تاریخ مطبوعات
جمهوریت و انقلاب اجتماعی
وقتی که ناپلئون بناپارت، پس از آن همه مظفریتها و کامیابیها مقهور سرپنجه دشمنان خارجی گشته به جزیره سنت هلن تبعید شد، اغلب اوقات خود را با یادآوری روزهای گذشته و با اندیشه روزگار آینده میگذرانید و پیشگوییها میکرد. روزی میگفت: «تا پنجاه سال دیگر تمام ممالک اروپا یا جمهوری خواهد شد یا سلطنتهای قزاقی تشکیل خواهد داد؛ یعنی امپراطوری روسیه را سرمشق خود خواهد ساخت.» امروز بیش از صد سال از این پیشگویی میگذرد و حرف آن مرد حقیقت پیدا میکند. امروز اغلب ممالک اروپا و حتی روسیه بزرگ نیز جمهوری شده است ولی جمهوری امروزی روسیه با آن جمهوری که ناپلئون تصور میکرد بسیار فرق دارد.
چندی پیش، اخبار رویتر اعلان شدن جمهوریت را در ایران اشاعه داد. گرچه این خبر بعدها رسما تکذیب شد، ولی جراید اسلامبول و طهران در این زمینه مقالهها نوشتند و بعضی از جراید طهران، تشکل یک فرقه جمهوریطلب را نیز در مجلس ملی ایما کردند.
دور نیست ایران ما نیز جمهوری بشود ولی یک آینده نزدیک، فرق جمهوری ما را با جمهوریهای دیگر برای ما نشان خواهد داد. ما ایرانیان باید بکوشیم که تاریخ استقبال، جمهوریت ما را مورد سرزنش و استهزا قرار ندهد. ما در شماره گذشته گفتیم که نجات ایران بسته به بیدار شدن روح ملی است و تهیه زمینه برای پرورش دادن این روح در سایه سه انقلاب سیاسی، فکری و ادبی حاصل خواهد شد.اینک وقایع عالم و اوضاع کنونی ایران دارد اسباب یک انقلاب سیاسی را در مملکت ما فراهم میسازد. ما باید از یکسو از آن استقبال و از سوی دیگر راه استفاده از آن را جستوجو کنیم. وضع سیاسی ایران در شکل امروزی پایدار نمیتواند بماند و تغییرات کلی و اصلاحات اساسی و اجتماعی لازم دارد. جریانهای سیاسی بینالمللی و تغییراتی که در دولتهای همسایه ما بهعمل آمده، ایران را خواهی نخواهی از حال امروزی به در آورده به یک حال نو خواهد انداخت و ایران هر قدر هم بخواهد خود را از زیر نفوذ این جریانها رهانیده به میل خود به طرز اصول استبداد قدیم یا با حال متزلزل کنونی اداره کند نخواهد توانست؛ زیرا علاوه بر تاثیر جریانهای خارجی، اوضاع داخلی ایران نیز، انتقال او را به یک شکل جدید سیاسی تقاضا میکند.
شکل قطعی این انتقال را با جزئیات آن نمیتوان از حالا معین کرد، ولی ما میبینیم که جریانهای داخلی و خارجی، ایران را به دخول در دایره جمهوریت مجبور خواهد کرد. ما جز این شکل، شکل دیگر تصور و آرزو نمیتوانیم کنیم؛ زیرا با این حال، نفع ایران را فقط در این شکل میبینیم. بلی اگر پادشاه ما یک حکمدار بانفوذ و دوراندیش و ترقیخواه و فضیلت پرور و ملت دوست بود و اگر بهقدر کوچکترین صاحب خانواده، غم ملت خود را که در مقام فرزند و عیال او هستند میکشید؛ اگر دمی از فکر خوشگذرانی و هوسرانی فراغت کرده به فکر آسایش ملت و آبادی مملکت خود میافتاد و اگر میفهمید که عزت و جلال و شرافت و افتخار و حتی تمول و خوشگذرانی او موقوف به آسایش و سعادت ملت اوست، نه در گرسنگی و بدبختی و زبونی او و اگر از همت پادشاهان پیشین و از قدرت و شجاعت نیاکان با عزم و جلادت خود پیروی نمیکرد اقلا از عاقبت پادشاهان این دوره درس عبرت میگرفت و اگر بهجای وقتگذرانی در دیار بیگانه مانند اعلیحضرت امیر افغانستان در کشور خود نشسته و به آباد کردن آن شب و روز میکوشید، نه تنها محبوب و پرستیده ملت خود، بلکه ممدوح جهان و نیک بختترین پادشاهان میگردید و همه ملت ایران پروانهوار دور او میگردیدند و جان و مال خود را در راه بندگی و فرمانبرداری او فدا میکردند، ولی افسوس... ما کجاییم در این فکر و شهنشاه کجاست!
بلی! خرابیهایی که خاندان قاجار در مملکت ایران بهعمل آورده و فساد اخلاقی که از دو قرن به این طرف از این خاندان سرزده و در طبقات عالی مملکت سرایت نموده است، روح ایران را استیلا و قوای آن را فلج ساخته است و بیقیدی و بیعلاقگی اعلیحضرت همایونی به ملت و مملکت خود که بهقدر یک بیگانه ذینفع هم از اوضاع ایران متحسس و متاثر نیستند، ملت را بسیار دلسرد و متنفر کرده و ناامید از خاندان قاجار ساخته است؛ در صورتی که این ملت در تمام ازمنه تاریخی به شاهپرستی معروف بوده و هیچ قومی بهقدر این ملت در شاهپرستی و بندگی این همه فداکاری نشان نداده و حتی در روزگار پیشین، این ملت، پادشاه خود را بهقدر خدا میپرستیده و هنوز هم او را سایه خدا و قبله عالم میداند.
علاوه براین بیعلاقگی شاهنشاه ایران، از یکطرف انعکاس جمهوریتهای عثمانی و قفقازی و ارمنستان و غیره اذهان و افکار مردم را تحریک میکند و از آنجا که ملت ایران هم یک استعداد مخصوصی در تقلید دارد خواهی نخواهی هوسی در دلها پیدا شده مردم را بهطرف جمهوریت مایل میسازد چه مردم وقتی که میخوانند و میشنوند که در این مملکتها قوانین جدید وضع، اصلاحات اساسی شروع و آزادی و ترقی، روزافزون میگردد، به دیده حسرت به آنان نگریسته و از حال مملکت خود متاثر میشوند. گرچه تمرکز قدرت در دست نظامیان، حصول امنیت و آسایش، جلب سرمایههای خارجی برای آبادی مملکت و بعضی اصلاحات جزئی که چندی است شروع شده حصول آرزوی ترقی را در ایران نیز نزدیکتر میسازد، ولی این قدمهای نخستین هنوز با تردید و سستی برداشته میشود و دیده حسرتکش ملت را سیر نمیتواند کند.
از طرف دیگر سیاست دول همجوار نیز مقتضی و مشوق این شکل جدید است زیرا در یک چنین مملکت که در هزار نفر دو نفر باسواد نیست و در انتخابات مجلس ملی، این همه سوء استعمالها و خفه کردن آزادی و این همه حیلهها و دسیسهها پیش میآید؛ در انتخاب یک رییسجمهور هزار مرتبه بدتر خواهد شد و میدان تحریک و تفتین و شورش و انقلاب و هرج و مرج که مطلوب دول همجوار است، بسیار واسع و آزاد شده، سیاست خارجی هم از این اوضاع استفاده خواهد کرد، چنانکه از انقلاب مشروطه ما استفاده کرد.
این ملاحظات ما را قانع میکند که اگر تجددی در شکل سیاسی ایران ظاهر شود در این زمینه خواهد بود و چنان که گفتیم ما شکل دیگر را تصور نمیتوانیم کنیم، زیرا این شکل هر قدر هم معایب و نواقص داشته باشد باز بهتر از وضع متزلزل کنونی و بهتر از یک سلطنت استبدادی و آزادیکش و یغماگر است، ولی چیزی که ما را در این باب به اندیشه میاندازد این است که آیا ملت ایران مستعد و حاضر بهقبول این شکل جدید است یا نه و آیا ملت ایران میتواند از این جمهوری شدن حکومت، فایدهای ببرد و وسایل خوشبختی و ترقی خود را از این منبع فیض فراگیرد یا نه؟
ایرانشهر
حسین کاظمزاده (ایرانشهر)
اول اسفند ۱۲۹۲
ایران امروز و جمهوریت
ارسال نظر