تاریخ ایران- ایران به دنبال منابع مالی در جهان- بخش آخر
دولت کارگری بریتانیا و مسایل نفت ایران
جیمز. اف گود نویسنده آمریکایی کتاب «عصر بیخبری آمریکا» در این بخش از نوشتهاش، مسائل مهمی را درباره تضادهای درون دولت انگلیس برای مقابله با ایران و همچنین ارادههای سست نخستوزیران ایران برای رسیدن به یک نقطه مطمئن در مذاکرات نفت توضیح داده و در پایان نتیجه میگیرد... گفتوگوها به هیچ تبدیل شد...
کارکنان انگلیسی هنگام ترک ایران
جیمز. اف گود نویسنده آمریکایی کتاب «عصر بیخبری آمریکا» در این بخش از نوشتهاش، مسائل مهمی را درباره تضادهای درون دولت انگلیس برای مقابله با ایران و همچنین ارادههای سست نخستوزیران ایران برای رسیدن به یک نقطه مطمئن در مذاکرات نفت توضیح داده و در پایان نتیجه میگیرد... گفتوگوها به هیچ تبدیل شد... دو محلی که در هیاتمدیره شرکت به دولت اختصاص داشت، به عنوان پاداش، در اختیار دو نفر از بازنشستگان حامی دولت گذاشته شده بود؛ مردانی که نه از امور نفت اطلاع و نه به آن علاقه داشتند. از این روی فریزر دستش باز بود که هر سیاستی را مناسب میدید تعقیب کند با این تصور که شرکت نفت موسسهای است خصوصی و مخاطرهآمیز که نسبت به آن دولت هم علاقه و نفعی دارد. یکی از مقامات بریتانیایی، غیرمستقیم، به یک همکار آمریکاییاش یادآور شده بود که «خیال میکنم دولت کارگری قلبا درآمدهای شرکت نفت را شرافتمندانه نمیداند- مثل امرار معاش از راه فحشا». شگفتآور این است که نگرش دولت کارگر تا بروز بحران در ۱۹۵۱ (۱۳۳۰) تغییر نیافت، تا اینکه ایران شرکت نفت را ملی اعلام کرد. «جنتلمنهای وایتهال» فریزر را حقیر میشمردند و هیچگاه مسوولیتهای سیاسی او را در شرکت نفت نپذیرفتند. شاید هم علت اینکه حتی یک مدیر شرکت در مدت دو سال قبل از ۱۹۵۱ به ایران مسافرت نکرد، همین بود.
مقامات بریتانیا ناراحت بودند، اما هیچ اقدامی نکردند. بوین در ۱۹۴۶ (۱۳۲۵) نظر ستیزهجویانه فریزر را که شرکت نفت در مقابل تمام خواستهای قانون کار ایران بایستد، رد کرد و حتی به این هم اکتفا نکرد و افزود که شرکت باید به استقبال آنها برود. او از موضوع ملی شدن ناراحت بود، زیرا چگونه دولت کارگری میتوانست علیه آن استدلال کند؟ او پیشنهاد کرد که شرکتی با مالکیت مشترک بریتانیا و ایران تاسیس شود که به ایران بیشتر از وضع موجود سود برساند، اما اعتصاب علیه شرکت نفت که بر نگرانی بوین افزود، تا پایان تابستان آن سال ادامه یافت و بوین را در فشار مشکلات بیشتری گذاشت و ناراحت و پریشان کرد. در ماه مه ۱۹۴۷، در تعقیب جلسهای از مقامات شرکت نفت و وزیران در لندن، مقامات وزارت خارجه از بحث درباره افزایش حق امتیاز نفت خودداری کردند و یادداشتی به تهران ارسال و توصیه شد که ایرانیان با شرکت نفت تماس بگیرند نه با دولت انگلستان و به این نکته هم توجه داشته باشند که شرکت نفت نمیتواند مشکلات بودجه ایران را رفع کند. این احساس به طور خصوصی در لندن وجود داشت که افزایش حق امتیاز باید به صورتی دیگر جبران شود، مثلا گسترش منطقه امتیاز نفت.
ایرانیان از آن پس ابتکار عمل را در دست گرفتند. وقتی مجلس سرانجام اعطای امتیاز نفت را به شوروی در ۱۹۴۷ (۱۳۲۶) رد کرد، از دولت خواست که «با توجه به حفظ حقوق ملی ایران» موضوع را مورد بحث قرار دهد. ناظران در خصوص عواملی که این تقاضا را موجب شد، اتفاق نظر دارند. منافع ایران از نفت کاهش یافته بود. خبرهای انعقاد قراردادهای پرسود بین شرکتهای نفت آمریکا با ونزوئلا اشتهای ایران را تحریک کرده بود. فتنهانگیزی و دسیسههای قوام هم در کار بود. او بود که میگفت شرط زیانبخش امتیاز نفت را نگذاشته است در قانونی که به مجلس تقدیم شده بود وارد کنند و مصرانه عنوان شرکت نفت را از قانون زدوده بود، اما در ترتیب پیشنهادی که شده بود مزایایی میدید. شاید چنین میپنداشت که خواهد توانست به مصالحهای آرام دست یابد و اعلام داشت که حقوق ملی را محفوظ داشته است.
با شدت گرفتن مشاجره و ستیز بین ایران و شرکت نفت، مشکل دیگری را در پی آورد. با سقوط قوام در ۱۹۴۷ (۱۳۲۶) موضوع به دست افراد ناآزموده افتاد. دولت بیرمق ابراهیم حکیمی کاری از پیش نبرد. عبدالحسین هژیر در اواسط سال نخستوزیر و به زودی دست به کار شد. دولت ایران با کمک مستشاران فرانسوی پیشنهادی در پنجاه صفحه، حاوی موادی که باید با شرکت نفت مورد بحث قرار گیرد، تهیه دید و محمدعلی وارسته وزیر دارایی آن را در اولین جلسه ملاقات در ۲۶ سپتامبر، به هیاتی از شرکت نفت که بدون مقدمه، به ریاست گس تشکیل یافته بود، تسلیم داشت. بریتانیا برای مذاکرات تفصیلی آماده نبود. پس از دو هفته بحث به تعویق افتاد تا به مقامات شرکت نفت در لندن فرصتی داده شود که پیشنهادها را بررسی کنند. قرار شد مذاکرات در ظرف سه ماه از سر گذشته شود.
دولت بریتانیا در سیاستی که باید اتخاذ شود دو قسمت شد. لوروژتل سفیر بریتانیا درباره به تاخیر افکندن موضوع، هشدار داد زیرا میترسید نتیجه آن تقاضای امتیازات بیشتر باشد. گس گزارش داد که ایرانیان خواستار تجدیدنظر در قرارداد ۱۹۳۳ (۱۳۱۲) میباشند. اما لندن نمیتوانست به درستی بداند که شرکت چه پیشنهادی خواهد کرد. خزانهداری تصمیم گرفت که دیناری از مالیات بر درآمد را برنگرداند و بر این عقیده بود که افزایش تولید میزان حقالامتیاز را بالا میبرد و در نتیجه رضایت تهران حاصل میشود. فریزر با آن موافق بود و میگفت کشورهای خاورمیانه میتوانند به خودشان برسند. سارجنت به نمایندگی از طرف وزیر خارجه بریتانیا توصیه کرد که شرکت نفت پرداخت ۱۰ میلیون پوند را به عنوان پیشکش به ایران پیشنهاد کند. کریپس وزیر خزانهداری نسبت به ایجاد سابقه درخصوص دیگر امتیازات هشدار داد. او میگفت افزایش حق امتیاز خود پیشکش است. همگی اتفاقنظر داشتند که راهحل هر چه باشد نباید محتاج موافقت مجلس باشد. ایرانیان نباید قراردادها را سرسری بگیرند.
گس رییس هیات مامور مذاکره شرکت نفت، در رفع این مشکل غامض کمکی نکرد. او ناچار شد با صورتی از خواستهای ایران به لندن بازگردد اما درباره آنها کاری نتوانست انجام دهد. او در گفتوگو با مقامات دولتی به بعضی از آنها اشاره کرد و بقیه به سکوت برگزار شد. سفیر بریتانیا در تهران همه آنها را بازیچه و شوخی تلقی میکرد و به خصوص تقاضای گماردن ایرانیان را در مقامات بالا، جدی نمیگرفت.
آمریکاییها از این مذاکرات اطلاع کمی داشتند. لوروژتل میگفت که موضوع باید از آمریکاییها محرمانه بماند. وزیر خارجه بریتانیا با آن موافق بود و توجه میداد که احتمالا ایرانیان آمریکا را در جریان مذاکرات بگذارند.
در حالی که بحث در لندن ادامه داشت حوادث ایران- سقوط دولت هژیر و سوءقصد به جان شاه- ادامه مذاکرات را تا اواسط فوریه ۱۹۴۹ به تاخیر انداخت. بریتانیا متاسف و ناراحت بود از اینکه ایران هیچ کارشناس نفتی که به عنوان مشاور عمل کند، در اختیار ندارد و شکایت داشتند که ایرانیان را نمیشود راضی کرد. عقیده آنها این بود که ایران پول نقد میخواهد. فریزر پذیرفت که در اوایل ۱۹۴۹(۱۳۲۸) به ایران سفر کند با این شرط که بتواند با نخستوزیر مذاکره کند. دولت محمد ساعد کاملا دست به عصا راه میرفت و خوب میدانست که مساله نفت تا چه اندازه حساس شده است. عباسقلی گلشاییان وزیر دارایی کوشید مجلس را وارد مذاکرات کند تا در قبول مسوولیت شرکت جوید، اما تنها کاری که توانست انجام دهد این بود که موافقت مجلس را با ادامه مذاکرات کسب کند. اقداماتی صورت گرفت که بوین را وا دارند به عنوان واسطه با شرکت نفت وارد مذاکره شود، اما بینتیجه ماند. او از شرایط پیشنهادی شرکت نفت تمجید و به طور خصوصی آن شرکت را ترغیب کرد که با ایران رفتاری منصفانه در پیش گیرد، اما خود مسوولیت سنگینی برعهده داشت و مزاجی علیل و قادر نبود بر جزئیات نظارت کند. بعید است که پند و اندرزهای او در موقع سفر فریزر به تهران، بحث را شیرین و شرایط را مساعده کرده باشد، زیرا فریزر میدانست که خزانهداری انتظار دارد شرکت نفت سرسختی نشان دهد. شرکت نفت به ناگزیر با تجدیدنظر در قرارداد ۱۹۳۳ (۱۳۱۲) موافقت کرد، زیرا این طور معلوم بود که ایران به کمتر از آن رضایت نخواهد داد.
به عللی که معلوم نیست، دولت ایران بسیاری از خواستههای خود را پس گرفت. محمد ساعد نخستوزیر بیمار بود- و از مذاکرات خسته و فرسوده- و این توافق را دارویی موقتی برای رهایی از فشار میدید و میدانست که تصمیم نهایی را مجلس خواهد گرفت. در نتیجه موافقتنامه گس- گلشاییان در ۱۹ ژوئیه ۱۹۴۹(۲۸ تیرماه ۱۳۲۸) فراهم آمد که طولانی بود و پیچیده و فقط کارشناسان از آن سردر میآوردند. موافقتنامه ۲۵ تا ۵۰ درصد حق امتیاز، برحسب مقدار تولید و سودی که حاصل میشد، بیشتر به ایران میداد و عنوان شرکت را طبق قرارداد ۱۹۳۳ همچنان حفظ میکرد.
پس از آن مجلس موضوع نفت را مورد بحث قرار داد و شرکت نفت اطمینان داشت که آن را تصویب خواهد کرد. دولت ایران مردد و دو دل بود. یک روز به سفارت اطمینان میداد که مجلس موافقتنامه را تصویب خواهد کرد، روز بعد در آن ابراز شک و تردید میکرد. این بخشی از استراتژی دولت بود که از کار طفره برود. شرکت نفت ضعف نشان نداد و همچنان که بر مخالفت ایران افزوده میشد کمپانیهای نفتی خارجی هم مراقب بودند، زیرا شکست آن، قراردادهای موجود در منطقه را به هم میریخت، مذاکرات در عراق متوقف شد تا نتیجه کار در ایران معلوم شود.
در تمام مذاکرات اقتصادی پس از جنگ، نه ایالات متحده و نه بریتانیا، هیچ یک نتوانست به خوبی از عهده مذاکرات با ایران برآید و کسب اعتبار کند. مقامات آمریکایی به هر کار ممکن دست یازیدند که هیچ کاری انجام ندهند و از کنسرسیوم ماوراء بحار و بانک بینالمللی به قائممقامی خود دعوت کردند که وظیفهای به عهده بگیرند، اما هیچ یک نتوانست خواستههای رهبران ایران را برآورد. آمریکاییها امیدوار بودند که مشکل خود به خود رفع شود. آنها به بریتانیا و شرکت نفت اتکا داشتند، اما بریتانیا از تغییر در ایران استقبال نمیکرد به خصوص وقتی که وعده کرد درآمدهای مالیاتی نفت مورد احتیاج داخلی را کاهش دهد. لندن درخواستهای ایران را جدی نمیگرفت و چنین میپنداشت که تهران به تغییرات جزئی رضایت خواهد داد. دستهبندی داخلی دولت کارگری دست فریزر را باز گذاشت که در مقابل خواستههای معقول ایران مقاومت کند.
به این ترتیب انتظارات مهم اقتصادی که دولت ایران توقع داشت برآورده نشد. نه از ایالات متحده، نه از بانک بینالمللی و نه از شرکت نفت انگلیس و ایران. شاه، سخنگویان دولت، روزنامهنویسان، همگی در گفتارها، گزارشها و مقالات خود انتظارات ایران را برملا ساخته، درباره اصلاحات اقتصادی و اجتماعی داد سخن داده بودند. آینده، فقط در حرف، دنیایی طلایی بود. بعد این حرفها، حرفهای بیشتر در پی آورد و این گفتوگوها به هیچ تبدیل شد.
ارسال نظر