تاریخ جهان- اقتصاد اروپا پس از جنگ جهانی-بخش پایانی
تلاش برای همزیستی مسالمتآمیز
بخشی از ساختار اروپای امروز را باید به شرایط سالهای پس از جنگ جهانی اول نسبت داد. اروپای پس از جنگ اگر فضای رقابتی موجود بود شاید بهتر عمل میکرد، اما هر کشور راه خود را رفت. آخرین بخش از نوشته دیوید تامسن را میخوانید:
تصویر امضای معاهده پاریس. اثر دیوید واگنر
بخشی از ساختار اروپای امروز را باید به شرایط سالهای پس از جنگ جهانی اول نسبت داد. اروپای پس از جنگ اگر فضای رقابتی موجود بود شاید بهتر عمل میکرد، اما هر کشور راه خود را رفت. آخرین بخش از نوشته دیوید تامسن را میخوانید: در ۱۹۲۶ آلمان به موقع به عضویت جامعه ملل درآمد و معلوم بود که این کشور در کنار بریتانیا، فرانسه، ایتالیا و ژاپن به عضویت دائمی شورای آن درخواهد آمد. درخصوص افزایش تعداد اعضای دائمی به شش عضو تمهیداتی صورت گرفته بود و اکنون سه قدرت دیگر - لهستان، اسپانیا و برزیل - نیز مدعی کرسی دائمی بودند. با ایجاد گروه تازهای متشکل از اعضای نیمه دائمی این مشکل پیشبینی نشده که تاثیر آن ممکن بود ابطال رای آلمان در مورد مهمترین مسائل باشد - مثلا در صورتی که همزمان به لهستان نیز جایگاه مشابهی داده میشد. از سر راه برداشته شد. لهستان در این گروه جای داده شد؛ اما اسپانیا و برزیل که پیش از آن نیز اعضای غیردائمی شورا بودند از پذیرش این برنامه امتناع کردند و از عضویت جامعه ملل خارج شدند.
در آوریل ۱۹۲۶ در اوج این اختلاف نظر، آلمان معاهده جداگانهای با اتحاد شوروی منعقد کرد که طی آن هر دو کشور معاهده راپالو را مجددا مورد تاکید قرار دادند و متعهد شدند در صورت حمله به طرف دیگر معاهده بیطرف بمانند. باز هم فرآیند ایجاد صلح آنجا که به آلمان مربوط میشد کامل به نظر میرسید. اما این فرآیند باز هم پیامدهای ناگواری به همراه داشت. سه کشور بزرگ آمریکایی، ایالات متحده، آرژانتین و برزیل، اکنون خارج از جامعه ملل قرار داشتند ( اسپانیا در ۱۹۲۸ دوباره به آن پیوست). افکار ناسیونالیستی در آلمان شدیدا از ژنو منزجر و دچار این سوءظن شد که بازگشت به جایگاه برابر با قدرتهای دیگر بیشتر ظاهری بود تا واقعی. سایه ائتلاف آلمان - شوروی ظلمانی شده بود.
معاهده پاریس، ۱۹۲۸. فرآیند ایجاد صلح به موجب معاهدات در ۱۹۲۸ یک مرحله دیگر پیش میرفت؛ گرچه تا آن موقع دیگر فضای خوشبینی پیشاپیش داشت از بین رفت؛ در آوریل ۱۹۲۷ بریان معاهدهای را به ایالات متحده پیشنهاد کرد که بر اساس آن دو کشور جنگ را به عنوان ابزار سیاست ملیشان محکوم میکردند. فرانک بی. کلاگ، وزیر خارجه ایالات متحده، مقابلا پیشنهاد کرد که این معاهده گسترش یابد و دامنهای جهانی پیدا کند که بریان نیز با آن موافقت کرد. در آگوست ۱۹۲۸، چند روز پیش از نشست مجمع جامعه ملل، نمایندگان شش قدرت بزرگ، سه قدرت دیگر معاهده لوکارنو به علاوه قلمروهای بریتانیا و همچنین هند در پاریس گردهم آمدند و معاهدهای را که به معاهده بریان - کلوگ یا «معاهده پاریس» معروف شد، امضا کردند.
برای همه کشورهای دیگر دعوتنامهای برای الحاق به این معاهده ارسال شده بود. این معاهده به سادگی تمام اعلام میداشت که همه امضاکنندگان «توسل به جنگ را برای حل مناقشات بینالمللی محکوم میکنند و آن را به عنوان ابزار سیاست ملی در روابط با یکدیگر مردود میشمارند»، و دیگر اینکه همه امضاکنندگان در این مورد توافق کردند که
«حل و فصل یا رفع همه مناقشات یا درگیریها، با هر ماهیت یا به هر علتی که ممکن است میان آنها رخ دهد، جز با روشهای صلحآمیز دنبال نخواهد شد.»
این توافق میان پانزده کشور شامل همه قدرتهای بزرگ به جز اتحاد شوروی برای محکوم کردن جنگ (یا چنان که معروف شد «ممنوعیت جنگ») نقطه اوج آشتیجویی در فاصله بین دو جنگ بود. تقریبا همه کشورهای دیگر جهان از جمله اتحاد شوروی- به استثنای آرژانتین و برزیل- برای پیوستن به آن شتافتند. در مجموع شصت و پنج کشور آن را امضا کردند.
میثاق [ملل] جنگ را به مثابه ابزار سیاست ملی منع نکرده بود، فقط انواع خاصی از جنگ را ممنوع کرده بود؛ ولی برای مجازات اعضایی که در چنین جنگهایی درگیر میشدند پیشبینیهایی کرده بود. معاهده همه جنگها را محکوم میکرد؛ ولی هیچ تمهیدی برای مجازات شرکت در هر یک از انواع جنگ نیندیشیده بود. با این همه، در جریان تدوین و امضای معاهده امضاکنندگان در واقع استثنائات خاصی قائل شدند. جنگ دفاعی محکوم یا منع نشده بود، بنابراین معاهده به این معنا کاملا آشتیجویانه نبود. ایالات متحده این نکته را آشکار کرد که از نظر او حق دفاع از خود هرگونه اقدام لازم برای حفظ دکترین مونرو را شامل میگردد.
سر آستن چیمبرلین در نامهای به سفیر ایالات متحده اعلام کرد که از نظر بریتانیا این حق شامل حق صیانت از امپراتوری بریتانیا نیز میشود. او چنین نوشت: «برخی مناطق جهان هستند که رفاه و تمامیت ارضی آنها اهمیتی ویژه و حیاتی برای صلح و امنیت ما دارد... از نظر امپراتوری بریتانیا محافظت از آنها در برابر حمله یکی از معیارهای دفاع از خود است.»
تاکید دوباره دو قدرت بزرگ غربی بر ملاحظات خاص منطقهای همخوانی غریبی با مطلقگرایی شدید اخلاقی معاهده داشت. تاثیر این ملاحظات تبدیل معاهده به بیانیه اصول و اهداف اخلاقی بود نه الزامات ناشی از قرارداد یا یک پیمان عادی. هر کشور امضاکننده یگانه داور اقدامات خود باقی میماند و به تشکیلات اجرای مفاد معاهده حتی فکر هم نشد. حاکمیت ملی به هیچ رو تضعیف نشد. معاهده که به نظر میرسید بسیار فراتر از میثاق برود در واقع حتی در ایجاد امنیت بینالمللی چندان توفیقی حاصل نکرد.
در ۱۹۲۹ دولتهای بریتانیا و فرانسه با اعمال تحریمهای پیشبینی شده در ماده ۱۶ در مورد تمامی جنگهایی که معاهده پاریس آنها را منع کرده بود و به این ترتیب با اصلاح میثاق براساس آن، در اقدامی شجاعانه معاهده و میثاق را با هم تلفیق کردند. اما بحث درباره اصلاحیههایی که باید در مجمع جامعه ملل صورت میگرفت به تعویق افتاد و ژاپن و کشورهای اسکاندیناوی با آن مخالفت کردند و سرانجام کنار گذاشته شد. تلاشی موازی برای گنجاندن تمامی شیوههای بدیل حل مناقشات در چارچوب یک قانون کلی برای حل و فصل صلحآمیز مناقشات بینالمللی- از طریق مصالحه، حکم قضایی دادگاه بینالمللی و داوری- و دادن اختیار به کشورهای امضاکننده برای انتخاب هر شیوهای که خود مطلوب تشخیص میدهند به چندان نتیجهای نینجامید. فروبومان (بلژیک، هلند، لوکزامبورگ) و کشورهای اسکاندیناوی به عضویت آن درآمدند؛ ولی فرانسه و بریتانیا تا ۱۹۳۱ به آن ملحق نشدند و تا این زمان حال و هوا و نیز صحنه بینالمللی بسیار تغییر کرده بود.
کثرت معاهدات در این سالها و همچنین روح صادقانه آشتیجویی را همزیستی و ملاقاتهای مکرر بریان، اشترزمان و آستن چیمبرلین امکانپذیر کرد. این سه مرد که خلق و خو و روابطشان اینقدر با هم سازگار بود، دوستی و اعتماد متقابل فراوانی میان خود پدید آوردند که به خودی خود به تثبیت مسائل اروپا کمک کرد. آنان که در هتلهای سوئیس با هم ملاقات میکردند، سیگارهای همدیگر را میکشیدند و چگونگی رسیدن به توافق را میآموختند، سیاستهای ملی خود را در یک سیاست عمومی برقراری صلح درهم آمیختند.
وجود جامعه ملل خود در رسیدن به این نتیجه نقش داشت. نشستهای شورا و مجمع آنها را به طور منظم گرد هم میآورد و پس از پیشگامی اریو و مکدانلد در ۱۹۲۴ اکثر کشورهای اروپایی وزرای خارجه خود را به جلسات شورا و مجمع فرستادند.
در ماه سپتامبر، ژنو محل ملاقات منظم دولتمردان اروپایی شد و مشورتها دیگر به موارد اضطراری محدود نمیشد. این اندازه اعتبار را دستکم برای برقراری صلح اروپا میبایست به جامعه ملل نسبت داد. اما از برخی لحاظ این کار تقریبا بیش از حد ساده بود. شرایطی که بیشترین اهمیت را داشت، یعنی خواست صلح در میان کشورهای برجسته اروپایی، موقتی بود، زیرا برخاسته از شخصیتها، از اشتیاق عمومی به صلح و از ناتوانی محض ایتالیا یا آلمان یا اتحاد شوروی در به چالش کشاندن مدافعان همچنان سنگر گرفته صلح ۱۹۱۹ بود. هنگامی که چیمبرلین در مه ۱۹۲۹ از سمت خود کنار گذاشته شد، اشترزمان در اکتبر درگذشت و آندره تاردیو در نوامبر جایگزین بریان شد، این شرایط به سرعت از بین رفت.
بحران اقتصادی که درست در همین لحظه پدید آمد قوای دولتمردان را به سمت مشکلات داخلی منحرف ساخت. بیاعتمادی فرانسه و آلمان که خوشبختانه به مدت پنج سال مسکوت گذاشته شده بود، در ۱۹۳۰ هنگام انتخابات آلمان در آن پاییزی که ناسیونال سوسیالیستها بیش از صد کرسی در رایشستاگ به دست آوردند، با قدرت تمام احیا شد.
با مرگ اشترزمان و حاکم شدن فضای ستیزهجویانهتر در آلمان، همه سازشهایی که فرانسه کرده بود بلافاصله به منبع خطر تبدیل شد. سلطه نظامی متفقین بر آلمان در ژانویه ۱۹۲۷ به پایان رسیده بود.
طرح ۱۹۲۹ یانگ برای پایان بخشیدن به مشکل غرامتها نظارتهای مالی تحمیلی بر آن به موجب «طرح داوز» را لغو کرد. دولت کارگری بریتانیا در ۱۹۲۹ بر پایان بخشیدن به اشغال راینلاند به دست متفقین پافشاری کرد و در پایان ژوئن ۱۹۳۰ آخرین سربازان متفقین خاک آلمان را ترک کردند.
همه تضمینهای مادی در برابر احیای آلمان از بین رفته بود؛ آلمان در شورای جامعه ملل کرسی داشت؛ اکنون تنها حائل میان صلحجویی مداوم اروپا و بازگشت به حالت آمادگی برای جنگ صداقت و حسننیت بود و هیتلر صد نماینده در رایشستاگ داشت. معاهدات روی کاغذ دفاعی بیدوام به نظر میرسید. در دسامبر ۱۹۲۹ مجلس فرانسه به نخستین اعتبارات ویژه برای ساخت خط استحکامات ماژینو در امتداد مرزهای شمالیاش رای داد. آیا این کار فرانسه احمقانه بود؟ یا بلاهتش در ساخت فقط بخش بسیار کوچکی از این خط یا ساخت بسیار دیرهنگام آن بود؟
ارسال نظر