تاریخ ایران- ایران به دنبال منابع مالی در جهان-۱
شاه، ابتهاج و قوام، همه پول میخواستند
تاریخ ایران پس از شهریور ۱۳۲۰، گوشهو کنارهای نادیدنی دارد که پژوهشگران پرشماری برای روشن کردن آن تلاش کردهاند. نوشته حاضر که توسط «جیمز اف گود» در کتاب «آمریکا در بیخبری» (انتشارات موسسه رسا سال ۱۳۷۲) آمده است، نگاهی به مناسبات ایران و ایالات متحده در حوزه مالی و توسعهای دارد. ایرانیها میخواستند از اینکه در جنگ جهانی دوم گونهای از همکاری با متفقین را نشان داده بودند، امتیاز بگیرند و جایی را جز آمریکا و بانک جهانی نمیشناختند....
وقتی شاه جوان احساس کرد که ممکن است دوران سلطنت او بیشتر از دوران پدرش با کامیابی قرین باشد و اینکه برای مردم ایران در سالهای بعد از جنگ، واقعا امکانات زندگی و رفاه بیشتر فراهم شود و نیز احساس اینکه اهمیت او، به شیوهای که ایرانیان به امور مینگرند، نه تنها در خاورمیانه بلکه حتی در اروپا و دیگر نقاط جهان، روبه افزایش است، درصدد برآمد از هر کجای جهان که میشود کمک بگیرد و امکانات مادی این اقدامات را فراهم آورد. او به زودی متوجه شد که از سه منبع میتواند آن را تامین کند. واضح است که اولین آنها دولت ایالات متحده آمریکا بود. منبع دوم بانک بینالمللی توسعه و ترمیم؛ نهادی اقتصادی که در دوره پس از جنگ به وجود آمده بود، نام شناخته شدهای که ظاهرا پرداخت میلیونها دلار را به مردم ایران وعده میداد. سومین منبع شرکت نفت انگلیس و ایران بود که غول امپریالیسم یعنی دولت بریتانیا بر آن نظارت داشت.
به نظر میرسید که ایالات متحده بیش از همه قادر بود که به ملت کهنسال ایران که شاه جوان در راس آن جا گرفته بود، یاری دهد؛ چه آمریکا ثروتمندترین کشور جهان بود. گذشته از آن تا آن موقع در امور ایران مداخلهای نداشت. شاه و مقامات ایران نسبت به سوءنیت و مداخلات دولتهای بیگانه نگران بودند.
شاه و وزیرانش فعالیت خود را برای دریافت کمک از آمریکا بر پیشنهاد متفقین در کنفرانس تهران-دسامبر ۱۹۴۳ (۱۳۲۲)- مبتنی میکردند که گفته بودند «رنجها و فداکاریهای ایران در جنگ جهانی دوم» به صورت معقولی جبران خواهد شد. البته ایرانیان حق داشتند. این موضوع در گزارش خاصی که از طرف کمیته هماهنگی نیروی دریایی دولتی در اوایل ۱۹۴۷ تهیه شده بود، ایران را حلقهای از ستون فقرات خاورمیانه به حساب آورده نتیجه گرفته بود که ایالات متحده طبق اعلامیه ۱۹۴۳ خود را «ملزم به اعطای کمک اقتصادی به ایران» دانسته بود. نیروهای متفقین در زمان جنگ در ایران حملونقل را در اختیار گرفته و به طرق مختلف تورم را بر اقتصاد ایران تحمیل کرده بودند. در مقایسه با اقتصاد اروپا و آسیای شرقی، ایرانیان رنج زیادی نکشیده بودند؛ اما این یک دل خوشی بیمورد بود. متفقین از ایران به عنوان پل پیروزی نام میبردند. به همین جهت هفتهای نمیگذشت که یکی از روزنامههای تهران مقاله اصلی خود را به فدارکاریهای ایران اختصاص ندهد و جبران آن را یادآور نشود.
درخواستهای ایران از ایالات متحده نخست عمومی بود و هر نوع کمکی را که مقدور و در دسترس بود طلب میکرد. شاه نسبت به اخذ اعتبار مالی برای اجرای برنامه هفتساله توسعه علاقه نشان میداد. قوام ۲۵۰ میلیون دلار کمک نظامی و اقتصادی میخواست. حسین علاء سفیر ایران در واشنگتن فقط ۱۰۰ میلیون دلار مطالبه میکرد. به هر حال هر چند یک عنصر بازاری چانه زدن پا در میان نهاده بود، ایرانیان در تمام این خواستها اعطای کمک را هم لازم میدیدند و هم خود را شایسته دریافت آن میدانستند. ایران البته ترجیح میداد این کمک بلاعوض باشد. دریافت وام که یادآور قرضهای خارجی سلسله قاجار در سده گذشته بود، با مخالفت نمایندگان در مجلس روبهرو میشد. سلاطین قاجار قرضهای خارجی را صرف گردش و سیاحت سلطنتی در اروپا میکردند. اما اگر هم فقط وام دردسترس و پرداخت آن میسر بود، ایرانیان از آن استقبال میکردند.
درخواستهای نخستین تهران با جواب مساعد روبهرو شد. آلن سفیر آمریکا معتقد بود که حمایت اقتصادی از ایران به سود ایالات متحده است و در مکاتباتش با واشنگتن، کمک به ایران را توصیه میکرد. نظرش این بود که ایرانیان در اردوی غرب جای دارند و منافع آمریکا و ایران به موازات یکدیگر است. از این روی دین آچسن معاون وزارت خارجه و لوئی هندرسن از او حمایت میکردند. هندرسن به خصوص نگران بود که ایران ممکن است زیر نفوذ روسیه درآید.
اما رهبران ایران از دشواریهای عجیب و غریب داخلی که بر سیاست خارجی آمریکا تاثیر میبخشید، خبری نداشتند. از بانک واردات و صادرات که بگذریم، وزارت خارجه آمریکا نمیتوانست بدون کسب مجوز قانونی از کنگره، کمکی اعطا کند و پس از رفع غائله و بحران آذربایجان تحصیل چنین مجوزی غیرمحتمل بود. بانک واردات و صادرات به علت صرف مال و سرمایه در تجدید بنا و ترمیم خرابیهای جنگ در اروپا اعتباراتش ته کشیده بود. کنگره روشی محافظهکارانه داشت و غالبا به دولت ترومن روی خوش نشان نمیداد. مشکل دیگری هم بود. آمریکاییها در اواخر ۱۹۴۶ (۱۳۲۵) بر این اعتقاد بودند که دیگر ایالات متحده «هم اکنون بیشتر تعهدات پس از جنگ خود را ایفا کرده است.» مذاکرات اعطای وام بعد از جنگ به بریتانیا در ۱۹۴۶-۱۹۴۵ (۱۳۲۵-۱۳۲۴) ماهها طول کشید؛ زیرا دولت در اندیشه بود که چه مبلغی می تواند به راحتی از کنگره تقاضا کند.
هشتادمین دوره جدید کنگره در ۱۳۲۷تا ۱۳۲۶ نسبت به اعطای کمک خارجی با بدبینی و تعصب مینگریست. جمهوریخواهان برای نخستین بار از سال ۱۹۳۰ (۱۳۰۹) در انتخابات کنگره در نوامبر ۱۹۴۶ در هر دو مجلس اکثریت را به دست آوردند. سناتور واندنبرگ که در کنگره جدید به ریاست کمیته روابط خارجی برگزیده شد و از ژانویه ۱۹۴۷ به کار پرداخته بود، به روحیه همکاران آشنایی کافی داشت. او ظاهرا ترومن را برحذر داشت که کنگره را برای تخصیص اعتباراتی جهت ترکیه و یونان در فشار مدام نگذارد.
او میخواست کشور را از «این حالت جهنمی برهاند» و پس از تصویب قانون کمک به یونان و ترکیه اعلام داشت که کمیته او دیگر نمیتواند تقاضاهای کمک بیشتری را بپذیرد.
گذشته از این وزارت خارجه هم از اعطای وام به ایران کمتر حمایت میکرد. در وزارت خارجه در ژانویه ۱۹۴۷ بایرنس جای خود را به مارشال واگذاشت. وزیر خارجه جدید و معاونش لووت که چند ماه بود بر سر کار بود به اعطای کمک اقتصادی علاقهای نداشتند. آنها حتی بر این عقیده بودند که با منتفی شدن تهدید شوروی، ایالات متحده باید امور ایران را به بریتانیا واگذارد؛ به علاوه ایران از نفت هم درآمد کافی دارد.
درک این مطلب که چرا مقامات آمریکایی در پرداخت پول به ایران اکراه داشتند، دشوار نیست. آمریکاییها در خاورمیانه تجربه کمتری داشتند و بستگیهای آنها هم با این منطقه زیاد نبود. از چند مورد استثنایی که بگذریم، تهدید روسیه دیگر کاهش یافته بود. حزب توده کوچک و ضعیف شده بود؛ شاید میبایست بیش از این گسترش مییافت. تورم، کمبود مواد غذایی و بیکاری از مشکلات داخلی بود.
دولت ترومن از تصمیم عدم گسترش کمک اقتصادی به ایران دفاع میکرد و مارشال وزیر خارجه آشکارا این نظر را به آلن ابلاغ کرد. او میگفت مردم آمریکا به کمک یونان و ترکیه اشتیاق چندانی نشان نمیدهند اما مانع دادن کمک به ایران هستند.آمریکا در ترکیه و یونان تمام سعیاش این بود که در مقابل مبارزهجویی کمونیسم وضع موجود را حفظ کند؛ اما ایران چنین وضعی نداشت. از همه اینها گذشته اعطای کمک به ایران باعث تحریک و ناراحتی روسیه و شوروی میشد و تنش و کشمکش بین دو ابرقدرت جهانی به قدر کافی وجود داشت. جرنگان رییس بخش امور ایران، ترکیه و یونان نوشته است که بخش او بر این عقیده است که مناطق نفتی ایران به اندازه تنگههای ترکیه واجد اهمیت بود؛ اما بهترین حالت برای ایران این بود که با هیچ کشوری وارد صفبندی نشود.در این برهه از زمان واشنگتن تحت فشار تقاضاهای ممالک دنیای سوم که وام و کمک بلاعوض میخواستند-مانند آمریکای لاتین، هند، اندونزی، فیلیپین و کره- قرار داشت. برای کشورهای این منطقه، خارج از اروپای غربی و یونان و ترکیه، پول کافی وجود نداشت. مارشال که به خصوص نسبت به خواستهای آمریکای لاتین حساسیت داشت، ناگزیر بود به آنها هم جواب «منفی» بدهد او در اوایل سال ۱۹۴۸ به منظور شرکت در مجمعی که میپنداشت کنفرانس بین کشورهای آمریکایی است، به شهر بوگوتا پرواز کرد و خود را با مذاکراتی درباره یک طرح مارشال برای آمریکای لاتین رو بهرو دید. دولتمردان کشورهای لاتین به او میگفتند که کشورهای آنان با دلاوری و اهمیت بسیار در جنگ جهانی دوم شرکت جستند. آنها وضعی را که موجب تورم شده بود بازگو میکردند که در نتیجه از قدرت خرید آنها در موازنه با دلار کاسته شده بود. این مشکلات بس نبود که شورشی هم به راه افتاد و یکی دو روز طول کشید تا ارتش ناتوان کلمبیا بر اوضاع مسلط شد و مارشال خودش در سفارت آمریکا پناه گرفته بود. با این همه او در همه جا، به غیر از اروپا، درباره استفاده از طرح مارشال جواب «نه» را تکرار میکرد. دولت ترومن در سال ۱۹۴۹ (۱۳۲۸) طرح اصل چهار را پیش کشید به این امید که رضایت کشورهای رشد یابنده را جلب کند، اما اجرای این برنامه آغاز سخت و نامشخصی داشت. برنامههای پر خرج فقط در سالهای ۱۹۵۰ که بر کمک نظامی تاکید خاص داشتند، آغاز شد.
در اوایل این دوران ایران هم میخواست از بانک بینالمللی توسعه و ترمیم کمک دریافت دارد. واقعیت این است که تهران بین بانک بینالمللی و ایالات متحده تفاوت چندانی قائل نبود و شاید هم، به درستی، تصور میکرد که واشنگتن بر بانک سلطه و نفوذ دارد. به همین جهت وقتی وزارت خارجه آمریکا به ایران توصیه کرد که تقاضای خود را به بانک بدهد تهران خیال کرد این تقاضا صورت تشریفاتی دارد.ایرانیان که به شدت از رفتار مارشال مایوس شده بودند انتظار داشتند که بانک بار این مسوولیت را بر دوش بگیرد. اما در سالهای بعد از جنگ بانک خود را ناتوانتر از آن میدید که با دنیای سوم وارد معامله شود. با این مسوول بخش اعطای وام به خاورمیانه و آفریقا در ۱۹۴۹- ۱۹۴۸ (۱۳۲۸-۱۳۲۷) تقریبا هیچ تجربهای در این زمینه نداشت. در نتیجه بانک سیاستی احتیاط آمیز در پیش گرفت و از قبول مسوولیت مالی برای دوران جنگ، شانه خالی کرد. بانک همکاری در اجرای یک طرح توسعه را تشویق میکرد و تهران در ۱۹۴۶ از موسسه مهندسی آمریکایی موریسون که دارای سابقه و تجربه در منطقه بود دعوت کرد که در این باب بررسی کند. قوام نخستوزیر در آخرین گزارش خود به مناسبت سال نو در ۲۱ مارس ۱۹۴۷ دولت (۳۰ اسفندماه ۱۳۲۵) احتیاج برنامه هفت ساله را اعلام کرد. ایران خشنود از اینکه آمریکا به بررسی موضوع اظهارعلاقه کرده، سیل تقاضاها را به سوی بانک بینالمللی روانه کرد و مبلغ تقاضا به ۲۵۰میلیون دلار رسید. بانک پاسخ داد که طرحها منظم و هماهنگ نیست و در بودجه ایران برای باز پرداخت آن محل مشخصی معین نشده است.
کوشش برای تنظیم صورت و تنظیم طرح به نحوی که بانک بینالمللی خواسته بود وقت و انرژی ایران را به هدر داد. پس از آنکه قوام در دسامبر ۱۹۴۷ استعفا کرد مسوولیت طرح توسعه به عهده ابوالحسن ابتهاج رییس بانک ملی گذاشته شد که او هم از دکتر حسین نفیسی اقتصاددان سرشناس تقاضا کرد به ایران بازگردد و ریاست برنامه هفتساله را عهدهدار شود. سفیران بریتانیا و آمریکا در تذکاریه مشترکی به دولتهای خود در ژانویه ۱۹۴۸، نتیجه و حاصل طرح نفیسی را با اشتیاق بسیار تایید کردند. ایرانیان آن را بیشتر طرحی ایرانی تلقی میکردند تا خارجی. هم آنها و هم دولتهای غربی میدانستند که وجود مشاوران خارجی ضرورت دارد. اما مناسب این بودکه چنین وانمود کنند که اصل طرح را کارشناس ایرانی تهیه دیده است. سفارتخانهها هم نگران بودند که مبادا ایرانیان آن را طرح خارجی تصور کنند.
موقتا به منظور اجرای طرح که بانک بینالمللی به آن علاقه نشان داده و تصور میشد که پول و ثروت را، مانند آبی که از چشمههای بابل فوران میکرد، به ایران سرازیر کند، ابتهاج یکی از دوستان نزدیک خود را به نام ماکس تورنبورگ استخدام و به واشنگتن اعزام کرد. ماکس آمریکایی بود، با استعدادهای ویژه، یادآور کارآفرینان بینالمللی عصر پیشین که میخواست بر مبانی آن چه در سوئیس و مراکش عملی شده بود، یک موسسه مالی بینالمللی به وجود آورد. این ترتیب یقینا خیلی پیش از آن که نهادی چون بانک بینالمللی پیدا شود، رایج بوده است. او نیز مانند نیاکانش که درین کارآزموده بودند هوش و پشتکار را با هم جمع داشت- صفاتی که برای نوع کارش به عنوان «مشاور خارجی صنعتی» غالبا لازم بود. او که در امالشعبان، جزیره دور افتادهای در خلیج فارس، که از سوی شیخ بحرین در اختیارش گذاشته شده بود، کار میکرد مجبور بود سرتاسر خاورمیانه سفر کند و در پی جلب سرمایهگذاری و پیشنهاد طرحهای مختلف باشد. تخصص او در امور نفت بود. مطالعهای در اقتصاد ترکیه را هم عهدهدار شده بود. بسیار خوب با اشخاص ارتباط ایجاد میکرد. ظاهرا انتخاب او برای این کار بسیار درست و بجا بود. او در اواخر ۱۹۴۷(۱۳۲۶) به ابتهاج نوشت که قدرت اقتصادی آمریکا از «ظرفیت مجموع نیروهای بالقوه دشمنانش به مراتب بیشتر است و ما باید از این قدرت استفاده کنیم. باید ببینیم ازآن در کجا و چه وقت باید سود برد.»
ارسال نظر