نادانی، زاده استبداد است

عین‌الدوله

شاهان قاجار به این دلیل که ایران را با زور شمشیر و سلاح گرفته بودند، توسعه و پیشرفت این سرزمین را در اولویت قرار نداده و حفظ تاج و تخت خود را ترجیح می‌دادند. شاهان، شاهزادگان و درباریان قاجار سیاست داخلی و خارجی را به گونه‌ای آرایش داده بودند که در داخل پراکندگی‌ نیروها و در خارج نوعی بی‌ارج و منزلت بودن حکمفرما شده بود. در آن روزهای تلخ بود که گروهی از روشنفکران ایرانی «انجمن سری» تاسیس کرده و همانند یک حزب، مسائل روز را در انجمن بررسی و راه چاره جست‌وجو می‌کردند. آنچه می‌خوانید، نوشته ناظم‌الاسلام کرمانی از موسسان این انجمن است که در کتاب بیداری ایرانیان درج شده است.

ادامه جلسه نهم

پس قانون عقلایی دول همیشه مقتضی است که ملت را معتاد استبداد نکنند. در حقوق و حدود وطن او را شریک نمایند تا قسمی شود که دوستی وطن در دل ملت جایگیر شود و در نگهداری هر یک خود را مکلف دانند و باید شیرینی و حلاوت و مزه و شرافت عدل و مساوات و اساس مشروطیت را به آحاد ملت چشانید و آنان را از تلخی و مرارت و خباثت و نجاست استبداد رهانید. بعضی گویند باید افراد ملت عالم شوند و علم مقدمه بیداری ملت است. من بنده عرض می‌کنم تا اساس مقدس مشروطیت فراهم نیاید، نور علم پرتوافکن ساحت ایران نخواهد شد و تعلیم اجباری که باعث تاسیس مدارس و مکاتب عمومی است وقتی خواهد بود که دولت ایران مشروط گردد والا تا استبداد داریم جهل مصادف آن است، اگر علم فی‌الجمله را کافی دانید که به این اندازه اهالی ایران عالم خواهند بود و علم اجمالی به حقوق خودشان که دارند، موید عرضم آن که ملت روسیه تا یک اندازه عالم به حقوق خویش بودند، لیکن به واسطه استبداد و نفاق داخله دیدید چگونه مغلوب دولت و ملت معتدله ژاپن گردیدند. الخ.

ادیب گفت: فرمایشات شما صحیح است، لکن امروز ما نمی‌توانیم این کلمه مشروطیت را بر زبان آریم؛ چه جای آنکه در این صراط قدم گذاریم، چه این کلمه مقدسی است که اگر در السنه و افواه جاری گردید متعاقب بر آن نفی و حبس و قتل است (زبان سرخ سرسبز می‌دهد برباد) برای این کلمه است در هر مملکتی که این لفظ وارد شد، صد هزاران نفوس تلف شدند. ما باید دست اندازیم به دامن علم و اجرای قانون اسلام. فیلسوف گفت: چرا ضعف قلب دارید؟ مگر ما قول ندادیم و عهد نکردیم که خود را فدای ملت نماییم؟ مگر ما حاضر نشدیم؟ برای نجات وطن باید اقدام کرد، اگر کشته شدیم در راه وطن شهید شدیم.

ذوالریاستین گفت:‌ فرق است بین فدایی و ما. ما کی گفتیم فدایی ملت هستیم، ما گفتیم که متحد و متفق باشیم برای بیدار کردن مردم را به حقوق خودشان؛ از اینکه خود را فدایی قرار دهیم نکول داریم.آقا سیدبرهان گفت: آقایان خداوند درباره ما فرموده است (کنتم خیرامه اخرجت للناس تامرون بالمعروف و تنهون عن‌المنکر). ما مکلف می‌باشیم به امر معروف و نهی از منکر. آیا تقاضای اجرای احکام قرآن از معروف نیست؟ آیا اجرای احکام و حدود اسلام بر عهده ما مسلمانان نمی‌باشد؟ امروز که پادشاه ما مسلمان و معتقد به قرآن است و مایل است به اجرای احکام آن، چه سبب دارد که از پادشاه خود نخواهیم اجرای قوانین اسلام را؟

نگارنده گفت: آقایان مثل ما مثل جماعتی است که به عمارت آنها آتشی افتاده است، عوض آنکه متفق شوند آتش را خاموش کنند و حریق را نجات دهند دور هم نشسته و مباحثه و مذاکره می‌کنند: آیا لفظ مشروطه را مصداق رسیده است یا نه، آیا باید اجرای احکام قرآن را تقاضا کرد یا قانونیت دولت را؟ به خدا قرآن را از دست شما گرفتند، عما قریب عنوان مسیو نوز از میان خواهد رفت، دیگر مانند آقا سیدعبدالله کسی را نداریم که طرف با دولت شود، این چه مذاکراتی است که می‌کنید. مشروطیت و مشروعیت دولت با اجرای قانون اسلام و با عدل و مساوات یا علم و تمدن همه را نتیجه یکی است؛ نتیجه حریت است، آن را دست آورید. امروز زن‌ها و اطفال و خواجه‌سرایان قاجاریه شما را عبد خود می‌دانند، می‌خرند، می‌فروشند، می‌کشند و می‌بخشند. اقلا به آنها بگویید خداوند ما را آزاد آفریده است، اگر به آنها نمی‌گویید اقلا خودمان بدانیم که ما حیوانی آزاد می‌باشیم. بکوشید، بکشید و جان بدهید امروز نتیجه ندهد ده سال دیگر نتیجه خواهد داد، ما ثمر را نبریم اولاد و اخلاف ما ثمر را خواهند برد.یکی از اعضا گفت: شما گفتید آقا میرزاسید حسن کاشانی برادر مویدالاسلام را با آقا شیخ یحیی کاشانی و صحاف‌باشی و مجدالاسلام کرمانی و شجاع لشکر و معین حضور را دعوت کردید به این انجمن، پس چرا حاضر نشدند؟

نگارنده گفت: حاضر شدن به این مجلس شرط دعوت نبود، دیگر آنکه بنده زحمت کشیده همه را در دو سه مجلس دعوت کرده قبول هم کردند. یک روز مخصوص، بعضی را برای ناهار دعوت کردم به حدی ترسیدند که برای ناهار هم حاضر نشدند جز معدودی، تقصیر هم ندارند چه صدماتی که آقا میرزا سیدحسن و آقا شیخ یحیی در راه ملت متحمل شده‌اند فوق‌الطاقه آنان را مرعوب نموده، ما باید آنها را به سمت عضویت انجمن بشناسیم، خدمت خود را خواهند کرد چه حاضر بشوند و چه حاضر نشوند.صحاف‌باشی می‌گوید: من باید بروم به هندوستان و یکی از بزرگان آنجا را به طرف ایران جلب کنم که از آن راه بلکه این ملت خفته بیدار گردد. دیگر آنکه می‌گوید: من در صورتی عضویت انجمن را قبول می‌کنم که اهالی انجمن مادام‌العمر لباس سیاه بپوشند، زیرا که مادر ما وطن در حال احتضار است و تا او را بهبودی حاصل نشود ما باید سیاه‌پوش و به حالت عزا باشیم.اگر این شرط را قبول می‌کنید که فردا حاضر خواهید شد و اما معین حضور و شجاع لشکر قبول کردند و هر دو حاضر خواهند شد. اما مجدالاسلام را که اذن ندادید اسرار انجمن را به او بگوییم باید او را امتحان کنید.ناظم‌الشریعه گفت: ای وای که اسرار انجمن فاش شد. نگارنده گفت: من اسرار انجمن را تماما به آنها نگفتم و به هرکدام اندکی گفتم آن را هم اطمینان دارم بلکه یک خدمت بزرگی هم کرده‌ام و آن این است که شجاع لشکر عازم بود به واسطه صدور حکم مطلقه بودن زنش آقای بهبهانی را بکشد، من به واسطه این انجمن او را از این خیال منصرف کرده و گفتم: آقای بهبهانی امروز برای ملت کار می‌کند به او کار داریم. تو هم بر فرض صحت ادعایت زنت را فدای ملت بکن وآنگهی صدورحکم چه ربطی به آقای بهبهانی دارد. دیگر آنکه قول و نوشته از او گرفتم که لدی‌الحاجه پانصد نفر سوار دم دروازه طهران حاضر کند. معین حضور هم قول داده است ملک سی‌هزار تومانی خود را بفروشد و در این راه صرف کند و حاضر شده است که اگر انجمن ماموریت بدهد عین‌الدوله را بکشد. وجود این‌گونه اشخاص برای مقصود ما خیلی نافع است.ادیب گفت: آقا میرزا سیدحسن با عین‌الدوله مراوده دارد، مجدالاسلام با دبیر حضور منشی عین‌الدوله دوست است.نگارنده گفت: من جمیع اسرار را به آنها نگفتم فقط گفتم اشخاصی حاضر شده‌اند برای خدمت به ملت و شرف انسانیت قسم خورده‌اند که خدمت کنند به ملت. دیگر زیادتر چیزی به آنها اظهار نکردم، دیگر آنکه صدمه و زحمتی که از طرف عین‌الدوله نسبت به آقا میرزاسیدحسن وارد آمده است که ممکن نیست دیگر با عین‌الدوله خوب شود.در باب مجدالاسلام که با دبیر حضور دوست است اولا آنکه دبیر حضور اطمینان به اقوال مجدالاسلام ندارد. اگر اطلاع دبیر حضور مضر باشد که جناب ذوالریاستین به توسط آقا میرزاسید علی شیرازی برادرش وثوق‌الدوله را دعوت کرده و مطلب را به او رسانیده است.در جواب گفتند: وثوق‌الدوله ربطی به دبیر حضور ندارد.

نگارنده گفت: وثوق‌الدوله برادر دبیر حضور است و هر دو شاخ یک درخت و از یک جوی آب خورده‌اند.بعضی گفتند: وثوق‌الدوله باطنا با برادرش دبیر حضور خوب نیست و چون برادر کوچک‌تر را در مقام ترقی و تقرب به عین‌الدوله می‌بیند لذا مایل است که عین‌الدوله بلکه این بساط برچیده شود شاید او هم پیش افتد.

جناب ذوالریاستین گفت: به هر جهت من وثوق‌الدوله و آقا میرزا محمد گلپایگانی و حاج ملاعباسعلی واعظ را از همه جهت شایسته می‌دانم.اجزای انجمن از جهت آقا میرزا محمد گلپایگانی و حاج ملاعباسعلی نهایت مسرت را حاصل نمودند.نگارنده گفت: آن روزی را که حاج ملاعباسعلی واعظ در منزل جناب ذوالریاستین مدعو بود من هم حاضر بودم، قول داد که در منبر شروع به سیاسی کند و در بیداری مردم کوتاهی نکند.

آقا میرزا محمد گلپایگانی هم از قراری که شنیدم آدم صحیحی است و عاشق مقصود ما. اما وثوق‌الدوله را نمی‌شناسم ولی این‌جور اشخاص را ما باید داشته باشیم و آنها را آلت‌کار خود قرار دهیم.ذوالریاستین گفت: ما امروز خیلی اشخاص را با خود همراه کردیم و به خوبی مشغول کار می‌باشند خواه حاضر شوند و خواه حاضر نشوند.آقا برهان گفت: مقصود خدمت به وطن و سعی در بیداری اهالی وطن است. من پاره‌ای از خیالات خود را به بسیاری از رجال دولت گفته‌ام و همه مرا تصدیق کرده‌اند.

ادیب گفت: قرار بر این بود که در هر اجتماعی یک لایحه خوانده شود و پس از امضا به ادارات جراید خارجه یا جراید بوشهر و کلکته و مصر ارسال شود و ادارات جراید را هم باید با خود متفق نماییم که آنها هم شروع در این مقصود نمایند حالا چند لایحه حاضر است؟ اذن بدهید که ارسال شود.

راپورت چند روزه از این قرار است که جناب آقای صدرالعلماء که از روسای روحانیون است در بالای منبر همان رشته سخن آقای بهبهانی را تعقیب فرموده‌اند. جناب آقا سیداحمد طباطبایی نیز در بالای منبر همان رشته را گرفته و صریح در بالای منبر فرموده است: (ما مقصودی جز عزل این وزیر خائن یعنی عین‌الدوله از صدارت و عزل نوز نداریم. چه این صدراعظم حایل و مانع است بین شاه و رعیت و نمی‌گذارد عرایض ما به شاه برسد).نگارنده گفت: آقایان بارها عرض کردم مقصود آقای بهبهانی عزل مسیو نوز نیست بلکه مسیو نوز را بهانه کرده‌اند. حالا که علما طرف شده‌اند با عین‌الدوله خوب است تجار را بیدار کنیم اگر سلسله تجار با علماء متفق شوند آن وقت زودتر به مقصود می‌رسیم.بعضی ذکر نمودند: که تجار را هم مستعد می‌بینیم چه سابقا اظهار حیاتی کردند و از اطراف شکایات آنها رسید؛ این ایام هم بعضی در کارند.

نگارنده گفت: آقامیرزا محمود اصفهانی را با اینکه مریض است ملاقات کرده او را واداریم به شروع در این کار، چه مقدمات آنها هم تهیه شده است.