نگاهی تازه به اصلاحات میجی در ژاپن

بخش نخست

ژاپن تا همین دو سال پیش با تولید ناخالص داخلی کمی بیشتر از ۵ هزار میلیارد دلار در سال دومین اقتصاد بزرگ جهان بود و در حال حاضر نیز به لحاظ تولید سرانه از چین بسیار جلوتر است. ژاپن که در جنگ جهانی دوم متحد آلمان و ایتالیا بود و در برابر ایالات متحده و اروپای غربی نبردی بزرگ را با شکست تمام کرد، بیش از آنچه تصور می‌شد، اقتصاد خود را رونق داد. رشدهای بالا و حیرت‌انگیز ژاپن در دهه ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ که به معجزه ژاپن مشهور شده است، راه را برای عبور از مدار توسعه نیافتگی این کشور باز کرد. ژاپن سال‌هاست جزئی از پیکره گروه ۷ کشور صنعتی به حساب می‌آید و سهم قابل توجهی در کسب وکار دنیا دارد. آیا ژاپن، ناگهان ژاپن شد؟ گزارشی که در چند شماره تقدیم می‌شود بخشی از پژوهش انجام شده توسط دیویدس.‌لندز، پژوهشگر تاریخی است که در کتاب ارزشمند «ثروت و فقر ملل»(گام نو، چاپ اول ۱۳۸۴) گنجانده شده است.

ژاپن در ۶۸-۱۸۶۷ انقلابی را از سر گذراند. حکومت دیرپای سرداران و نظامیان سقوط کرد یا در واقع از هم پاشید- و اداره کشور به امپراتور بازگشت. بدین ترتیب دو قرن و نیم فرمانروایی شمشیر به دستان به پایان رسید. ولی ژاپنی‌ها این فروپاشی را انقلاب نمی‌نامند: آن را بیشتر نوعی «بازگشت» می‌دانند؛ چون ترجیح می‌دهند این رویداد را بازگشت به وضع عادی بدانند. انقلاب‌ها مخصوص چینی‌ها است؛ چون آنها دارای دودمان‌های سلطنتی متعدد هستند، حال آنکه ژاپن دارای فقط یک خاندان سلطنتی است که از دیرباز وجود داشته است.

در طی سال‌های ۱۱۸۰ بود که ژاپن برای نخستین بار زیر فرمانروایی نه یک امپراتور، بلکه یک سردار جنگی درآمد که شوگون نامیده می‌شد(به معنای رهبر سپاه). این فرمانروایی زورمندان با بعضی بریدگی‌ها و میان پرده‌های کوتاه مدت به صورت الگوی عادی حکومت در ژاپن درآمد. ضعف نظام‌های پادشاهی موروثی در همین است: هر نوع دودمان سلطنتی، حتی به کمک نیاکان ربانی هم قادر نخواهد بود صلاحیت و شایستگی خود را به طور بی‌نهایت حفظ کند. با ضعیف شدن ژن‌ها، ‌ازدواج‌های نامناسب یا به هر علت دیگر زمانی فرا می‌رسد که مردان قدرتمند و سالاران‌کاخ‌های سلطنتی، به هوس حکمرانی می‌افتند و دیر یا زود پادشاه موجود را از تخت به زیر می‌کشند.

چنین بود در فرانسه قرون وسطی که دودمان کارولنژین‌ها دودمان مرووانژین‌ها را برافکندند و خود توسط کاپسین‌های غاصب از تخت به زیر کشیده شدند. ولی در ژاپن راه‌حل در ساقط کردن و نابود ساختن دودمان سلطنت حاکم خلاصه نمی‌شد، بلکه دودمان سلطنتی را دیوار بند می‌کردند، محصور و منزوی می‌ساختند. امپراتور، خانواده او و درباریانش در کاخ‌ها و معبدهای خود زندانی می‌شدند، به عنوان مثال، در قصر سلطنتی کیوتو، در طول ۲۵۰ سال فرمانروایی شگون‌ها. در آنجا، پادشاه که به ژاپنی میکادو نامیده می‌شود، وقت خود را با سرودن شعر یا اجرای مراسم مذهبی نمادین(مانند کاشتن نخستین دانه برنج) می‌گذراند و دیگران از او و خانواده‌اش نگهداری می‌کردند. این در واقع روایت ژاپنی ربانیت مجازی بود: انزوای تشریفاتی و تنهایی قدوسی.با این وصف، وجود یک امپراتور- که در آن زمان فرمانروایی دارای مشروعیت محسوب می‌شد و بنابراین در سطح بالاتری از فرمانروایی واقعی قرار می‌گرفت- موجب می‌شد که دشمنان حکومت نظامی توکوگاوا به یک بدیل آبرومند متکی باشند. در جامعه‌ای که هیچ ارزشی برتر از وفاداری شخصی وجود نداشت، ‌آن گروه از زبدگان جامعه که کنار گذاشته شده بودند مرجع بالاتری- مانند امپراتور و کشور- را برتر از اربابان و نظامیان حاکم بر خود قرار می‌دادند و هیچ کس هم نمی‌توانست ایرادی بر آنها وارد سازد. بدین‌سان، آنها می‌توانستند انقلابی برپا کنند، بدون آن که انقلابی باشند!

در این میان نمادهای همیشه حاضر وحدت ملی هم اهمیت خاص خود را داشتند. آرمان‌ها و شوروشوق غرور ملی از پیش تعریف شده بود و این امر از بسیاری اغتشاش‌ها و سوءاستفاده‌ها می‌کاست. انقلاب‌ها، مانند جنگ‌های داخلی، ممکن است برای نظم و کارآیی ملی ویرانگر باشند. اصلاحات میجی هم برخوردها و کشمکش‌های اغلب خشونت‌آمیز خاص خود را داشت. آخرین سال‌های عصر روبه زوال و نخستین سال‌های عصر جدید آلوده به خون کشتارها، شورش‌های دهقانی و سرکشی‌های واپسگرایان بود. با تمام این اوصاف، دوران گذر از کهنه به نو در ژاپن بسیار آرام‌تر از دگرگونی‌های سیاسی فرانسه و روسیه بود. به دو دلیل رژیم جدید در ژاپن از نظر اخلاقی در سطح بالایی قرار داشت و حتی مخالفان و بی‌تفاوت‌ها هم سخت مراقب بودند که فرصت یا انگیزه‌ای برای مداخله دشمنان خارجی فراهم نکنند. قدرت‌های سلطه‌گر خارجی در کمین نشسته بودند و هرگونه تفرقه و تجزیه داخلی به منزله دعوت از آنها می‌بود. در اینجا بد نیست اشاره‌ای به ماجرای امپریالیسم در جاهای دیگر داشته باشیم: کشمکش‌ها و تحریکات محلی در هند بهترین بهانه مداخله‌گران اروپایی در هند بود.دولت نظامی توکوگاوا در عمل پیش از سال‌های میانی قرن نوزدهم در هم شکسته بود. مقررات قدیمی مکان و ردیف اجتماعی گروه‌های مختلف مردم آشکارا بر هم خورده بود. سامورایی‌های نیازمند با دختران ثروتمند ازدواج کرده بودند. دهقانان پولدار به صورت بزرگان محلی درآمده بودند و تقریبا اشرافیت روستایی شمرده می‌شدند. روحیه اطاعت محض تحلیل رفته بود. هان (ایالت‌)های ثروتمندتر- مانند هونشو در غرب و کیوشو در جنوب- سیاست خارجی خاص خود را داشتند و ترجیح می‌دادند با بربرهای پرمدعا و بی‌پروا معامله کنند، ولی با نظامیان حکومتگر داخلی طرف نشوند. این‌گونه ایالت‌ها با به خدمت گرفتن تکنسین‌ها و مشاوران خارجی اسلحه از خارج می‌خریدند و زرادخانه و کارخانه کشتی‌سازی برپا می‌کردند.