تاریخ ایران- پاشیدگی اقتصادی دولت نادرشاه-۳
باج و خراج صاحب منصبان
آنچه میخوانید گزارش دو پژوهشگر روسی درباره روزگار مردم در دوران نادرشاه است که در کتاب «دولت نادرشاه افشار» چاپ۱۳۵۶ درج شدهاست. رشتههای بازرگانی به کلی دچار کسادی شده، کشاورزان و پیشهوران ایران همه ناتوان و فراری گردیدهاند. اگر ویرانی و خرابی ادامه پیدا کند، نه از خزانه چیزی به جای میماند و نه از انبارهای غله. گذشته از اینکه در همه جا گرسنگی و فقر وجود دارد، ساکنان بسیاری از شهرها و روستاها از درماندگی توانفرسا گریختهاند. من خود از تبریز تا همدان حتی یک روستا یا یک واحد مسکونی هم ندیدم. در سایر نقاط ایران نیز وضع به همین منوال است. خلاصه، ایران سخت از هم پاشیده شده».
براتیشف در حالی که از دورنمای جنگ ایران و ترکیه سخن میگوید میافزاید «کار بدانجا رسیده که مواد غذایی بیاندازه گران شده و سایر مایحتاج را نیز نمیتوان به دست آورد. چند وقتی است که ایرانیها با سختی میسازند و برای پرداخت مالیات به شاه، زنها و کودکان خود را میفروشند و به این وسیله زندگی خود را از دست آزاردهندگان ظالم نجات میبخشند... در نتیجه این ویرانیها، دولت ایران قادر نخواهد بود که جنگ را به خوبی تحمل کند. این کشور لحظه به لحظه به وضع اندوهباری دچار میگردد، زیرا شاه به بهانههای مختلف از مردم جریمههای غیرعادی میگیرد و در لخت کردنشان کوتاهی نمیکند».
در نتیجه ادعاهای بیش از حد مالیاتبگیران شاه در اصفهان، بسیاری از خانوادهها که هیچگونه تهماندهای نداشتهاند، برای اینکه جان خود را از دست ظلم و ستم برهانند، گریختهاند، زیرا مامورین شاه، بدون ترحم، آنها را با کتک مجبور به پرداخت میکنند. طبق اخبار
به دست آمده، اکنون تقریباً تمام حجرهها و مهمانسراهای اصفهان خالی است. نه دادوستدی میشود و نه حتی به پیشهوران کسی مراجعه میکند. سرانجام اعلیحضرت کار را به جایی خواهد رساند که نامی هم از اصفهان باقی نماند».به شهادت هانوی، ایالاتی که جنبشهای خلقی و شورشهای فئودالیشان در سالهای ۱۷۴۴-۱۷۴۳ سرکوب شده بود- مانند شیروان، استرآباد، مازندران، فارس وغیره- همگی به طور وحشتناکی ویران شدند.چنان که در منابع آمده، «ایالت شیروان تا دربند یکسره ویران و خراب شده بود. حتی در یک روستا هم اثری از زندگی نبود. در بعضی جاها نه دام وجود داشت، نه غله و در نتیجه، مردم علف میخوردند...»
تمام شهرها و روستاهای کنار مرز ترکیه ویران شده بودند. ساکنان آنها یا اسیر گردیده یا گریخته بودند. اخاذی و باج و خراج برای نگهداری قشون و صاحبمنصبان، چنان مردم را خشمگین کرده و ترسانده بود که به محض نزدیک شدن هانوی و همراهانش، تمام آنها مثل اینکه دزد و راهزن دیده باشند، به کوه گریختند. هانوی خاطرنشان میسازد که اخاذی سبب شده بود که آنها کاملا با راه و رسم مهماننوازی بیگانه شوند.
به گفته ناظر، تمام ایالت استرآباد به سختی ویران شده بود. خرابههای بسیاری از شهرها و روستاهای ویران شده پناهگاه دستههای راهزن گردیده بود. هانوی و همراهانش حتی تا فاصله چند میلی اطراف خود نیز نتوانستند علوفه برای اسبانشان پیدا کنند. در عرض سه روز پیوسته راه، آنها حتی با یک روستای مسکون نیز برخورد نکردند.در اردوگاه شاه در همدان بود که هانوی، به یکی از نزدیکان نادر، از اینکه در کشور زیبایی چون ایران، جمعیت تا این اندازه کم است، اظهار تاسف کرد. اما آن مرد درباری در جواب او گفت که وضع نمیتواند بهتر از این باشد، زیرا قشون شاه چند سال است که گرفتار لشگرکشیهای پی در پی میباشد و با پول مردم نگهداری میشود.به گفته هانوی، در اطراف شهر قزوین تقریبا هیچ چیز به جز روستاها و شهرهای ویران و روبه زوال دیده نمیشده. زمینهای حاصلخیز و آب و هوای دلپسند این ایالت نیز تصویر غمانگیز ویرانی آن را بیشتر نمایان میساخته. هانوی از گفتوگویی که با عبدالکریم تاجر محلی آنجا کرده، دریافته که در زمان صفویان، در این شهر ۱۲ هزار خانه مسکون وجود داشته که سال ۱۷۴۴ فقط یک هزار خانه آن باقی مانده و در پایان قرن هفدهم، در اصفهان تقریبا ۱۰۰ هزار خانه مسکون وجود داشته که در زیبایی و شکوه دست کمی از خانه شاه نداشتهاند، در صورتی که در سال ۱۷۴۴ فقط در حدود ۵ هزار خانه در آنجا باقی مانده. بازرگان قزوینی سخن خود را در این مورد با این خطاب تمام کرده: «ای آقای من! شما نمیدانید که ما به چه فقری دچار شدهایم».در زمان آخرین شاهان صفوی، در طول ساحل ارس، تعداد زیادی روستا و محلههای بازرگانی- پیشهوری وجود داشت، اما در دهه پنجم قرن هیجدهم فقط برخی از آنها مسکون باقی ماند. در نتیجه فرارهای انبوه کشاورزان، نابود و اسیر شدن آنها و کوچاندنشان، در کارهای مختلف کشاورزی و غیره از سربازان استفاده میشد. مثلا به قشونی که در ایالات مستقر بود، دستور داده شد که قطعاتی از زمینها را جدا کنند و خود به شخم زدن آن بپردازند. واضح است که در شیروان سربازان محصول را تصرف کردهاند. عمران مرو نیز به سربازان قاجار واگذار شد.رشتههای دیگر کشاورزی (مثلا پرورش کرم ابریشم) نیز کاملا دچار ورشکستگی گردید. از جمله در حوالی استرآباد که در آن پرورش کرم ابریشم توسعه یافته بود، روستاها همه کمجمعیت و رها شده بود. لرخ که درسال ۱۷۴۵ از استرآباد دیدن کرده، میگوید که بخش اعظم ساکنان آن شهر فقیر بودهاند و به نظر میآمده که خیلی گرسنگی کشیدهاند.
ارسال نظر