نفوذ گام به گام شرکت نفت انگلیس

کارگران هنگام خروج از پالایشگاه آبادان

با خلع شاه قاجار و بیرون راندن نیروهای امپراتوری روسیه در ۱۹۱۷ [۱۲۹۶]،‌ ناسیونالیست‌های ایرانی بریتانیای کبیر را تنها قدرت خارجی باقی مانده در ایران می‌دیدند و شرکت نفت را مظهر این قدرت می‌شناختند. جلوس رضاشاه در ۱۹۲۵ [۱۳۰۴] امیدهای ناسیونالیست‌های لیبرال را که سال‌های تیره و تلخی را در مبارزه پشت‌سر گذاشته بودند، به یاس مبدل کرد. آنها رضاشاه را آلت دست بریتانیا می‌دانستند یا لااقل کسی که به نفوذ خارجی راه می‌داد، اما رضا در عین حال ناسیونالیست هم بود و به تدریج با شرکت نفت به دشمنی پرداخت و به درستی استدلال می‌کرد که دارسی این امتیاز را از دولتی فاسد تحصیل کرده است.

در سال ۱۹۳۲ [۱۳۱۱] امتیاز را لغو کرد؛ بخشی به علت این که در مقابل کاهش حق‌الامتیازی که می‌پرداختند و علت آن تنزل پوند و قیمت نفت در بازار جهان بود، واکنش نشان دهد. دولت بریتانیا اختلاف را به جامعه ملل کشید، اما پیش از هر اقدامی، طرفین که نمی‌خواستند رو در روی هم بایستند، تن به مصالحه دادند. رضا بسیار مشتاق بود که برای تکمیل طرح‌های مورد نظر خود پول کافی به دست آورد. بر طبق قرارداد ۱۹۳۳ [۱۳۱۲]، منطقه مورد امتیاز کوچک‌تر شد، حق امتیاز افزایش یافت و تعداد کارکنان ایرانی شرکت نفت زیاد شد. سهم منافع ایران، به طور متوسط سالانه ۱۵تا۲۰درصد افزایش یافت و به میزان دیگر قراردادهایی که با کشورهای خاورمیانه منعقد شده بود ‌رسید. رضا که راضی شده بود مدت امتیاز را تا سال ۱۹۹۵ [۱۳۷۴] تمدید کرد.

پالایشگاه آبادان و مناطق نفتی در جنوب غربی ایران‌،‌ در دوران جنگ جهانی دوم، گسترش بسیار یافت. کارگران بومی زیاد شدند و تعداد آنها به ۵۵هزار نفر رسید و سطح زندگی آنها نیز به نسبت مردم ایران بالا رفت. در آغاز ۱۹۴۵ [۱۳۲۴]، با تشویق بوین وزیر خارجه، شرکت نفت خانه‌سازی و بهداشت را توسعه داد. مقامات شرکت نفت از اقدامات خود مغرور و سربلند بودند. در گزارش نمایندگان اداره کار بین‌المللی [ILO] در ۱۹۵۰ [۱۳۲۹] از آنها تمجید شده است. با همه اینها نگرش و رفتار شرکت، اربابی و ریاست‌مآبانه بود؛ با کارگران مشورتی نمی‌شد و انتظار این بود که ممنون و سپاسگزار باشند. اداره‌ کار توجه داده بود که به منظور ایجاد تعادلی بین تحسین و دلبستگی کارگران، آنها را در کارها دخالت بدهند. یک هیات پارلمانی اعزامی از لندن متوجه شد که تعداد کمی از مقامات شرکت نه تعلیم دیده‌اند و نه برای امور روابط صنعتی و معاملات و کارهای جمعی آمادگی دارند.

اما برای شرکت نفت موضوع جدی‌تر پیدایش جنبش ناسیونالیسم ایران بود که یک سال پس از جنگ آغاز شد و با لغو اعطای امتیاز نفت به شوروی در ۱۹۴۷ [۱۳۲۶] اوج گرفت و در ۱۹۵۱ [۱۳۳۰] ناگهان به حد اعلای خود رسید. وقتی مجلس پیشنهاد اعطای امتیاز نفت به شوروی را، با حمایت آمریکا، ‌در ۱۹۴۷ [۱۳۲۶] رد کرد،‌ لبه تیز حمله متوجه بریتانیا شد.

مقامات ایران جرات پیدا کرده و می‌پنداشتند ایالات‌متحده، هر گاه مبارزه‌ای درگیرد، از ایران در مقابل شرکت نفت پشتیبانی خواهد کرد که پیشگویی معقولی بود.

شرکت نفت هدفی را با توجه به شرایط و تمایلات ایران تعیین کرد که کار را فیصله بخشد، اما با مرور زمان تعداد ایرانیانی که علاقه داشتند کار را دنبال کنند زیاد شد.

شرکت نفت به اعمال نفوذ بیشتر در ایران پرداخت. بعضی از مقامات ایرانی، خاصه آنها که در جنوب غربی، نزدیک مراکز نفت بودند، نسبت به شرکت بیشتر ابراز وفاداری می‌کردند تا به مقامات ایرانی، اطلاعات محرمانه‌ای در اختیار شرکت نفت می‌گذاشتند و آن را تشویق می‌کردند که با مخالفان تندی و سرسختی کنند و به این طریق به حکومت ایران راه نشان دهند. شرکت نفت برای حفظ موقعیت و شهرت خود چنان نکرد. منطقه امتیازات نفتی به ناحیه‌ای شباهت داشت که در تصرف بیگانه و از کشور جدا افتاده باشد. در این محدوده جدا شده، شرکت نفت برای خودش قانون داشت. مستخدمین انگلیسی در خانه‌های بهتر و با حقوق بیشتر، از کارگران جدا زندگی می‌کردند.

موضوع خدمت ایرانیان در مشاغل بالا، موضوعی حساس بود و دولت ایران ادعا می‌کرد که شرکت نفت هنگام تجدید قرارداد در ۱۹۳۳این مورد را تغییر داده است به این طریق که شرکت نفت با افزایش تعداد ایرانیان در قسمت مهندسی و مقامات اداری موافقت کرده بود، اما در طول سال‌ها قرارداد را در این مورد به صورت درصد تعبیر و تفسیر می‌کرد که حاکی از این واقعیت بود که به علت افزایش نیروی کار، بیگانگانی که مشاغل بالا را احراز کرده بودند تعدادشان از سال ۱۹۳۳ [۱۳۱۲] بیشتر بود.

حتی با توجه به این درصد هم، نتیجه دلسرد‌کننده بود: در سال ۱۹۴۹ [۱۳۲۸] از ۲۰۰ کارمندی که در راس مشاغل جای داشتند فقط ۱۸ نفر [۶/۸ درصد] و در مشاغل متوسط از ۱۰۰۰ نفر ۳۹۳ نفر [۴/۳۶ درصد] ایرانی بودند. حکیمی نخست‌وزیر که برای مذاکره با شرکت نفت آمادگی نداشت در ۱۹۴۸ [۱۳۲۷] به شکست و درماندگی شرکت نفت اشاره می‌کرد در حالی که نخست‌وزیران سابق مرتضی قلی‌بیات و محمد ساعد از نقض قرارداد صحبت می‌داشتند.

شرکت نفت برای اینکه کارهای خود را در ایران و برای ایران به اطلاع عامه برساند، هیچ برنامه‌ای نداشت؛ برخلاف شرکت نفت آمریکا و عربستان سعودی، نظیر آمریکایی‌اش در جنوب که در عربستان سعودی استقرار داشت: هنوز هم شرکت نفت ارتباط خود را فقط با معدودی از مقامات در تهران حفظ کرده بود. این ارتباط‌ها غالبا با پرداخت پول نقد تامین می‌شد. دولت ایران قدرت آن را نداشت که حساب و کتاب شرکت نفت را بررسی کند تا اطمینان یابد که سود سهم خود را به درستی دریافت می‌دارد یا نه یا اینکه به طریقی در امور شرکت نفت مداخله کند.

شرکت نفت از دولت کارگری یک شکایت قانونی داشت که عبارت بود از اینکه آن دولت پرداخت سود سهام را به صاحبان سهم محدود کرده بود. لندن بر حجم پرداخت‌ها به ایران، طبق قرارداد ۱۹۳۳، نظارت می‌کرد. ایران بیست درصد سود سهام را دریافت می‌داشت. در ۱۹۴۷ سود سهام، از آنچه که شرکت باید در نبود دستورالعمل دولت بپردازد، بسیار کمتر بود. کریپس وزیر خزانه‌داری،‌ به‌رغم وساطت مدیران شرکت نفت و آنتونی ایدن وزیر خارجه سابق انگلستان، از هرگونه مصالحه‌ای سرباز زد.

از دیدگاه ایران این وضع تحمل‌ناپذیر بود، اما موضوعات مهم دیگری هم وجود داشت. در زمان جنگ جهانی دوم دریاداری انگلستان نفت را از شرکت نفت به بهای تمام‌شده می‌خرید در حالی که نفت در ایران به بهای بازار جهانی به فروش می‌رفت. در سال‌های پس از جنگ بهای نفت هر بشکه از ۵۰ سنت به ۲ دلار افزایش یافت، اما پرداخت حق امتیاز به ایران به همان وضع اول باقی ماند. در حالی که دولت بریتانیا بابت مالیات بر درآمد که به طور غیرعادلانه و در زمان جنگ وضع شده بود و در دولت اتلی هم همچنان دریافت می‌شد، پول کلانی عایدش می‌شد.

شرکت نفت از دیدگاه بریتانیا به همان اندازه اهمیت داشت که برای ایران، سرمایه‌ای که بریتانیا در نفت ایران به کار انداخته بود بیشترین سرمایه‌گذاری آن دولت در ماورای بحار بود. شرکت نفت در هر سال ده‌ها میلیون پوند به خزانه می‌ریخت. کارشناسان در مجموع مبلغ، اختلاف‌نظر دارند، اما در اینکه بریتانیا خیلی بیشتر از ایران دریافت می‌داشت اختلافی نیست. صنعت نفت در اقتصاد تیره و شوم پس از جنگ، یکی از معدودترین نقطه‌های روشن بود.

وایلی غالبا در نوشته‌های خود به وزارت امور خارجه درباره شرکت نفت اظهارنظر می‌کرد که آن دولتی در درون دولت است. در همان حال که دولت بریتانیا دقیق، سنجیده، ظریف و با قصد و دانسته عمل می‌کرد، شرکت نفت «به سادگی، جاهلانه و بی‌توجه به ملاحظات بین‌المللی» دست به کار می‌شد. وایلی هم مانند سفیر آمریکا در کلمبیا شرکت‌های نفتی را زیر نظر داشت. او مطمئن بود آن فعالیت‌هایی که در سفارت بریتانیا مورد سرزنش بود نتیجه کارهای شرکت نفت بود.

به نظر او دیگر همه می‌دانستند که کارمندان اینتلیجنس سرویس بریتانیا که در زمان جنگ در ایران تربیت شده بودند حال بخشی از سلسله‌مراتب مدیریت شرکت نفت را تشکیل می‌دهند.

کاملا طبیعی بود که ایران، پس از دلسردی از دولت آمریکا و بانک بین‌المللی، به شرکت نفت روی آورد که با تهییج و تحریک ناسیونالیسم ایرانی پا گرفت و چه بسا، هر گاه پای شخص سرویلیام فریزر رییس شرکت نفت در سال‌های بعد از ۱۹۴۵ [۱۳۲۴] در میان نبود، کارها به خوبی جریان پیدا می‌کرد. فریزر در انعقاد قرارداد ۱۹۳۳ [۱۳۱۲] مشارکت داشت. او که به نظر نمی‌رسید آدمی هوشمند باشد، در دنیای پس از ۱۹۴۵ که برای ایجاد نظم و اصلاح صنعت نفت آمادگی نداشت،‌ در این مقام گمارده شد. فریزر که یک اسکاتلندی سنگدل بود از ۱۹۴۱ [۱۳۲۰] به خدمت شرکت نفت وارد شده و پس از جنگ هم تصور می‌کرد که می‌تواند آن را همچنان در انحصار خود داشته باشد. عجیب این است که حکومت کارگری که آنچنان با حرارت در ملی کردن صنایع دیگر اقدام می‌کرد نتوانست سیاست سلف خود را در علاقه‌ای که به شرکت نفت داشت، تغییر دهد.