خواندنیهای تاریخ
تصفیه حساب درباری
دوران مظفری دوران عجیبی است. از یک سو مظفرالدینمیرزا در پیری و بیماری به شاهی رسید و از سوی دیگر وارث سلطنتی پوسیده و خزانهای خالی و قروضی پر و پیمان از دوره شاه بابا بود. رجال درباری که فقط به فکر مواجب و اندوخته صندوق خود بودند مگر اندکی، با اضافه شدن نیمچه درباری از تبریز که اطرافیان ولیعهد پیر بودند و اکثرا جیبی گشاد داشتند بر عمق فاجعه میافزود.جناحهای درگیر دربار نیز با گرفتن یاران جدید از اطرافیان شاه جدید بر این کوره میدمیدند و آهن گداخته میکردند. این مساله ریشه در شاه قبلی داشت. ثلث آخر سلطنت ناصرالدین شاه، دربار ایران به میدان منازعهای بین تعدادی از تحصیلکردگان فرنگ که اکثرا جوان بودند و سیاستمداران سنتی و قدیمی تبدیل شده بود. هر چند که این امر حالتی مطلق نداشت و گروههای مختلفی بین این دو گروه بودند، ولی از شاخصههای قابل تامل این دوره سلطنت ناصرالدین شاه همین امر است. هنگامی که شاه هوس قانون به سرش میزد که معمولا پس از هر سفر فرنگ پیش میآمد، عدهای از سنتی و مدرن را جمع میکرد و امر به ترتیب امور و تشکیل مجلس قانون میداد و هر وقت خاطر مبارک سفر اروپا را به فراموشی میسپرد بالطبع یاد قانون نیز از سر شاه خالی میشد. به هر حال در این کشاکش مجلسداری و قانونپروری، افرادی که نیمچه تحصیلاتی در دنیای فرنگ داشتند به بازیهای سیاسی دربار آن روز وارد شدند، از جمله آنان جوانی به نام ابوالقاسم خان مشیرحضور (ناصرالملک) بود که به یمن قدرت پدربزرگش، محمودخان ناصرالملک در این بین کرو فری برای خود به هم زده بود.
وی که در ایام تحصیل در انگلیس از دستپروردگان میرزاملکم خان مشهور شمرده میشد، با احاطهای که بر السنه خارجی و تحصیلات آکادمیکی دانشگاه آکسفورد داشت سعی بلیغ در ترجمه متون قوانین اروپایی به زبان فارسی داشت. ولی از همه این زحمات اگر سودی به حال مملکت نرسید، ولی برای ابوالقاسم خان سود فراوانی داشت و همین حضورش در کنار شاه، آینده روشنی برایش ترسیم میکرد. هر چند که همین نزدیکی و علاقه شاه به وی دشمنان زیادی را نیز برایش ایجاد کرده بود.
با کشته شدن ناصرالدین شاه و آمدن مظفرالدین شاه، امینالسلطان که با سیاست زیرکانه خود موجب بر تخت نشستن وی شده بود با قبول وزارت، ترکتازی خود را آغاز کرد (۱۳۱۴). با روی کار آمدن امینالدوله به مقام صدراعظمی، پیشرفت ناصرالملک آغاز میشود. وی به وزارت مالیه (که حساسترین مقام آن روز ایران محسوب میشد) منصوب شد.
وی با نظام قدیمی و مستوفیگری به مخالفت پرداخت، ولی با این کار با مخالفت این مستوفیان که قدرت زیادی در سراسر ایران هم زده بودند روبهرو شد و تا حد زیادی در این امر شکست خورد و نتوانست به سازماندهی این دستگاه مولد پول مملکت دست پیدا کند. شاید یکی از مهمترین کارهای وی در این دوره آوردن مستشاران بلژیکی و در راس آنان نوز به ایران باشد که مسوول سر و سامان دادن به اوضاع گمرکات ایران شدند.با عزل امینالدوله رقیب وی یعنی امینالسلطان مجددا در راس قرار گرفت و بالطبع جناح امینالدوله مورد بیمرحمتی شاه واقع شدند.بسیاری از افراد به نام ماموریتهای جدید از دور دربار دور شدند. افرادی چون قوامالسلطنه که به مشهد رفت، علاءالملک به حکمرانی کرمان منصوب شد و خود ناصرالملک بدون آنکه زمینه قبلی داشته باشد به حکومت دور از مرکز کردستان منصوب شد که در حقیقت تبعید شد (۱۳۲۳-۱۳۱۸ق) در این بین البته نیروهای وفادار اینان دست از فعالیت برنمیداشتند و با نامههای دلگرمکننده خویش همواره به معاضدت آنان برمیخواستند. از جمله اینان سیدعلی خان وقارالملک، منشی خاصه همایونی بود. وی دراین نامهای که به معرض دید خوانندگان گرامی گذاشته میشود، شمهای از اوضاع و احوال سیاسی آن روز ایران را به زیبایی بازگو میکند که نشاندهنده چگونگی رقابت افراد درباری با یکدیگر و عزلت و گوشهنشینی عدهای و سرفرازی و حکومت عدهای دیگر است. با هم این نامه تاریخی را میخوانیم:
تصدقت گردم
اگرچه مرور ایام خیلی مسائل را از خاطر محو و فراموش کرده خاصه دوستان و مخلصان دورافتاده را، بنده یکی از فدویان و مخلصان غایبانه جناب مستطاب عالی هستم در مجالس دیگران گاهی در دربار اعظم دولت علیه ایران شرفیاب حضور مبارک شده از وضع روزگار خیلی صحبتها گفتهایم و افسوس بیجهت خیلی خوردهایم شاید به جهت عدم مراوده، فدوی را فراموش فرموده باشید اینک محض معرفی و شناسایی آن وجود مقدس محترم یک جلد کتاب مسما به جام جم هندوستان که از افکار سیاحتنامه خود بنده است به ارمغان خدمت حضرت سخندان نکتهدان که ملتفت کل دقایق این کتاب مستطاب حضرتعالی خواهید بود!
وضع حالیه ایران در این کتاب به عینه تشریح شده است «خوشتر آن باشد که سر دلبران گفته آید در حدیث دیگران» قربانت شوم وضع روزگار ایران بس ناپایدار است حضرتعالی را به حکومت کردستان میفرستند، علاءالملک را به حکومت کرمان، مشیرالملک فرزند ارجمند بیست چهارساله جناب مشیرالدوله را به سفارت سنتپطرزبورغ به سمت وزیرمختاری که زبان فارسی را نمیداند به جای ارفعالدوله پرنس اشرف سفیرکبیر اسلامبول وزرای کل امتیازات سلطنتی «ببین تفاوت ره از کجاست تا به کجا» وزیر امور خارجه دولت علیه که به منتهای آمال آرزوی خود رسیده گویا نذر کرده هر وقت که به این مقام عالی رسید، چراغ خاموش شده دلهای روس را روشن سازد.
واقعا خدمت از روی فطرت به درجه کمال رسانیده نمیتوانم تصدیق نمایم که چرا فلان کس فلان کرد. گویا این ایام آسمان ایران عمدا آنطور میپروراند؛ چرا که اختصاص ندارد هر کس کمر همت بسته هر قدر پیشرفت در مقاصد دولت دارد بیشتر مشغول تباهی دولت است. از دولت ایران و از سیمرغ در جهان جز نامی باقی نمانده «رفت به باد فنا ملت و دینای صنم».
آن تخم مهر محبتی که صدراعظم هفت ماهه در مزرعه کهریزک پاشیده بود امروز در کمال قشنگی سبز و خرم در عمارت سلطنتی خوشه بسته چهار ماه دیگر به دستیاری باغبانهای بلجیک به ثمر خواهد رسید. مسیو نوز به فتح فیروزی فیروزمند خواهد شد «چه غم دیوار دولت را که باشد چون تو پشتیبان». عهده ترکمانچای تقویم پارتیه شد.
عهدنامه جدید دلها را روشن و خاطرها را گلشن کرد حساب بیستوچهار کرور مغروق شد به جهت مصارف دولتی چهار ده کرور دیگر لازم است که به ضمانت مسیونوز گرفته شود. واقعا درخت امید دولت و شجر جواهر ملت جناب مستطاب اجل وزیر گمرکات مسیو نوز است «أی شب هجران تو پنداری برون از روزگاری».
فیالجمله طبعا اسباب امیدواری از برای خلق حاصل است فقط امنیت مملکت است که به درجه کمال رسیده «ولوله در شهر نیست جز شکن زلف یار فتنه در آفاق نیست جز خم ابروی دوست».
پارسال در حکومت آصفی واویلای گرسنگی نان را داشتم. امسال طهران از شدت اعتدال هوای دلپذیر رشک خطه عربستان و دشت ماریه شده است موکلان آب قنوات ساعت چهل تومان آب به رعیت میفروشند. در تمام خانههای طهران درخت سبزی و گیاهی از برای درمان نمانده که سوخته و خشک نشده باشد. تمام دلها کباب است و روزگارمان تیره و تباه «یار بدخو چرخ دشمن بخت بد ناسازگار است».
موکب مقدس شاهانه به جهت شدت گرمای نیاوران بیست روزه به سمت ییلاقات اطراف شمیران تشریففرما شدهاند وای به روزگار اهالی طهران «افسانه که کس نتواند شنیدش یا رب بر اهل بیتت چه آمد ز دیدنش».
عجاله در این عریضه از هر کجا گوشه و از هر حرفی خوشه نمودم و کتابی به هدیه فرستادم اگر بنده حقیر را قابل لطف مرحمت خودتان دانستید به بندگی قبول فرمودید گاهی خاطر مبارک را از تازههای روزگار مطلع مینمایم حکایات دلکش و خیلی قشنگ دارم و الا غایبانه آن وجود مقدس را دعا میگویم که یک نفر مثل حضرتعالی دولتخواه وطندوست داریم که ذخیره از برای خودمان نگاه داریم.
قربانت شوم این عریضه از اولاد سید سجاد است از برای دعاگویی وجود مبارک یک فرد سجاده کردستانی لازم داریم اگر ممکن و مقدور شود مرحمت فرماید ـ در پست بفرستند که هر وقت چارهساز باشم آن حضرت را دعا میکنم و الا فلا «بندگی هیچ نکردیم طمع میداریم که خداوندی از آن سیرت اخلاق آید» زیاده تصدقت شود!
اقل السادات میرزاسید علیخان وقارالملک منشی خاصه همایونی
منبع: ماهنامه بهارستان
ارسال نظر