واقعات اتفاقیه در روزگار

بخش اول

قاجارها نزدیک به ۱۴۰ سال بر ایران حکومت کردند؛ این سال‌های طولانی مقارن با پیشرفت غرب بود. در این دوران چه گذشت؟ مناسبات میان دولت و ملت چگونه بود؟ شهروندان ایرانی چگونه می‌اندیشیدند و رفتارشان در برابر دولت چه بود؟ برای توضیح این پرسش‌ها، صدها کتاب به وسیله پژوهشگران نوشته شده است. «واقعات اتفاقیه در روزگار» یکی از این کتاب‌ها است که به کوشش منصوره اتحادیه (نظام مافی) و سیروس سعدوندیان نوشته و در سال ۱۳۶۲ توسط «نشر تاریخ ایران» منتشر شده است. آنچه می‌خوانید، بخش‌هایی از این کتاب و از کتابچه «مجمع انصاف» است که گوشه‌هایی از تاریخ دوره قاجار را بازگو کرده است.

***

نامه‌های مجمع انصاف

«اگرچه، به ملاحظه یاس از نتیجه، ما بر خود حتم کرده بودیم که یک‌چندی از این مقوله مذاکرات نکنیم؛ ولی، به جهت این ترتیبات ناپسندی که لایشعرانه این وطن‌خواهان پیش آورده و مرتب کرده‌اند، حوصله ما تنگ گردیده، بی‌اختیارانه می‌خواهیم تا صفات خود را اظهار داریم، بلکه موجب تنبه و بیداری بعضی اشخاص شود.

«آقایان حاضر، چه صلاح می‌دانند؟ شایسته خواهد بود که هرکدام هرچه به نظرتان از محاسن و قبایح ایشان می‌رسد، محض غیرت و فتوت و هدایت و راهنمایی بفرمایند و از خدا اجر بخواهند.

«نواب والا: به اعتقاد من هم در این ایام که همه‌چیز ما در هدراست، سکوت فعل حرام است. زیرا که آنچه از خیر و شر و کفر و ایمان ظاهر می‌شود، از گفتن است. چنانچه، انبیاء هم از گفتن مردم را هدایت می‌کرده‌اند. لذا، باید گفت تا مردم خیر و شر خود را دانسته، از خواب غفلت بیدار و از مستی هوشیار گردیده، تکلیف خود را بدانند چه می‌باشد و در چه خیال می‌باشند؛ دیگر فریب اغواکنندگان را نخورند، ملتفت اعمال خود باشند.

«حاجی‌خان: بلکه باید گفت و چه باید گفت؟ تمام این مفاسد از خود این مردم است که لایشعرانه و مغرضانه، برحسب جهالت و شرارت رفتار می‌نمایند، هرگز گوش به حرف هیچ ناصحی نمی‌دهند. مگر به ملاحظه کلام خواجه علیه‌الرحمه که گفته است:

حافظ وظیفه تو دعا گفتن است [و] بس در بند آن مباش که نشنید یا شنید،هرچه به نظر خیر می‌رسد، باید گفت. صحیح است.

«نواب والا: همه این مردم که مفسد نیستند. در هر وقت و زمان، عده قلیلی است که ذاتا خبیث‌الفطره و مفسدند که رجاله و اشرار مردم را اغوا کرده، می‌شورانند. باید اغراض آنها را خاطرنشان مردم کرده، تا فریب آنها را نخورند و از خواب غفلت بیدار شوند. پس، ناچار از گفتن باید بود تا کوتاهی در هدایت و تذکرات خیریه نشده باشد. البته، خیر ملت و مملکت را باید گفت و از خدا اجر خواست. لذا، توکل به خدا کرده، می‌گوییم.

«حاجی‌خان: عیب کار در این است که مردم فرقه مختلفه شده، عنوان دسته‌بندی و پارتی‌بازی پیش آمده؛ یکی اعتدالی، یکی انقلابی، یکی دموکرات، یکی اتحادی، یکی اتفاق [و] ترقی، یکی لیبرال، یکی داشناکسیون، یکی ارتجاعی. هریک خیال و اختیارات خود را صحیح [دانسته] و خصومت با دیگران می‌نمایند. والا، برحسب قانون منطقی مدلل می‌شود که غیر از ارتجاعیون بودن، همه این فرق مختلفه از لوازم پیشرفت مقام مقدس مشروطیت است. مثلا: فرق اعتدالی. همیشه از زمان، در نزد عقلاء، اعمال و رفتار به اعتدال ممدوح بوده است. چنانچه، در شریعت مطهره مقام اعتدال را تمجید کرده‌اند و مقام افراط و تفریط مذموم بوده است و اما فرقه دموکرات که جنبه قهاری و آدمکشی است. در پیشرفت هر عنوان جدیدی، ناچار قوه قهاری هم لازم دارد. چنانچه، تا شمشیر حضرت امیرالمومنین، علیه‌السلام، جاری نشد، اسلام قوت نگرفت. ولی، آن حضرت، سلام‌الله علیه، ملاحظه هفت پشت اشخاص را می‌فرمود و می‌کشت. پس، تابعین آن حضرت، روحی و روح‌العالمین‌له‌الفدا، هم نباید اجازه کنند که هر رجاله و اشرار بی‌جهت مردم را بکشند که غیر از بدنامی فرقه و معروفی شرارت، آثاری نخواهد داشت و اما فرقه اتفاق و ترقی. این اسم، معرف مدح و تمجید خودش می‌باشد، لازم به شرح و بیان نیست. زیرا که اتفاق از حالات پسندیده و بهتر از تفرقه است و اما فرقه اتحادیون. این هم از مطالب مسلمه است که اتحاد بهتر از لجاج و عناد و نفاق است. چون، در هر کاری که در این روزگار پیش رفته است، از اتفاق بوده. آری! به اتفاق توان این جهان گرفت و اما فرقه لیبرال که از الفاظ فرانسه است، یعنی: آزادی‌خواه. این فرقه هم که ممدوح و خوب است. ولی، باید معنی آزادی را دانست که آزادی در چه مقامات. منهیات در شریعت اسلام، ‌هرگز در مملکت اسلام آزاد نخواهد بود. حدود پدر و فرزند، نوکر و آقا، رعیت و ارباب، تمکین زن از شوهر هرگز مرتفع نخواهد شد. در پاریس، هر زن و مرد یا هر جوان می‌تواند در مرآ عیش نمایند و یا هر کس هر شغلی و عملی بخواهد، بکند. ولی، در مملکت اسلام، محرمات شریعت مطهره را به اسم آزادی نمی‌توان عامل شد؛ زیرا که قانون تجویز نکرده است. پس، آزادی‌طلبان ایران باید برحسب قانون تصویبی از مجلس را متوقع باشند، نه خیالات جاهلانه بی‌عقیده را و اما فرقه داشناکسیون هم که از طایفه ارامنه هستند، تاکنون که غیر از فداکاری و جان‌نثاری به جهت مشروطه، مخالفتی و ضدیتی نکرده؛ ما مردم کمال تشکر از آنها داریم و ممنون هستیم.

«جناب آقاشیخ محمد: بلکه، می‌توان گفت که حسن کار در این است که فرق مختلفه باشند، تا کمک حال و مددکار یکدیگر شوند. به جهت وضوح مطلب، ناچار از ذکر این مثال است که هریک از اغذیه لذیذه را که بخواهند درست کنند، فرد فرد اجزای آن غذا را بپزند، لذت آن غذا را نخواهد داد، مگر ترکیب آنها. مثلا: مرغ یا مغز گردو یا ناردون یا روغن با هل و دارچین را فرد فرد بجوشانند، لذت فسنجان نخواهد داد، مگر ترکیب. و یا سرکه و شکر را جدا جدا بجوشانند، اطلاق سکنجبین به او نشاید و نتیجه نخواهد داشت، مگر ترکیب. وانگهی، خداوند علی‌اعلی وجود انسان را مرکب از چهار خلط، از صفرا و سودا و بلغم و خون، خلق فرموده که هرکدام غیردیگری است. بلکه، نشو و نمای حیوانات و نباتات را نیز به عناصر اربعه، از آب و خاک و باد و آفتاب، مقرر داشته که هریک بر ضد آن دیگری. چنانچه، شیخ علیه‌الرحمه گفته است.

ابر و باد و مه و خورشید[و] فلک در کارند

تا تو نانی به کف آری و به غفلت نخوری

ولی، باید هر نفسی ملتفت باشد که هیچ‌یک از اخلاط، در وجودش غالب بر خلط دیگر نشود که موجب فساد در مزاجش شود. هرگاه شعور یا استعداد جلوگیری نداشته باشد، ناچار از رجوع به حکیم و دکترحاذق خواهد بود تا از دواهای مفیده و معاجین موثره، جلوگیری از آن نماید. از این تشریحات، واضح می‌شود که بودن احزاب مختلفه نباید اسباب ضدیت و خصومت بشود؛ بلکه، هریک در مقام خود باید معین آن دیگر باشد، با حال اتفاق و اتحاد، تا اصلاح مفاسد گردد. والا، اعتدال و اتفاق و اتحاد یا دموکرات، هریک به تنهایی نتیجه صحیحه مفیده نخواهد داشت؛ بلکه، موجب فساد خواهد بود.

«نگارنده: پس باید گفت: ای ملت که مدعی مسلمانی هستید! ای مردمی که دعوی نجابت و شرافت دارید! ای‌نفوسی که ایران را وطن‌عزیز خود می‌دانید! ای اشخاصی که مدعی غیرت و فتوت هستید! ای کسانی که به مقام مقدس وکالت نشسته‌اید! ای وزرایی که خود را عالم و عاقل کامل دانا و نگهدار مملکت تصور دارید! ای هیاکلی که خود را ملت می‌دانید! چه می‌کنید؟ کجایید؟ چه می‌گویید؟ خوابید یا بیدار؟ مستید یا هوشیار؟ این اعمال چیست؟ این حرکات از کیست؟ این جهالت‌ها، این شرارت‌ها چه لزوم دارد؟ جواب خدا و پیغمبر را چه خواهید داد؟ چگونه راضی شده‌اید که در دنیا بدنام و بیشرف و معروف به وحشیگری و در آخرت نزد پیغمبر شرمنده و مورد سخط و غضب الهی واقع باشید؟ اغراض شخصی تا کی؟ خودخواهی تا چند؟ طمع تا کجا؟ بی‌حسی تا چه اندازه؟ نتیجه مشروطیت و دو سال افتتاح مجلس مقدس این بود؟ نتیجه آن خونریزی‌ها و فداکاری‌ها این بود؟ نتیجه بر باد رفتن ناموس‌ها و تاراج شدن مال‌ها و هدر رفتن آبروها و شرف‌ها این بود که حالا شامل حال ما گردیده که هیچ‌کس در خانه‌اش آسوده نخوابد؟ هیچ‌کس در کوچه و خیابان به اطمینان راه نرود؟ هیچ‌یک از طرق و شوارع امن نباشد؟ قشون روس و سوار انگلیس در نقاط عدیده ایران وارد شده، برای چه می‌باشد؟ آیا تصور واقعات تبریز را می‌فرمایید که روز عاشورا ثقه‌الاسلام با جمعی دیگر را به دار می‌زنند، برای چه است؟ اصلاح این امور برعهده کیست؟ چرا باید وکلا و وزرا بگذارند که کارها به این مقامات برسد که رشته کار از دست خارج شود؟ در هر نقطه که چراغ مشروطیت روشن شد، روز به روز رفع نواقص گردیده، موجب آبادی مملکت و آسایش رعیت بوده؛ جهت این نکبت و نحوست ما چیست که این نحو بدنام و بدروزگار شده، در تمام دنیا معروف به وحشیگری و نادانی گردیده، تمام گرفتار اغراض شخصی و نفع آنی؟

«جناب آقاسیدجعفر: نقص کار ما عمده این است که هرکس هرچه می‌گوید، بدون قصد انشاء می‌کند و دروغ می‌گوید. چنانچه، بعضی از گویندگان کان‌عوام بل هم اضل، بعضی از گویندگان برحسب نفاق و جهالتی که دارند، آنچه به زبان می‌گویند غیر از آن است که در دل دارند. بعضی هم که عالم یا دانا هستند، اغراض شخصی آنها نمی‌گذارد که برحسب عقل رفتار نمایند. این است که کار مملکت به این مقام رسیده است. والا، چرا باید همه زحمات و کارهای وکلا و وزرا و علما نتیجه برعکس بدهد و به هیچ‌وجه خجالت نکشند و تغییر وضع ندهند؟ افسوس! افسوس که هرگاه نواقص اعمال هرکدام را هم به اسم و رسم و روز و ساعت ذکر شود، اصلا خجالت نخواهد کشید، تغییر مسلک هم نخواهد داد؛ ولی، جان نویسنده در احتمال تلف خواهد شد. گویا این مردم، مردن و مواخذه الهی را دروغ تصور کرده که اصلا خوف از خدا ندارند.

«جناب آقا میرزا علی‌اکبر: در واقع، از اول روز کارها به طریقه رجاله بازی هرج و مرج بوده، مصدر صحیح نداشته؛ مهام کار به دست چند نفر هواپرست [بوده] که به هر نحو می‌خواسته، مردم را به هیجان می‌آورده‌اند. مثلا: ایامی که سرداران فاتح وارد شدند، این مردم چه اندازه اظهارات امتنان [و] تشکر و شادی با خضوع و خشوع می‌کردند؟ تا اینکه، تغییر سلطنت دادند؛ افتتاح مجلس کرده، کابینه وزرا را معین داشته. چند روز پیش نگذشت که برحسب اغراض شخصی، به جعلیات و تدابیر، نفاق میانه آنها انداخته، هرکدام را مورد تهمت‌ها داشتند، افتراها به آنها زدند تا جلالت و ابهت آنها را بردند، آنها را در انظار موهون کردند، کفران نعمت وجود آنها را نمودند. جنابان سرداران ملی، ستارخان و باقرخان که از جلادت و رشادت خود را ضرب‌المثل در تمام دنیا کردند، که در واقع پیشرفت مشروطیت از وجود این دو نفر مرد فرزانه شد و در روز ورود آنها به تهران، چه استقبال، چه مهمان‌نوازی، چه دروازه‌ها زینت بسته، چه سراپرده‌ها برپا، چه احترام‌ها از آنها گرفته شد؛ چندی نگذشت، به موجب اغراض چندنفر مفسد نادان هواپرست، به مستمسک خلع سلاح از مجاهدین، آنها را در پارک محاصره کردند، توپ به منزل آنها بستند، تیرباران گلوله نمودند، پارک را آتش زدند، اسبابش را تاراج کردند، جماعتی از مردم بدبخت را کشتند، پای ستارخان را گلوله زدند، زمین‌گیرش کردند. اصلا خجالت نمی‌کشند، اظهار افتخار هم می‌نمایند که: ماییم کسانی که منظم کردیم تهران را در وزارت خود. بلکه، زبان حالشان به این مقوله رجزها مترنم است:

ز دندان بر آرم خون از انار

ز اره ببرم دو برگ چنار

افسوس! افسون که اگر دنیا به یک روز برسد، روزگار از آن وزیری که مصدر این کار شد، مکافات خواهد کشید بلکه موجب عبرت شود.

«نگارنده: چرا واقعه جناب شهید بهبهانی را نمی‌گویید که از اول روز، مبدع و مخترع و پیشرو و علمدار و نگهبان مشروطیت بود. بعد از آن زحمات و صدمات و حبس و زجر و اسیری و اخراج از مملکت و اقدامات صحیحه، بعد از آنکه به هزار وسیله و اسباب افتتاح دوباره مجلس بود، برحسب اغراض شخصی، دو سه نفر مغرض بعضی اشرار را پول دادند، به آن نحو مظلومی او را کشتند و یا مثل صنیع‌الدوله که فی‌الواقع وجود محترم عالم عاقل کامل بی‌غرض متدین مسلمانی بود. بعد از زحمات و صدمات و ریاضات و وکالت و وزارت و ریاست مجلس، بدون هیچ تقصیر و قصوری، برحسب اغراض، چند نفر هواپرست نادان به دو نفر خارج مذهب پول دادند و او را کشتند. اگرچه او در ردیف شهدا وارد شد؛ ولی، به جهت عموم ایرانی و مشروطه بدنامی حاصل و وحشیگری ثابت کردند و ملتفت نیستند که چه کرده‌اند.