ژاپنی‌ها از آلمان‌ها درس گرفتند

رهبران ژاپن می‌دانستند در حوزه تکنیک و فن صنعتی از اروپایی‌ها عقب افتاده‌اند و این را نیز می‌دانستند که برطرف کردن فاصله با اروپایی‌ها از راه آموختن پر می‌شود.در اکتبر ۱۸۷۱ یک هیات بلندپایه ژاپنی برای آموختن به اروپا رفتند... در میان نظام‌های اقتصادی، این نظام آلمان بود که به ژاپنی‌ها فرصت آموزش و مبادله داد... .

در کشوری که دهقانان حق حمل اسلحه نداشتند و سامورایی‌ها با شمشیر بر مردم عادی فرمان می‌راندند، سرباز گرفتن از میان دهقانان در واقع ضربه شدیدی بود که به نظم عمومی و مختصات اجتماعی وارد می‌آمد و پیامدهای غیرقابل تصوری به دنبال داشت، ولی اگر این کار را نمی‌کردند، تکلیف جنگ با دشمنان چه می‌شد؟ سامورایی‌ها از جنگیدن با توپ و تفنگ نفرت داشتند و آن را شرم‌آور می‌دانستند.

در چنین اوضاع و احوالی سرداران ضعیف و ناکارآمدی، یکی پس از دیگری به قدرت می‌رسیدند و در جریان زمامداری کوتاه‌مدت هر یک از آنها تحریکات و توطئه‌های مداوم برای جانشینی صورت می‌گرفت و درخواست‌های براندازانه‌ای به سوی کیوتو ارسال می‌شد. فشارهای مداوم سفارتخانه‌های خارجی به رژیم هم جای خود را داشت. در جامعه‌ای که هرگز خارجیان را به خود راه نداده بود، نفس حضور غربیان نوعی دعوت به اغتشاش تلقی می‌شد. کم نبودند گروه‌های گردن کلفتی که با فریاد و فغان به این خارجیان بی‌حیا حمله‌ور می‌شدند تا به آنها نشان دهند که ارباب کی است و رییس کدام است. ولی واقعا رییس کی بود؟ مسلما سردار نظامی به ظاهر حاکم محلی از اعراب نداشت. در برابر درخواست‌های غربیان برای دریافت خسارت و غرامت، مقامات رسمی ژاپنی فقط می‌توانستند وقت‌کشی کنند و با طفره رفتن‌های مداوم خود را در چشم بیگانگان و میهن‌پرستان واقعی بیش از پیش بی‌اعتبار می‌ساختند.

ولی چه می‌بایست کرد؟ قدرت‌های خارجی می‌دانستند که نیرومندترند و علاقه‌ای به قدرت‌نمایی خشونت‌آمیز نشان نمی‌دادند. در سپتامبر ۱۸۶۲، گروهی از جنگاوران ساتسوما عامدانه به چند بازرگان انگلیسی و یک زن اروپایی حمله کردند و هنگامی که باکوفو نشان داد مایل به وادار کردن ساتسوما به پرداخت غرامت نیست و قدرت این کار را هم ندارد، انگلیس‌ها در اوت ۱۸۶۳ ناوگان خود را برای به توپ بستن شهر دژ مانند کاگوشیما گسیل داشتند. این درس کارگر افتاد. ساتسوما که به واقعیت پی برده بود، پیشنهاد کرد که با انگلستان روابط تجاری و سیاسی مستقیم برقرار کند- و به این وسیله انحصار سنتی حکومت نظامی در روابط خارجی را آشکارا نادیده گرفت. در ایالت چوشو هم وضع از همین قرار بود.

ژاپنی‌ها به برتری خود آگاهی داشتند و به سبب همین آگاهی قادر بودند برتری‌های دیگران را هم تشخیص دهند. حتی در زمان همان حکومت نظامیان هم آنها کارشناسان و اهل فن خارجی را استخدام می‌کردند یا ماموران ژاپنی را به کشورهای خارجی می‌فرستادند تا با چشمان خود طرز کار اروپایی‌ها و آمریکایی‌ها را ببینند و پس از بازگشت، مشاهدات خود را به دقت گزارش دهند. این نوع ماموریت‌های مخفی موجب پایه‌گذاری منبع اطلاعاتی نیرومندی می‌شد که به ژاپنی‌ها امکان می‌داد با شناخت تطبیقی مزایای تولیدات کشورهای مختلف اروپایی، همواره بهترین‌ها را انتخاب کنند. بنابراین، نخستین الگوی نظامی آنها ارتش فرانسه بود، ولی پس از شکست فرانسویان از پروس در جنگ ۷۱-۱۸۷۰، ژاپنی‌ها به این نتیجه رسیدند که در این زمینه از آلمانی‌ها چیزهای بهتری می‌توان یاد گرفت. نظیر همین تغییر الگو در زمینه قوانین حقوقی رخ داد.

ژاپنی‌ها هیچ فرصتی را برای یادگیری از دست نمی‌دادند. در اکتبر ۱۸۷۱، یک هیات بلندپایه ژاپنی به ریاست پرنس ایواکورا تومومی و با عضویت نوآوران نامداری چون اوکوبو توشی میچی و پرنس ایتو هیروبومی به سفر در اروپا و ‌آمریکا پرداخت تا خواستار الغای قراردادهای تحمیلی و نابرابر دهه ۱۸۵۰ گردد. موضوع مورد علاقه ژاپنی‌ها آن بود که پیش از هر کار کنترل نرخ‌های خود را به دست گیرند و صنایع «نوزاد» خود را حمایت کنند. ولی به دیوار سنگی برخوردند: کشورهای غربی به هیچ وجه میل نداشتند حق ورود به بازار ژاپن را که به سختی به دست آورده بودند به آسانی از دست بدهند. اهمیتی نداشت. هیات بلندپایه ژاپنی غرور خود را فرو داد و شروع کرد به بازدید از کارخانه‌ها، ذوب‌آهن‌ها، کشتی‌سازی‌ها، اسلحه‌سازی‌ها، راه‌آهن‌ها، کانال‌های آبرسانی و به هر حال به خانه بازنگشت مگر در سپتامبر ۱۸۷۳، یعنی تقریبا دو سال بعد، آکنده از انبوه یادگرفتنی‌ها و سرشار از اشتیاقی گدازان برای اصلاحات.

این تجربه دست اول و بی‌واسطه از سوی رهبری ژاپن است که این کشور را از دیگر جامعه‌های خواهان پیشرفت متمایز می‌سازد. اوکوبو با اندوه جانکاه یادآور می‌شود که پیش از سفر یاد شده بر این تصور بوده است که کارهای اساسی در ژاپن انجام یافته است: اقتدار حکومت مرکزی برقرار شده و فئودالیسم جای خود را به حکومتی واحد داده است. ولی به هنگامی که در انگلستان از پشت شیشه قطار به چشم‌انداز گسترده مناطق صنعتی می‌نگریسته، تازه متوجه می‌شود که کارهای عظیمی هنوز در پیش است؛ ژاپن به هیچ‌وجه قابل قیاس با «پیشرفته‌ترین کشورهای صنعتی دنیا» نیست. انگلستان، به ویژه، درس‌های گرانبهایی برای پیشرفت و توسعه صنعتی دربرداشت.