پذیرایی از روس‌ها و لهستانی‌ها

بولارد، سفیرکبیر انگلیس در ایران پس از سال ۱۳۲۰ است که در نامه‌هایش برای وزارت خارجه، روزگار ایران را نیز توضیح می‌دهد. تهران- ۲۰ آبان ۱۳۲۰ چگونه آدم فرصت پیدا می‌کند نامه بنویسد؟ هر روز ساعت‌ها کشتی گرفتن با عهدنامه و خانه‌ای پر از میهمان: فرمانده نیروی زمینی و فرمانده نیروی هوایی از بغداد، مانکتن از کوی بیشف(از شهرهای شوروی) مشاور سیاسی از طرف فرمانده نیروی زمینی در کرمانشاه، همچنین ملاقات با شاه امروز بعد از ظهر(مودبانه پیغام فرستادم که این دفعه نمی‌توانم دو ساعت و سه ربع بمانم.) مشکلات کمبود نان و شکر و بریتانیای گناهکار. جلسات مذاکره با روس‌ها، با ایرانیان، با خودمان. فرانسویان آزاد کمیته‌ای تاسیس کرده‌اند و تقاضای حمایت دارند. مساله دانمارکی‌ها و بلغاری‌ها و مجارستانی‌های آزاد و چه بسا چیزهای دیگر. مساله تبلیغات که به تعداد افراد درباره آن نظروجود دارد. رادیوهای برلین و رم که به زبان فارسی به ما و کابینه ایران هر شب دشنام می‌دهند و تبلیغات متقابلی که باید طرح‌ریزی شود و مخابره گردد و خانه‌ای که هرقدر آدم بی‌بند و بار باشد باز محتاج رسیدگی است.

با این همه شعار خودم را تکرار می‌کنم: «ما ممکن است بمیریم، ولی از ملال نخواهیم مرد.»فراموش کردم بگویم روس‌ها مرا برای ساعت شش و سی دقیقه عصر امروز به یک کنسرت و رقص تاجیک دعوت کرده‌اند که نمی‌توانم بروم. به هر صورت موسیقی و آوازهای ایرانی است یا چیزی شبیه آن و برای من زیاد جالب نمی‌تواند باشد. این سومین دسته ارکستر است که روس‌ها به اینجا آورده‌اند، اما باید اذعان کرد که از اصل موضوع هم که جنگ باشد غافل نمی‌شوند. (با همه این اوصاف رفتم.)

آقای لیتوینف که به سمت سفیر شوروی در واشنگتن منصوب شده است امروز وارد تهران می‌شود. او و مانکتن با یک هواپیما می‌آیند. با قضاوت از روی تعداد مسافران که اسامی آنها به ما داده شده هواپیمای بزرگی است. سرویس هوایی ما هم شروع به کار کرده است: از قاهره به تهران دوشنبه‌ها، از تهران به قاهره چهارشنبه‌ها. دیروز یکی از میهمانان من، با توقف کوتاهی در بغداد، طی شش ساعت از قاهره به اینجا رسید. من امیدوارم در آینده این هواپیمای هفتگی محمولات پستی ما را برساند، در آن صورت سریع‌تر از زمانی خواهد بود که از انگلستان ارسال می‌شود. البته سرعت سرویس هوایی برای پست رسمی بین مصر و انگلستان خیلی زیاد شده است.

دوشیزه لمبتون به طور اتفاقی از «بدرالسلطنه» خانم وزیر صنعت که زمانی وزیر فرهنگ بود، ولی مورد بی‌مهری شاه سابق قرار گرفت و مدتی بیکار ماند، شنیده به خاطر اینکه وقتی شوهرش وزیر بوده مثل دیگران جیب‌هایش را پر نکرده است تا حالا بتوانند عاقبت به خیر شوند از شوهرش گله می‌کند. مقامات ایرانی که این قدر احمق باشند زیاد نیستند. من نمی‌دانم چند نفر از ایرانیانی که در توزیع ارزاق عمومی ذی‌دخل هستند، درستکارند... .

اسکوایر از مشهد آمده و سمت رایزن فوق‌العاده را پذیرفته است. امیدوارم به زودی گرفتاری‌ام کمتر شود، اما از وقتی که او آمده بیش از همیشه مشغله داشته‌ام. این تا اندازه‌ای به خاطر پخته کردن مفاد عهدنامه است و تا اندازه‌ای هم به خاطر بررسی مسائل مهمی که موکول به آمدن او شده بود، چون هیچ‌کس فرصت نداشت توجه لازم را به آنها مبذول دارد.

من خیلی خوشحال هستم که اسکوایر آمده است و نه بعضی از افسران بخش سیاسی هند یا فرد دیگری که قرار بود بیاید. اسکوایر نه تنها لایق و با تجربه است، بلکه منصف و بی‌غرض و صادق هم هست- در واقع همان خصلت‌هایی که یک ایرانی فاقد آن است.

تهران- سفارتخانه انگلیس- ۳ آذر ۱۳۲۰

به همسر عزیزم

باز هم نوشتن نامه‌ای را برای آخرین لحظه گذاشتم، یا تقریبا آخرین لحظه.

پست تا ساعت دوازده و نیم فردا بسته نمی‌شود و حالا تازه ده و نیم بعد از ظهر است. چون فردا صبح اینجا خیلی شلوغ خواهد بود، بنابراین باید هرچه می‌خواهم امشب بنویسم.به شکل غریبی احساس بی‌خبری می‌کنم، شاید چون از آخرین زمانی که نامه نوشتم خیلی گرفتار بوده‌ام. دراینجا اتفاق جالب و خاصی رخ نداده، مگر حضور میهمانانم که عده‌شان زیاد بوده است.ضمنا جنگ در لیبی و همین طور در روسیه به صورت وحشتناکی ادامه دارد. مردم اینجا به جنگ روسیه که به آنان نزدیک‌تر است، بیشتر از جنگ شمال آفریقا توجه دارند. یکی از گرفتاری‌های زندگی این است که مردم ایران همیشه از روس‌ها واهمه داشته‌اند.

تهران- ۱۱ آذر ۱۳۲۰

به همسر عزیزم

باز صبحی است که پست می‌رود و باز من چیزی ننوشته‌ام. ضمنا بار دیگر پست وزارت خارجه نرسیده است. در نتیجه امیدهای خوشی که ما از سرعت بخشیدن به کار پست داشتیم نقش بر آب شد. این دومین هفته است که ما از وزارت خارجه چیزی دریافت نکرده‌ایم و در نتیجه من از تو خبری ندارم.

(در جراید) خوانده‌ای که ژنرال سیکورسکی (نخست‌وزیر و فرمانده کل نیروهای مسلح لهستان در تبعید) سر راه خود به مسکو جهت ملاقات با استالین در تهران توقف کرد. من به افتخار او یک مهیمانی ناهار دادم. ما همه از او خیلی خوشمان آمد و همین طور از ژنرال اندرس که قرار است فرماندهی واحدهای لهستانی در روسیه را به عهده بگیرد. اندرس و ژنرال دیگری که با او بود، وقتی روس‌ها خائنانه از پشت به لهستان حمله کردند، در حالی که آلمانی‌ها از سمت دیگر در حال تجاوز بودند، اسیر شدند و دو سال در یک زندان روسی به سر بردند.

او روزگار بدی داشته، اما اکنون سرحال به نظر می‌رسد. صدها هزار سرباز لهستانی در روسیه هستند، به علاوه یک میلیون یا بیشتر از افراد عادی که (از لهستان) بیرون رانده شده‌اند. یک هیات پزشکی لهستانی از هند راهی قزاقستان است تا سعی کند برای این پناهندگان که هنوز در شرایط بدی زندگی می‌کنند کاری انجام دهد. از آنجا که رفتار روس‌ها با میلیون‌ها نفر از زندانیان خودشان به همین شیوه است، انتقاد از آنها موردی ندارد.

انواع مسایل پیچیده دایما خلق می‌شود و کارکنان سفارتخانه هم در حال افزایشند. دوشیزه لمبتون به تنهایی دو سال وابسته مطبوعاتی بوده است، با سرپرستی تبلیغات به عنوان کار جنبی. او اکنون حدود پنج نفر(انگلیسی، بدون احتساب ایرانی‌ها) کارمند دارد.

عزیزترین عشقم

امیدوارم کریسمس«خیلی سخت» نباشد