زمین‌داری پس از اصلاحات ارضی

تحویل سند زمین به دهقانان

دهه ۱۳۴۰ در ایران با اجرای برنامه سوم عمرانی (۱۳۴۷- ۱۳۴۱) شروع شد و دولت‌های وقت مطابق برنامه سوم صنعتی شدن را به مثابه استراتژی در دستور کار قرار دادند. این استراتژی نیازمند تحولات در سایر فعالیت‌ها و بخش‌ها از جمله کشاورزی بود. به این معنی که برای صنعتی شدن باید قیمت نسبی میان تولیدات صنعتی و کشاورزی به هم می‌خورد و نیروی کار ارزان برای بخش صنعت از میان روستاییان جوان پدیدار می‌شد. در چنین وضعی بود که انقلاب ارضی یا تقسیم زمین میان دهقانان از سوی شاه، امینی و ارسنجانی با اهداف گوناگون پیگیری و نتایج پرشمار و ژرفی بر جای گذاشت. احمد اشرف این تحولات را بررسی کرده و معتقد است که از میان رفتن سازمان و مدیریت روستایی به کاهش تولید محصولات زراعی منجر و روستاها به لحاظ سیاسی تابع حکومت مرکزی شدند. آخرین بخش از نوشته او را می‌خوانید:

دهقانان رده بالا شامل چند گروه می‌شدند که با زندگی روستایی مناسبات متفاوتی داشتند: زمین‌داران کوچک روستا و دهقانان مرفه، کسبه روستا و صاحبان سرمایه‌های اندک و ماموران دولتی. گروه نخست از زمین‌داران کوچک قدیمی، زارعان نسق‌دار مرفه و کسبه روستا تشکیل می‌شدند. اصلاحات ارضی سال‌های چهل به گسترده شدن این قشر انجامید. این امر نتیجه به رسمیت شناخته شدن حقوق مالکیت خرده مالکان و فروش زمین‌های غیرمکانیزه به زارعان نسق‌دار بود. علاوه‌بر آن، بسیاری از صاحبان سرمایه کوچک به تدریج از طریق نزول‌خواری یا سلف‌خری محصولات کشاورزی، از زمین‌داران یا خرده‌مالکان فرو رتبه شده، زمین به چنگ می‌آوردند و به این ترتیب به صفوف زمین‌داران کوچک می‌پیوستند. برای مثال در سال ۱۳۵۳/۱۹۷۴ یکصد و بیست هزار بهره‌برداری کشاورزی با کمتر از ۵۰ هکتار زمین وجود داشت که اساسا توسط نیروی کار مزدبگیر کار می‌کردند. این واحدها بیش از نیمی از محصولات خود را در بازار به فروش می‌رساندند. تعداد دهقانان مرفه و کشاورزان تجاری کوچک که مالک بیشتر اراضی، بین ده تا پنجاه هکتار بودند و زمین‌هایشان ۴۵ درصد از کل اراضی قابل کشت را تشکیل می‌داد، در میان دهه ۱۳۵۰/۱۹۷۰ به حدود چهارصدهزار خانوار محاسبه شده است. کسبه روستا، نزول‌خواران و اجاره‌دهندگان آلات کشاورزی (برای مثال، ورزا، تراکتور، آسیاب و غیره) دومین بخش از طبقه بالای روستا را تشکیل می‌دادند. در سال ۱۳۵۵/۱۹۷۶، حدود ۸۱ هزار کارکن مالک در عمده‌فروشی و خرده‌فروشی و هفده‌هزار پیله‌ور در مناطق روستایی ایران وجود داشت. اینان به عنوان یک گروه «بخش اعظم سرمایه روستایی را کنترل می‌کردند و به این ترتیب بر کل نظام تولید تاثیر می‌نهادند.» روستاییان مرفه که یک درجه پس از زمین‌داران سنتی و مباشران آنها رده‌بندی می‌شدند، پیش از اصلاحات ارضی در سطح میانی سلسله‌مراتب روستا جای داشتند. پس از اصلاحات ارضی، این افراد در ساختار اجتماعی روستا به مرتبتی بالاتر ارتقا یافتند و با برقراری ارتباطات کاری با ماموران دولتی و پیوستن به هیات‌مدیره آن دسته از سازمان‌های روستایی که دولت بنیاد آنها را پی انداخته بود،‌از قبیل شورای ده، شرکت تعاونی، ‌خانه انصاف، خانه فرهنگ و هسته‌های محلی احزاب سیاسی، قادر بودند که موقعیت خود را مستحکم کنند. دهقانان میانه حال به طور عمده از زارعان نسق‌دار قدیمی، زارعان اجاره‌دار و خانواده‌های معمولی خرده‌مالک و برزگران دوران پیش از اصلاحات ارضی تشکیل می‌شدند. اصلاحات ارضی دهه ۱۳۴۰/۱۹۶۰ به افزایش قابل توجه خانوارهای خرده‌مالک و دهقانان میانه ‌حال انجامید. در میانه سال‌های پنجاه، حدود ۹۳۰۰۰۰ مالک اراضی بین دو تا ده هکتار، که صاحب حدود ۲۸ درصد زمین‌های قابل کشت بودند، بخش عمده دهقانان میانه‌حال را در ایران تشکیل می‌دادند.دهقانان فرودست از دهقانان تهیدست و روستاییان بی‌زمین تشکیل می‌شدند. در میانه دهه ۱۳۵۰/۱۹۷۰، حدود ۱/۱ میلیون بهره‌برداری که ۴۵ درصد از کل بهره‌برداری‌ها را تشکیل می‌دادند، کمتر از دو هکتار بودند و فقط ۵ درصد زمین‌های قابل کشت را شامل می‌شدند. در اکثر موارد، مقدار زمین برای تامین معاش یک خانواده دهقانی کافی نبود. (اندازه مطلوب(زمین) برای یک خانوار با در نظر گرفتن دسترسی به آب، نوع محصولات و فناوری تولید کشاورزی تعیین می‌شد و با هم تفاوت داشت) روستاییان بی‌زمین اساسا ثمره رشد سریع جمعیت در سال‌های ۱۳۵۰- ۱۳۲۰/ ۱۹۷۰-۱۹۴۰ بودند. در سال ۱۳۵۵/۱۹۷۶ حدود ۱/۱ میلیون کارگر کشاورزی بی‌زمین و ۳/۱ میلیون کارگر شاغل در صنایع و خدمات تقریبا ۴/۲ میلیون نفر کارکنان مناطق روستایی بودند که حدود نیم میلیون نفر از آنها کارکنان بدون مزد خانوادگی بودند.دهقانان فقیر و روستاییان بی‌زمین از رونق اقتصادی سال‌های میانی دهه ۱۳۴۰/۱۹۶۰ تا سال‌های آخر دهه ۱۳۵۰/۱۹۷۰ سود بردند و درآمد و سطح زندگی‌شان به طور قابل توجهی بهتر شد. هزینه سالانه خانوارهای روستایی، به قیمت‌های ثابت، از حدود یک هزار دلار در سال ۱۳۴۴/۱۹۶۵ به حدود دو هزار دلار در سال ۱۳۵۴/۱۹۷۵ افزایش یافت. یک پژوهش سی ساله راجع به دو روستا در منطقه قزوین نشان داد که یک روستا به یک مجتمع تجاری مدرن تبدیل شده است و روستای دیگر(با هفتصد نفر جمعیت) به جماعتی از خرده مالکان مبدل گردیده است. در روستای دوم درآمد سرانه روستاییان یک هزار دلار بود که ۲۱درصد آن از کشاورزی، ۲۲درصد از دامداری، ۳۴درصد از کار کردن در کارخانه و کشتزارهای مجاور و ۲۲ درصد از ترکیبی از کار کردن و (بهره) سرمایه کوچک تامین می‌شد. یک پژوهش دیگر که در یک روستای واقع در یکی از مناطق عقب‌مانده‌تر ایران انجام گرفت، نشان داد که پانزده سال پیش از انقلاب ۱۳۵۷/۱۹۷۸، آن روستا دگرگونی اجتماعی و رشد اقتصادی را از سر گذرانده است.«در زمان وقوع انقلاب، پرداخت‌های سهم اربابی به زمین‌دار و نیز اینکه او اختیار داشته باشد هرچه بخواهد به زور تصاحب کند، اعمال نمی‌شد. دهقانان سرور اراضی خود بودند. حتی از آن مهم‌تر، جریان مستمری از حقوق و دستمزد(در ازای کار غیرکشاورزی روستاییان) در حال دگرگون کردن روستا بود، حدود یک چهارم مردان متاهل حقوق‌بگیر بودند یا آنکه از یک کار و کسب، حرفه، یا صنعت(دستی)درآمد ثابت به دست می‌آوردند. سایر مردان کماکان به فعالیت‌های دهقانی ادامه می‌دادند و افزون بر آن، بیش از نیمی از آنان از کار فصلی در شهرها دستمزد کسب می‌کردند و افراد بیشتری از کار در خود روستا دستمزد دریافت می‌کردند علاوه بر آن، فرزند پسر یا دختر مجرد ممکن بود با حقوق و دستمزد خود(در تامین معاش خانواده) مشارکت کند. در مجموع، در تمام ده حتی یک خانواده هم نبود که از حقوق یا دستمزد فصلی منتفع نشود.»یک پژوهش دیگر که اندکی پس از انقلاب ۱۳۵۷/۱۹۷۸ در شش منطقه روستایی(ساوه، طوالش، طالقان، ساری، کرج و رودهن انجام شد) این را روشن ساخت که اکثر دهقانان موضوع پژوهش از شرایط زندگی خود نسبتا راضی بودند.از بررسی اصلاحات ارضی دهه ۱۳۴۰/۱۹۶۰ اغلب چنین نتیجه گرفته شده که حاصل آن دو امر منفی بوده است: نقصان در تولیدات کشاورزی که ایران را به مواد غذایی وارداتی متکی کرده است و فقیر کردن دهقانان که به مهاجرت از روستا به شهر دامن زده است. هر دو این نظریه‌ها کاملا غلط است. در هر دو مورد(نقصان در تولیدات کشاورزی و فقیر شدن دهقانان) رشد انفجاری جمعیت- از تقریبا ۱۹ میلیون نفر در سال ۱۳۳۵/۱۹۵۶ به بیش از ۳۴ میلیون نفر در سال ۱۳۵۵/۱۹۷۶- نقش عمده‌ای ایفا کرد. این رشد سریع، در ترکیب با افزون شدن درآمدها، به تقاضای تصاعدی برای ارزاق منجر شد که از حد محصولات کشاورزی در دسترس فراتر رفت، ‌اگرچه در دوره سال‌های ۱۳۵۴-۱۳۳۹/۱۹۷۵-۱۹۶۰ محصولات کشاورزی از ۷ میلیون تن به ۱۹ میلیون تن افزایش یافت. در همان دوره، اراضی کشاورزی از ۴/۱۱ میلیون هکتار به ۷/۱۵ میلیون هکتار افزایش یافت. در نتیجه، در آن دوره حجم واردات مواد غذایی از کمتر از نیم میلیون تن به ۵/۲ میلیون تن افزایش یافت.رشد سریع جمعیت، به علاوه عوامل جذبی شهرها و عوامل دفعی روستا، موجب مهاجرت جمعی روستاییان به شهرها شد. بخش کشاورزی ایران که در مناطق خشک، نیمه خشک و کوهستانی قرارداشت قادر به تامین معاش جمعیت روبه افزایش روستاییان نبود. روند جدی مهاجرت از روستاها به شهر از همان دهه‌های ۱۳۲۰/۱۹۴۰ و۱۳۳۰/۱۹۵۰ آغاز شده بود. از این رو برای مثال، حتی پیش از آنکه اصلاحات ارضی تاثیر خود را بر مناطق روستایی ایران بگذارد، جمعیت تهران از نیم میلیون نفر در سال ۱۳۱۹/۱۹۴۰ به ۵/۱ میلیون نفر در سال ۱۳۳۵/۱۹۵۶ و ۳میلیون نفر در سال ۱۳۴۵/۱۹۶۶افزایش یافت. با این حال، عاملی که در (مهاجرت روستاییان) سهم داشت، سیاست ادارات دولتی در جانبداری از شهرها در نرخ‌گذاری محصولات کشاورزی در سطح زیر قیمت بازار بود.

در نتیجه نرخ‌های تحمیلی، بهای محصولات کشاورزی هرچه سریع‌تر از قیمت محصولات صنعتی و دستمزدها عقب می‌ماند که مانع سرمایه‌گذاری در بخش کشاورزی می‌شد. یک جانبداری شهرمدارانه دیگر ادارات دولتی، عرضه کمک‌های مالی سخاوتمندانه به کشاورزان تجاری بود و در این بین دهقانان میانه حال و فرو رتبه تقریبا به فراموشی سپرده شده بودند. اصلاحات ارضی دهه ۱۳۴۰/۱۹۶۰ مسبب نابود کردن گروه‌های کار توده روستاییان که بنه نامیده می‌شدند به شمار آمده است، در حالی که نظام بنه بخشی از نظام ارباب- رعیتی در مناطق خشک و نیمه خشک بود که در آنها کشت گندم رواج داشت. با الغای نظام ارباب- رعیتی، سازمان تولیدی نظام بنه، که طبقه زمین‌دار قدیمی آن را پی انداخته و حفظ کرده بود، محو شد.دگرگونی‌های اجتماعی- اقتصادی و سیاسی که در دوران پهلوی رخ داد، به تحکم قدرت مرکزی و مطیع شدن مناطق پیرامونی انجامید و نیز به تقلیل اهمیت بخش کشاورزی به عنوان منشاء عمده درآمد برای طبقات ممتاز، از جمله خاندان سلطنتی، منجر شد.

این دگرگونی‌ها اجرای برنامه‌ اصلاحات ارضی دهه‌های ۱۳۴۰/۱۹۶۰ و ۱۳۵۰/۱۹۷۰ را تسهیل کرد، که به نوبه خود به سقوط طبقات زمین‌دار قدیمی انجامید و موجب پیدایش مناسبات ارضی طبقات اجتماعی و قشرهای جدید، از جمله کشاورزان تجاری، خانواده‌های خرده مالک و کارگران مزد بگیر در مناطق روستایی ایران شد. از آن گذشته، به رغم سیاست‌ها و راهبردهای شهرمدارانه توسعه، در این دوره مناطق روستایی ایران رشد متعادلی را از سر گذراند و روستاییان همه قشرها از انبساط اقتصاد و افزایش هزینه‌های دولتی و خصوصی منتفع شدند.

انقلاب سفید پایه‌های سنتی اقتدار پدرسالارانه- تجار، طبقات زمین‌دار- را که میان الیگارشی قدیم ارتباط برقرار می‌کرد و (از آن سو) میان خودشان و توده‌های جوامع شهری، روستایی و عشایری، پیوند ایجاد می‌کرد، تضعیف ساخت. اینان جای خود را به طبقات وگرو‌ه‌های جدید دادند- بورژوازی بزرگ نوپا، نخبگان دیوان‌سالاری جوان و تحصیل‌کرده غرب و طبقات متوسط جدید- که در بین خود پیوندهای ضعیفی داشتند و برای برقرار کردن رشته ارتباط قوی با هسته حکومت یا با روشنفکران و سایر عناصر مهم در جامعه شهری، بی‌تمایل یا ناتوان بودند. از این رو هنگامی که بحران انقلابی پدیدار شد، گروه‌های مسلط برای دفاع از منافع خود قادر به بسیج کردن موثر منابع در دسترس از جمله دهقانان نشدند.