تاریخ مطبوعات
از فرمان عفو عمومی تا آزادی محبوسین سیاسی
گروه ۵۳ نفر در ایران بیش از هر فرد، با نام تقی ارانی گره خورده است. در بخش دوم و پایانی یادداشت مجتبی بزرگ علوی درباره گروه ۵۳ نفر که آن را از پایگاه الکترونیکی تاریخ ایرانی انتخاب کردهایم، شرح حال این گروه را در زندان پس از استعفای رضاشاه تا صدور فرمان عفو عمومی میخوانید.
بخش پایانی
گروه ۵۳ نفر در ایران بیش از هر فرد، با نام تقی ارانی گره خورده است. در بخش دوم و پایانی یادداشت مجتبی بزرگ علوی درباره گروه ۵۳ نفر که آن را از پایگاه الکترونیکی تاریخ ایرانی انتخاب کردهایم، شرح حال این گروه را در زندان پس از استعفای رضاشاه تا صدور فرمان عفو عمومی میخوانید. حالا معلوم شد که چه کسانی به این کشور خیانت کردهاند، (در همین روزها یکی از روسای اداره سیاسی را نیز توقیف کرده بودند) ولی دیگر حالا به زودی زندان جای خائنین خواهد شد. آژانها میپرسیدند که آیا خود رضا شاه هم به حبس خواهد آمد. برای آنها دیگر تعجبی نداشت، برای آنکه در نظر آنها رییس زندان سرهنگ ن.د از شاه هم مقتدرتر بود و اکنون به جرم دزدی و فرار زندانیان سیاسی در حبس بود، به چه دلیل از او بزرگترها یا کوچکترها به زندان نیفتند. پس از سالها که ما در زندان بودیم با مدعیالعموم روبهرو شدیم. همان جنایتکارانی که به امر و دستور شهربانی علیه ما اقامه دعوا کرده بودند برای اولین بار جرات کردند که در زندان به دیدن ما بیایند. سابقا هم سالی یک مرتبه رییس زندان برای خالی نبودن عریضه آنها را احضار میکرد و از پشت پنجره آهنی ما را به آنها نشان میداد و اگر مدعیالعموم گستاخی به خرج میداد و از رییس زندان استدعا میکرد که به او اجازه داده شود با یکی از زندانیان سیاسی گفتوگو کند، رییس زندان در جواب میگفت که این زندانی سیاسی مایل به ملاقات شما نیست. ولی آن روز آنها نیز جرات پیدا کرده بودند، جلو افتادند و به طرف کریدور ما آمدند، رییس جدید زندان دنبال آنها میآمد.
از رفقای ما با وجودی که چندین نفر شخصا مدعیالعموم و معاونش را میشناختند، هیچ کس به آنها اعتنایی نکرد. هنگامی که پیش آنها خوانده شدند باز هم با کمال بیاعتنایی حقوق مسلم خود را خواستار شدند، روزنامه، کتاب، احترام. این بود اوضاع ما در زندان از روز سوم شهریور تا بیست و پنجم شهریور. روز بیست و پنجم شهریور ۱۳۲۰ ملت ایران یک قدم بزرگ به سوی آزادی خود رانده شد. جریان تکاملی که از سالها پیش حکومت رضاخان را رو به زوال سوق میداد، تبدیل به سیل خروشانی شد و بانی دستگاه سیاه را در امواج متلاطم خود بلعید. رضا شاه پهلوی روز بیست و پنجم شهریور ۱۳۲۰ استعفا داد و این موهبت را به فرزند بزرگش تفویض کرد. سه روز بعد قسمت عمده افراد پنجاه و سه نفر و عده زیادی از زندانیان سیاسی مرخص شدند. هنوز شاه در ضمن عزیمت خود از ایران به سر حد هند نرسیده، قسمت عمده پنجاه و سه نفر در آزادی به سر میبردند و بیشتر آنها فعالیت سیاسی خود را آغاز کرده بودند.
طرز آزادی پنجاه و سه نفر و جریانی که بالاخره به آزادی همه آنها از زندان و تبعید منجر گردید، بهترین دلیل است که چگونه عمال رضاخان تا دقیقه آخر تلاش میکردند تا از این کار جلوگیری نمایند. یکی از عواملی که آنها را وادار به مرخصی زندانیان سیاسی کرد، وقایع شب بیست و ششم شهریور ۱۳۲۰ بود.
زورگوییها و دروغگوییها و پستفطرتی که روسای زندان و ماموران و آژانها در چند سال اخیر نسبت به زندانیان اعمال کرده بودند، این مرکز ثقل حکومت رضاخان را تبدیل به مخزن بنزین کرده و فقط یک جرقه کوچک لازم بود تا آن را منفجر کند. اگر روزی یکی از کردها و لرهای بلاتکلیف یا زندانیان ابد جلوی رییس زندان را در ضمن تفتیش کریدورها میگرفت و از او درخواست میکرد که بالاخره تکلیف او چیست و چقدر باید در زندان بماند. رییس زندان در جواب دستور میداد که او را به سلولهای تاریک اندازند و هر روز سیصد ضربه شلاق به او بنوازند ـ این کرد یا لر یا زندانی ابد چه میتوانست بکند، جز اینکه دندان روی جگر بگذارد و به خود بگوید: باشد، نوبت ما هم خواهد رسید. کریم لر یا سر کرده او را که به قول خودش به اندازه یک گله گوسفند، سرباز ایرانی را کشته بود نتوانسته بودند دستگیر کنند. مجتهد محل را سرتیپ یا سرلشگر با قرآن پیش آنها فرستاده و سوگند یاد کرده بود که اگر تفنگهای خود را تسلیم کنند در امان خواهند بود. کریم لر در آن زمان به قرآن عقیده داشت و با دار و دسته خود از تپه سرازیر شد که تسلیم گردد. ناگهان فرمانده امر به شلیک کرده و نیمی از همدستان کریم را کشته بود. کریم محکوم به «حبس» ابد است. وقتی از او میپرسم که چرا نماز نمیخوانی، میگوید «حقس ابه که نماز نه آره» (حبس ابد که دیگر نماز ندارد.) کریم دیگر به قرآن عقیده ندارد، ولی یک آرزو دارد. از او میپرسم «کریم از خدا چه میخواهی» در جواب میگوید: «یه زن و یه تفن» (یک زن و یک تفنگ)«دیگر تفنگ میخواهی چه کنی؟»
«مخوام یه گله دیه از اینها بکشم» (میخواهم یک گله دیگر از اینها بکشم.)
ده سال کریم در زندان بود. هیچ چیز یاد نگرفت که سهل است، دین و ایمان خود را نیز از دست داده، پس از ده سال کریم هنوز آنقدر ساده بود که روزی ده بار ما با او مزاح میکردیم و او را فریب میدادیم که در اتاق ما یک زن لاستیکی هست و او هر روز هر ده بار فریب میخورد. اما کریم لر با تمام این سادگی، تفنگ را فراموش نکرده بود، صحبت عفو از روز سوم شهریور دیگر ورد همه زبانها بود. ولی یک جمله تازهای این روزها زبان به زبان میگشت. «اگر این دفعه مرخص نشویم دیگر هیچوقت مرخص نخواهیم شد.» کردها و لرها و محبوسین ابد با هم توطئه میکردند، جاسوسان زندان یک کلاغ را چهل کلاغ کرده، داستانها به گوش روسای زندان میرساندند، خبر آوردند که شاه استعفا داده است. ایلات تصمیم گرفتند که همان روز درهای زندان را بشکنند و فرار کنند، اداره زندان مستحفظین زندان را چند برابر کرد.
عده زیادی سربازان مسلح زندان را احاطه کردند. مابین قبایل اختلاف حاصل شد، ریش سفیدان و متنفذین از دسته هواخواهان آزادی جدا شدند، ریش سفیدان میگفتند ما مرخص خواهیم شد، دیگر نمیتوانند ما را در زندان نگاه دارند، صبر کنیم، آنها خودشان ما را آزاد خواهند کرد. در ساعتهای شش و هفت بعدازظهر اجتماعات پر سر و صداتر و پرشورتر میشد. دیگر از عهده مامورین زندان و آژانها کاری برنمیآمد. اداره زندان دست به دامن خود زندانیان شد. از روسای ایلات و اشخاص با نفوذ زندانی تقاضا کرد که با وعده و وعید آنها را آرام کند. این است آنچه من به چشم خود دیدهام از پشت در پنجرهای کریدور هفت به جمعیتی که پشت در آهنین و پنجرهای کریدور شش ایستاده بود. فاصله ما از آنها شاید دو تا سه متر بود. یکی از روسای ایل بختیاری به زبان لری با آنها صحبت میکرد، میخواست آنها را متقاعد کند که یک شب فقط اجرای فکر خود را به تعویق اندازند. روسای کردها و لرها که با این قیام مخالف بودند یا به کریدور ما پناه برده یا خود را در گوشهای از هشت پنهان کرده بودند. وکیلان پنجاه و سه نفر از زندان خارج شدند. اولین قدمی که برداشتند آزادی و رهایی سایر یاران آنها بود که هنوز در زندان به سر میبردند. آنها از همان روز اول که از زندان مرخص شدند با عمال حکومت جدید و وکلای مجلس ارتباط حاصل کرده و لجوجانه به آنها حالی کردند که با عفو یک ثلث حبس محبوسین سیاسی موضوع زندانیان و تبعیدشدگان حل نشده و چنانچه شاه وعده داده است که کلیه خطاهای دوره گذشته جبران خواهد شد مهمترین قدم پیشنهاد قانون عفو عمومی و تصویب آن در مجلس است. فشار طبقات مختلف بر وکلای مجلس روز به روز شدیدتر میشد تا آنکه بالاخره دولت مجبور شد قانون عفو عمومی را البته به طوری که عدهای از مختلسین و دزدان نیز از آن استفاده کردند، به مجلس پیشنهاد و به تصویب برساند. روز جمعه ۲۸ شهریور دسته اول محبوسین سیاسی از زندان خارج شدند. موقعی که کلیددار در زندان را باز کرد که دسته اول پنجاه و سه نفر خارج شوند ایرج اسکندری آنها را نگه داشت، چنین گفت: «رفقا صبر کنید ما دینی به گردن داریم که باید در این زندان ادا کنیم. در همین زندانی که دکتر ارانی بهترین ما را کشتند، از این جهت من تقاضا میکنم به یاد آن بزرگوار که جان خود را فدای این کشور کرد، پنج دقیقه سکوت کنیم.»
پنج دقیقه سکوت ....
کلیه صاحبمنصبان شهربانی و آژانها که در هشت اول بودند خبردار ایستادند. سرهنگ ن ـ د جرات نکرد از اتاق خارج شود. همه هنگامی که خواستند از زندان خارج شوند، اسم دکتر ارانی را در دل داشتند.
دکتر ارانی مظهر مبارزه همه آنها بود.
بدین طریق مبارزه پنجاه و سه نفر در زندان خاتمه یافت و مبارزه آنها در خارج زندان آغاز شد.
منبع: تاریخ ایرانی
مجتبی بزرگ علوی
ارسال نظر