آلمان، الگوی ژاپن برای توسعه

در ژاپن قدیم جنگیدن فقط کار سامورایی‌ها بود

ژاپن برای حرکت در جاده پیشرفت از سخت‌کوشی مردم آلمان الگو گرفت و برای توسعه این مسیر را در پیش گرفت. انگلستان که زمانی- مانند ژاپن- یک کشور جزیره‌ای کوچک بود به طور منظم و پیگیر نوعی سیاست«خود بزرگ‌سازی» را در پیش گرفته بود. قانون‌هایی که برای توسعه کشتی‌سازی وضع کرده بودند نقش مهمی در ارتقای ناوگان تجارتی آن کشور به بالاترین سطح بین‌المللی ایفا کرده بود. انگلستان فقط هنگامی از سیاست‌های حمایت از صنایع داخلی دست برداشت که به صورت پیشرفته‌ترین قدرت صنعتی جهان درآمده بود(تحلیل بدی نیست. آدام اسمیت هم اگر این را می‌شنید مخالفتی نشان نمی‌داد.)

واقعیت این است که ژاپن در آن زمان نمی‌توانست از مزایای استقلال نرخ‌گذاری و تجارت خارجی انگلستان در قرن هفدهم برخوردار گردد. بنابراین، تلخ‌ترین تجربه ژاپنی‌ها آن بود که اروپایی‌ها حاضر به تجدیدنظر در قراردادهای نابرابر خود با ژاپن نبودند. با این حال، نمونه آلمان در این زمینه قابل توجه است. آلمان هم، مانند ژاپن، به تازگی توانسته بود وحدت دیرهنگام و پردردسر خود را فراهم سازد. باز هم، مانند ژاپن، آلمان از موقعیت اقتصادی ضعیفی حرکت کرده بود و داشت ارزیابی می‌کرد که به کجا رسیده است. اوکوبو از مشاهده مردم آلمان هم تحت تاثیر قرار گرفته بود. وی، آلمانی‌ها را هم مردم سختکوش، صرفه‌جو و با عقل معاش می‌دید- درست مانند ژاپنی‌ها و مشاهده می‌کرد که رهبران آنها هم افرادی واقع‌بین و عمل‌گرا هستند و توصیه‌شان این بود که ایجاد قدرت ملی را در کانون توجه خود قرار دهید. آلمانی‌ها در واقع سوداگران قرن نوزدهم بودند. اوکوبو پس از بازگشت، دستگاه اداری ژاپن را براساس روش‌های آلمانی جهت‌بندی کرد.

پیش از هر چیز اصلاحات در کارهایی شروع شد که از وظایف دولت است: خدمات پستی، یک نظام‌ زمان‌بندی استاندارد، ‌آموزش و پرورش عمومی(ابتدا برای پسران و بعد هم برای دختران)، خدمت سربازی همگانی. این دو حرکت آخری به ویژه نشانه‌هایی از جامعه جدید بودند.

آموزش و پرورش عمومی موجب گسترش و رواج دانش‌هایی جدید می‌شد- یعنی هدفی که در اصل مدرسه برای آن به وجود می‌آید. ولی همین آموزش و پرورش همگانی در عین حال سودمندی‌های دیگری هم داشت: القای انضباط، فرمانبرداری، دقت و احترام پرستش‌وار برای امپراتور. این در واقع کلید ظهور و توسعه نوعی هویت ملی بود که بسیار متعالی‌تر از وفاداری‌های محلی و طبقه‌بندی‌های اجتماعی تنگ‌نظرانه به نظر می‌رسید. تقویم رسمی کشور براساس پرستش تنو تنظیم شد: هر آموزشگاه تصویر ویژه‌ای از امپراتور داشت و در هر یک از روزهای تعطیل ملی، مراسم واحدی در یک زمان در برابر این تمثال و در سرتاسر کشور به اجرا در می‌آمد.

ارتش و نیروی دریایی کار را تکمیل می‌کردند. علاوه بر یکسانی لباس‌ها و انضباط، خدمت وظیفه اجباری هرگونه امتیاز طبقاتی یا محلی را از بین می‌برد. خدمت سربازی فرصتی بود برای القای غرور ملی و تعمیم فضیلت‌های خشن مردانگی. این امر در ژاپن بدان معنا بود که حق جنگیدن و رزم‌آزمایی از انحصار سامورایی‌ها خارج می‌شود و به صورت وظیفه‌ای همگانی در می‌آید.(ناگفته نماند که همه مردم عادی قدیمی این تغییرات را نمی‌پسندیدند. جنگ و ستیز همواره کار گروه معینی از افراد برگزیده(سامورایی‌ها) بوده است که به ازای خدمات خود پاداش‌های مناسبی هم دریافت می‌داشتند. بعضی از آنها سن زیادشان اجازه نمی‌داد در آموزشگاه‌های عمومی جدید ثبت‌نام کنند، ناراحت بودند از آنکه بعضی‌ها توقع داشتند آنها هم باید به خدمت سربازی بروند تا بتوانند در جنگ‌ها شرکت کنند. به هر حال باقیمانده‌های صنف پرارج و قرب سامورایی‌های پیر از مشارکت در جنگ و ستیزهای محلی و ملی محروم می‌ماندند.

مقامات بالاتر حکومت یک ارتش مرکب از شهروندان را پیش‌شرط لازم قدرت می‌دانستند و قدرت برترین هدف بود- قدرت برای آزاد بودن، قدرت برای پاسخ دادن به اروپایی‌ها، قدرت برای بسیج کردن دیگران به شیوه‌ای که اروپایی‌ها عمل می‌کردند. در سپتامبر ۱۸۷۱، ژاپن نوین قراردادی با چین به امضا رساند. این قرارداد امتیازهای برون‌مرزی و بازرگانی- نظیر آنچه به قدرت‌های اروپایی تعلق می‌گرفت- به ژاپن نمی‌بخشید. ولی نخستین قراردادی بود که بین دو طرف برابر مبادله می‌شد. البته، این «نخستین» چندان با دوام نبود؛ نابرابری‌ها بعدها فرا ‌رسید. چنین بود که در ۱۸۷۴ نخستین لشکرکشی ژاپنی‌ها به فرمز(تایوان) صورت گرفت و در عمل حاکمیت ژاپن بر جزایر ریوکیو را به تایید رساند و پایه‌های داعیه‌های بعدی ژاپن در مورد مالکیت خود جزیره فرمز را استوار ساخت. بعد،‌در ۱۸۷۶ اعزام ناوگان سنگینی به کره، چینی‌ها را وادار ساخت که استقلال آن شبه‌جزیره را به رسمیت بشناسند. این هدیه زهرآلود چتر حمایتی کره در برابر تجاوز احتمالی ژاپن را از میان برداشت و ضمن تضمین امتیازهای برون‌مرزی و تجارتی برای ژاپن، اشتهای آن کشور برای دستاوردهای بعدی را افزایش داد. ژاپن نوین که از شدت انرژی و نیروی متراکم در حال انفجار بود و به دنبال قربانی می‌گشت، نخستین قربانی خود را پیدا کرد. چین بزرگ زخمی و درمانده برجای مانده بود و نفس بزرگی و دامنه گسترده داعیه‌های همیشگی‌اش نوعی دعوت به حمله محسوب می‌شد.در اوایل نوامبر ۱۸۷۳، هیات دولت امپراتوری(ژاپن) به دو گروه عمده تقسیم شده بود: یک گروه خواهان صلح بود و اعتقاد داشت که تمام نیروی ژاپن باید به مصرف نوسازی و تجدید ساختار کشور برسد. گروه دیگر- بازها- خواستار جنگ با کره بودند.