجا به آخر نرسیده است هنوز خیلی جنگها و سختیها در پیش داریم و هنوز تکالیف زیاد بر عهده دلیری و شجاعت شماها محول خواهد شد و هنوز چندین شهرهای بزرگ در جلو ما هست که بیرق آزادی و برادری و برابری را در بالای آنها باید نصب کنیم!»
ما نیز از میان توده ملت، آن عده قلیل آزادیخواهان پاکدل و متفکرین حقیقتبین را خطاب کرده میگوییم: ای دلدادگان آزادی و حقیقت! گرچه با اعلان جمهوریت، حیات ایران تازه خواهد شد و دوره شکوه و عظمت فرا خواهد رسید. لیکن تکالیف شما آزادیخواهان به آخر نرسیده بلکه وظایف مهمتری بر عهده شما فرض خواهد شد، شما باید بدانید که فتح کردن یک مملکت آسانتر از نگهداشتن آن است. شما باید بدانید که محافظه جمهوریت و آزادی سختتر از اعلان آن است. شما باید بدانید که ملت ایران فکرا و روحا برای استفاده از آزادی و جمهوریت حاضر نیست و شما باید بدانید که هنوز بسیار دشمنان بد فطرت در داخل و خارج مملکت ایران هستند که با هزاران حیله و فتنهها نه تنها برای بر هم زدن اساس این جمهوریت، بلکه برای برانداختن پایه آزادی و مشروطه نیز خواهند کوشید.
شما نباید از حوادث عالم و وقایع روزگار ایمن بنشینید. امروز اگر تمام وسایل برای اعلان جمهوریت فراهم آمده و اوضاع داخلی و سیاست دول خارجی همهگونه مساعدت با این خیال ما میکنند، ممکن است فردا ورق برگردد و شعبده باز سیاست، پردههای رنگارنگ دیگر پیش بیاورد، ممکن است نه تنها جمهوریت ما، بلکه آزادی ما و قانون اساسی ما پایمال پنجه دشمنان داخلی و خارجی گردد. آن روز را دور نباید انگاشت و از خطر آن روزی بیاندیشه نباید نشست.
وظیفه شما است که از حالا اسباب حفظ جمهوریت و آزادی را فراهم سازید؛ از حالا برای مدافعه آن، سرها و سینهها بپرورانید؛ آتشهای عشق در کانون دلهای توده ملت بیفروزید و توفانها در روح و دماغ مردم ایران برپا کنید تا در موقع لزوم در راه حفظ آزادی و جمهوریت سرباختن را سهل دانند و جان دادن را نخستین مرحله عشق شمارند. باید یقین کنید که اگر بیخون دل و با این آسانی به تاسیس جمهوریت موفق شوید، به نگهداری آن، بیریختن خونهای تازه و بیدادن قربانیهای جوان کامیاب نخواهید شد و این خونهای تازه و قربانیهای داوطلب را فقط در دلهای پاک و صاف توده ملت و در میان دماغهای آتشین جوانان آن میتوانید پیدا کنید.
گرچه امروز اردوی دلیر شما برای سرکوبی سرکشان و خواباندن هر عصیان و طغیان حاضر و مستعد است، ولی برای دفع خطرهایی که آزادی و جمهوریت را تهدید خواهد کرد کافی نیست. باید توده ملت را پشتیبان او قرار دهید. باید از حالا به مسلح کردن توده ملت بکوشید و در جلو دشمنان آزادی سنگرهای محکم برپا کنید. سینههای جوانان با عزم و دلیر، سنگرهای شما و قلبهای پرورده از عشق حقیقت و آزادی اسلحه شما خواهد بود.
اگر این عشق را در ته دلهای ملت بپرورانید و اگر این آتش مقدس را در کانون سینههای او بیفروزید، آن خود در موقع خطر، اعجاز خود را نشان خواهد داد و آزادی و جمهوریت شما را مدافعه خواهد کرد. تولید این عشق و افروختن این آتش مقدس کار معارف است و بس.
ایرانشهر
حسین کاظمزاده (ایرانشهر)
اول اسفند ۱۲۹۲
ایران امروز و جمهوریت
ارسال نظر