نماینده مجلس چه ویژگی‌هایی باید داشته باشد

بخش سوم

مجمع انصاف گروهی از رجال سیاسی ایران در سال‌های پس از مشروطه است که مسائل سیاست در ایران را بررسی و در نشست‌های خود درباره آن صحبت کرده‌اند. در این بخش ویژگی نمایندگان مجلس را از نظر مجمع انصاف می‌خوانید. «جناب آقای آقامیرزا حسین: حالا که جناب حاجی خان از نگارنده توضیح مذاکره لازم و ملزوم و مستلزم را سوال کردند، خوب است من هم از نواب والا در باب انتخابات و معرفی‌هایی که از بعضی اشخاص از مرکز اجتماعیون کرده بودند و نواب والا اظهار نگرانی و تاسف فرموده، توضیح بخواهم که چه بوده. زیرا که در آن اخطار انتخاب، نویسنده با کمال اهمیت به انتخاب وکلا داده بود. از نظر او باید خیلی دقت کرد وکلای صحیح کاردان با دیانت انتخاب نمود، نظر به میل و شأن و عمامه و فکل و تعلیمی و دارایی نباید داشت. و اشخاصی را که معرفی کرده بودند بر حسب ظاهر، مردمان صحیح عالم‌نمای دانایی به نظر می‌آیند که نسبت شرارت و بی‌کفایتی به آنها نمی‌توان داد. و لابد، نویسنده کاملا معرفی آنها را شناخته و معرفی کرده است. والا به این آب و تاب معرفی نمی‌کرد که مورد سخریه و استهزا شود.

«جناب آقا شیخ محمد: خوب است نواب والا جواب از سوال را به من واگذار فرمایند. هرگاه در جواب نقصی در عرایض من باشد، تذکر دارند. اینک، عرض می‌کنم که چون این مطالب از مطالب مسلمه است که در مقام مقدس مشروطیت و پارلمان، باید رعایت مذهب آن مملکت را نمود که مخالف مذهب نباشد، چنانچه در قانون اساسی هم رعایت این امر شده است، باید وکلای مجلس پارلمان در مملکت اسلام، مردمان عاقل عالم کامل سالخورده پخته امتحان شده با شرف با دیانت با امانت باشند؛ فقط علم مخصوصه فرنگی‌مآبی و لاقیدی و عینک و تعلیمی، کفایت نمی‌کند. زیرا که مقصود از علم، دانستن چیزها است چنانکه باشد و قیام نمودن به کارها چنانکه باید که هر یک جزء علت تامه رستگاری و فلاحند و چون در اقسام علوم نظر نمایید، جمله علوم را از دو قسم خارج نبینید: قسم اول، علوم دنیاویه، آن علومی است که معظم فواید آنها در دنیا به صاحبش عاید می‌شود؛ مانند: علم طب و هندسه و نجوم و هیات و شیمی و فیزیک و موسیقی و حساب و تاریخ و زبان و صنایع و امثال آنها و قسم دویم، علوم دینیه و آن علومی است که معظم فواید آنها در آخرت عاید است و موجب تذهیب اخلاق و تنظیم امور دنیا می‌گردد و آنها سه درجه است که آنها را علم دین گویند: اول، علم خداشناسی که به آن شناخته می‌شود تمامی اصول خمسه دینیه و احوال مبدأ و معاد و ضروریات دین اسلام. دویم، علم خودشناسی است که آن علم را اخلاق گویند که مدار فلاح انسان بر آن است. چنانچه فرموده‌اند: «من عرف نفسه فقد عرف ربه.» سیم، علم رسوم بندگی است که آن علم را فقه گویند که به آن شناخته می‌شود کیفیت عبادات و معاملات و احکام حرام و حلال دین اسلام و حقوق بین خاص و عام. حالا باید انصاف داد که این اشخاص که نویسنده مرکز اجتماعیون معرفی کرده و قسم هم خورده که محض دوستی معرفی نکرده‌ام، دارای این مقام دانایی و با علم هستند؟ وانگهی، علاوه بر دارایی علم، وکیل باید متدین و امین و متقی باشد. این اشخاص دیانت دارند؟ نه والله تقوی دارند؟ نه بالله! افسوس که قرار این مجمع بر این جاری شده که اسم شخص برده نشود و نواقص اعمال آنها شمرده نگردد. و حال اینکه، از جزئیات اعمال و افعال هر یک آگاهی حاصل است، چنانکه همه می‌دانیم. والا، اسم فرد فرد از متصدیان امور را با اختیارات و اعمال مغرضانه آنها را می‌توان شرح داد. ولی، خوب است اولا دیانت یکی از معرفی‌شدگان از مرکز اجتماعیون را از جناب اجل مخبرالسلطنه و یکی دیگر را از اداره اوقاف و بعضی دیگر از اغلب مردم جویا شده. نویسنده معرفی، با اعتقاد به تابوت و گورستان، به جهت وکالت در پارلمان‌ها معرفی دونفر را کرده که ضرب‌المثل در استبداد بوده‌اند. بینی و بین‌الله، نویسنده معرفی مرکزی خوب معرفی نکرده‌اند. غیر از سه نفر از آنها، مابقی قابل این مقام مقدس نیستند؛ بلکه، فعل حرام است و ظلم به مملکت و ملت اسلام خواهد بود. بینی و بین‌الله، بعد از دوسال معطلی و ظاهرشدن بی‌کفایتی و بی‌دیانتی و پارتی‌‌بازی و جهالت وکلای سابق، کمال بی‌انصافی و بی‌حیایی (است) که باز به خاطرخواهی و اسباب‌چینی تعیین وکلا شود که غیر از اغراض شخصی و هوای نفسانی و تحصیل شأن و مقام و تفرعن و اخذ ماهی یک صد تومان، قصدی نداشته باشند و اگر در مطلبی یک کلمه حرف حساب بزنند، مانند گرامافون، اگر از کسی کلامی شنیده باشند، بدون قصد انشاء بگویند؛ اگر توضیح بخواهند، نتوانند، باید پناه به خدا برد از این وکلا از این روزگار!

«جناب آقای سید جعفر: تمام مذاکرات در این دو جلسه، ذکر تقصیرات اشخاص و نواقص کارها و اغراض مفسدین و شرارت اشرار و غفلات اولیای امور بوده. حالا خوب است قدری درچاره‌جویی کارها، در اصلاح امور صحبت داشته شود که در واقع چه باید کرد. اگر چه، آن ذره که در حساب ناید ماییم. زیرا که نه داخل وکلاء، و نه وزراء، نه علما که محل رجوعند که اقوالمان مورد توجه باشد، هستم. مگر اینکه، چون از ملت اسلام و اهل ایران و این آب و خاک هستم، آنچه به نظر صلاح آید باید گفت. پس، شایسته خواهد بود که آقایان حاضر هم هر کدام هرچه به نظرتان می‌رسد، خدا را حاضر و ناظر دانسته، بیان فرمایند تا گفته شده باشد. کلام هم گفته شد، ناچار منتشر می‌شود، بلکه اسباب و تنبیه و توجه بعضی گردیده، مورد قبول آمده، تغییر وضع دهند. اگر چه مشکل است؛ مگر، الطاف الهی شامل ما گردد تا از این ننگ بی‌کفایت خارج شویم.»

«نواب والا: والا، باید دانست که به جهت وکالت و وزارت، ما باید جبرئیل یا مکاییل یا اسرافیل و عزرائیل یا از دول خارجه کارکن بیاوریم که اصلاح کار ما کنند یا از همین ملت باید وکیل شوند و از امراء و اعیان این مملکت باید وزیر باشند؟ منتها این است که باید اشخاصی که تعیین می‌شوند، بدون خاطرخواهی و پارتی بازی، برحسب دانایی و دیانت و امانت و علم باید تعیین شود. کارها را از جهال و عوام و اشرار باید خارج داشت، نه مثل سابق که این پسر آقا است؛ این داماد آقا است؛ این برادر آقا است؛ این شاهزاده است؛ این خوب فحش می‌دهد؛ این هندسه می‌داند؛ این زبان می‌داند؛ این در نظر اصناف معتبر است. این نحو وکلا، این نتایج را دارد که حالا شامل حال ما شده است.

«نگارنده: فرمایشات نواب والا تمام صحیح است که باید از خودمان تعیین وکیل و وزیر نماییم. ولی، کی بگوید؟ کی بشنود؟ کی رفتار کند؟ کی بگذارد که تعیین آدم صحیح شود؟ عنوان، عنوان سابق است. مگر مغرضین می‌گذارند که کارها به طور ملایمت جاری گردد؟ و چرا؟ روسای احزاب هرگاه غیرت کنند یا از خدا بترسند یا از این واقعاتی که پیش آمده خجلت بکشند و تابعین حزب خود را نصیحت نمایند که لااقل هر یک ملتفت باشند که از معنی اسم خود غفلت نداشته باشند، بلکه در همان جاده مشق نمایند. مثلا: فرقه اعتدالیون، اعمال و اقوال خود را از مقام اعتدال خارج نکنند. فرقه اتحاد، باعموم مردم به اتحاد و صفا و یک جهتی رفتار کرده، متحد باشند. فرقه اتفاق و ترقی، بدانند اتفاق یعنی چه، ترقی یعنی چه؛ با تمام مردم اتفاق نموده تا موجب ترقی مملکت گردد؛ با هیچ‌کس مخالفت نکنند تا مردم به آنها متفق شوند. در اعمال عقلایی، فرقه دموکرات هم باید حافظ و حراست کننده‌ همه احزاب باشند؛ بعضی ضدیت‌های جهالتی نکنند؛ اسباب بعضی مفاسد نشوند؛ بعضی تحرکات به اشرار نفرمایند؛ بعضی سوءظن‌ها به مردم پاکدامن نزنند. فرقه آزادی‌طلبان، عوالم آزادی را از حدود و میزان شریعت اسلام خارج ندانند، که امروزه از پیش نمی‌رود و موجب بدنامی مشروطه می‌شود. فرقه ارتجاعیون هم خوب است از خیالات سابقه منصرف گردیده، به حال این مردم بدبخت رحم نمایند. به حال مردم رحم نمی‌کنند، نکنند؛ به حال و مال و عیال و اطفال خود رحم دارند و بدانند که دیگر مملکت ایران در مقام استبداد برنمی‌گردد. بعد از تغییر وضع احزاب و مرتفع‌شدن اغراض و عناد و لجاج، وزرای مسوول هم به خیال آسوده مشغول به تکالیف خود رفتار خواهند نمود و هرگاه غیراز این رفتار شود، دچار زحمات و صدمات دیگر خواهیم بود. چرا عاقل کند کاری که باز آرد پشیمانی و سودی هم نداشته باشد، بدنام هم باشیم.

«جناب حاجی‌خان: به جهت تنظیمات امور مملکتی، بر حسب حکم طبیعی و عقل و قانون و مرسومات روزگار، تا اختلاف مابین کلمه والاحضرت نایب‌السلطنه و وزرا و احزاب مرتفع نشود و معین نگردد، همه کارها مختل و معوق خواهد بود. مگر، این مطلب واضح و محرز شود که امروزه این مقام منیع بالاستحقاق منحصر به این وجود محترم است و یا برازنده قامت دیگری هم هست که حقا راجع به او شود. اگر چه این فقره در وقت تلگراف به فرنگستان و دعوت به این مقام مقدس و استدعاهای بعد از ورود از فرنگستان به آن حضرت معین گردیده؛ منتها، در این مدت، بعضی مفسدین و مغرضین القای شبهه به مردم می‌کردند و خودشان در مجلس بعضی ایرادات می‌کرده‌، مردم را به حیرت می‌انداخته‌اند. حالا، تا این فقره واضح و آشکار نشود، هیچ (یک) از احزاب و وزرا و مردم متفرقه خیالاتشان آسوده نخواهد شد که بفهمند تاکنون آنچه کرده‌اند، بر حسب رذالت و شرارت بود، نه مشروطه‌خواهی، و این حرکات، موجب بسی مفاسید خواهد شد که به هیچ وجه اصلاح‌پذیر نباشد.

«جناب آقای میرزاعلی اکبر: چون برحسب حکم طبیعی، تشخیص هر بلند و کوتاهی و هر سبک و سنگینی و تلخ و شیرینی را تا مقابل نگذاری، نمی‌توان تشخیص پستی و برتری آنها را داد؛ ولی، افسوس که ذات این مجمع بر این گردیده که اسم کسی برده نشود؛ والا، آسان بود که اسم فردفرد (را) برده و سوانح عمر هر یک را از طفولیت الی بلوغ،‌ چه در ایران،‌ چه در فرنگستان، و چه در اشتغال به منصب و کفایت در وزارت، و چه در بیکاری آنها را بیان نمود، تا واضح و آشکار آید که میزان کفایت و لیاقت و فراست و نجابت و شرافت هر کدام در چه پایه و چه اندازه است و استعداد هر یک چه بوده و چه می‌باشد. بینی و بین‌الله که امروزه، هیچ یک از این وزرا و امرا و اعیان را به جهت نیابت سلطنت عظما، نمی‌توان در مقابل وجود مسعود والاحضرت ناصرالملک گذاشت، چرا، بعضی از شاهزادگان هستند که با ابهت و جلال بوده‌اند؛ ولی،‌ افسوس که با مقتضیات حالیه مناسبت ندارند در این مقام منیع برآیند، نه علما نه عملا و مقتضیا از زمانی که بعضی از اشرار در مقام خصومت و ضدیت با والاحضرت برآمده‌اند، تاکنون، روزبه‌روز اغتشاش و انقلاب مملکت و کلیه امور بدتر و سخت‌تر گردیده و هیچ ملتفت نیستید که چرا چنین می‌شود؛ زیرا که یک وجود محترم تربیت شده‌ سالخورده‌ای زحمت کشیده، روزگار دیده، قانون خوانده، قانون‌دانی که با استدعا و تمنا و خواهش، با قسم در حضور قرآن ذمه‌دار این مقام و منصب بزرگ گردید، از چند روز قبل از جلوس به این مقام منیع‌ الی کنون، یک روز آسودگی ندیده، یک شب خواب راحت نکرده، یک لقمه غذای گوارا نخورده. حضورا به آن وجود مقدس ناسزا گفته شد، مشافهه به او بد گفتند، قلب مبارکش را شکستند، تهدید به قتلش کردند، در ورود و خروج به دربار مجبور به مستحفظ و سوارش کردند، در ساعات سکونت درخانه ناچار به کشیکچی و قراولش نمودند. این وجود محترم، نتوانست که یک نفس راحت بکشد. آنچه تحریرا و تقریرا امکان داشت، نصایح مشفقانه و تحقیقات صادقانه فرموده و چاپ کرده به مردم دادند؛ اصلا ثمر و اثر به حال بعضی جهال و اشرار نکرده، تا آنکه کار مملکت و ملت به این مقام حالیه رسیده. اصلا منصرف از اغراض شخصی نمی‌شوند و غافلند که تاچه اندازه بدنامی و به جهت خود در دفتر و کتابچه روزگار می‌گذاردند که تا قیامت، هر وقت تاریخ این زمان خوانده شود، اشخاصی که اسباب این اغتشاش و انقلاب و شرارت‌ها بوده، مورد طعن و لعن خواهند بود که چرا بر حسب اغراض شخصی و اظهارات بی‌باکی و تجریات سفاکی، به نحوی بازار هرج و مرج را رواج دادند که امنیت و آسایش از عموم مردم برداشته شده است که مردم در خانه‌های خود به استراحت نمی‌خوابند؛ تا سفارت روس به مستمسک امنیت سالدات وارد کرد، بعد از چند روز اولتیماتوم فرستاد. در عوض اینکه وکلای مجلس با کمال تامل و پختگی و دانایی، به همدستی وزرای مسوول قانونا جوابی پیشنهاد نمایند، چند نفر جاهل نادان مغروری که خود را جزو وکلا کرده بودند، بر وضع ناپسندی اولتیماتوم را رد کرده و تابعین خود را ترغیب و تحریض کرده، قند را حرام، بازار را بسته‌اند، مدارس را تعطیل و زبان بدگویی به دولت روس بدون اطلاع وزرای مسوول گشوده؛ به تبریز مخابره تلگرافی کرده که چنین و چنان کنید که نتیجه آن تحریکات، این واقعات اتفاقیه که شنیده می‌شود، و واقع گردیده که عقل‌ها مات و حیران مانده که چگونه جواب داده شود ساکت باشند. اینها، همه نتایج اعمال و اقوال وحشیانه این مردمان نادان شرور است که به نفهمی این اعمال را کردند، و معلوم نیست که عاقبت چه خواهد شد. به تاریخ بیستم. شهر محرم‌الحرام ۱۳۳۵.»