تاریخ آلمان
توسعه صنعتی آلمان در قرن نوزدهم
علی رشیدی
چرا آلمان امروز آقای صادرات جهان و چهارمین اقتصاد بزرگ دنیا است؟ چگونه شد که آلمان از خاکستر جنگ جهانی دوم برخاست و کسبوکار مردم این سرزمین رشدهای پایدار را تجربه کرد؟
بخش نخست
علی رشیدی
چرا آلمان امروز آقای صادرات جهان و چهارمین اقتصاد بزرگ دنیا است؟ چگونه شد که آلمان از خاکستر جنگ جهانی دوم برخاست و کسبوکار مردم این سرزمین رشدهای پایدار را تجربه کرد؟ برای پاسخ به این پرسشها میتوان به تاریخ صنعتی شدن این کشور مراجعه کرد. دکتر علی رشیدی پژوهشگر ایرانی در کتاب «نظام سرمایهداری و انقلاب صنعتی اروپا» این تاریخ را کالبدشکافی کرده است که در چند شماره میخوانید.
سرمایهداری تجاری و مالی در جنوب آلمان در قرون پانزدهم و شانزدهم در زمان فوگرها از هر نقطه دیگر اروپا پیشرفتهتر بود. با بازشدن راههای تجاری تمام آبی به جزایر هند شرقی و به آمریکا، مرکز فعالیت تجاری به سواحل اقیانوس اطلس- پرتغال، اسپانیا، هلند، انگلستان و فرانسه منتقل گردید و آلمان از خطوط اصلی فعالیت دور افتاد. در قرون هفدهم و هجدهم اطریش و پروس در بین ملتهای اروپایی، همچنان بازیگران عمدهای بودند، ولی اهمیت آنها بیشتر نظامی و سیاسی بود تا اقتصادی.در شمال آلمان، انتقال مراکز فعالیتهای اقتصادی به سواحل آتلانتیک، باعث کم نور شدن چراغهای شهرهایی شد که در اواخر دوران قرون وسطی به عنوان اعضای جامعه هان سیاتیک بسیار درخشان بود. این شهرهای آلمان شمالی در مقایسه با بنادر اقیانوس اطلس، عدم مزیت جغرافیایی پیدا کردند و مهمتر از این، فقدان یک دولت قوی مرکزی در آلمان به معنی فقدان سازمانی برای واگذاری حمایت مالی و سیاسی برای فعالیتهای اقتصادی در سرزمینهای دور بود.ایالتهای آلمان به طور اسمی و به عنوان اعضای امپراطوری مقدس روم از یک نوع وحدت سیاسی برخوردار بودند، اما این امپراطوری سایه که همیشه ضعیف بود، بعد از آغاز نهضت اصلاحات مذهبی پروتستان در قرن شانزدهم و کشمکشهای مذهبی متعاقب آنکه به جنگ ویرانگر سیساله ۱۶۴۸-۱۶۱۸ منجر گردید، ضعیفتر شد. قطع رابطه مارتین لوتر با کلیسای کاتولیک روم، آلمان را به کمپهای رقیب یکدیگر تقسیم کرد که در یک طرف اطریش هابسبورگ، کاتولیک وفادار باقی ماند، ولی سراسر آلمان شمالی راه قیام لوتر علیه روم را در پیش گرفت.در بین ایالات آلمان، ناسیونالیزم ابتدایی قرن شانزدهمی اروپا، به شکل خاصی علیه اطریش جلوهگر شد. اطریش به عنوان رهبر امپراطوری مقدس روم به دلیل کوشش در تحت فرمان درآوردن ایالتهای غیرآلمانی، خود را بیش از حد گسترش داده بود و امپراطورها، شارل پنجم و فیلیپ دوم زمانی بر بیشتر دنیای جدید و نیز اروپای مرکزی، اسپانیا و پرتغال حکومت میکردند. در حالی که هابسبورگها میکوشیدند بر نیمی از دنیا حکومت کنند، انحطاط سیاسی در درون کشور روی داد و وقتی که این سازمان سیاسی مصلحتی از هم پاشید، آلمان بیش از پیش تجزیه شد.
جنگ سیساله که آخرین جنگ مذهبی اروپا خوانده میشود، نیروی انسانی آلمان را نابود، ثروت مادی سرزمین را ویران و بر آلمان مقام و وضعیت اقتصادی- سیاسی قرون وسطایی را تحمیل کرد. در حالی که انگلستان و فرانسه به سوی وحدت سیاسی پیش میرفتند، آلمان در حال عقب رفت به سوی فئودالیزم سیاسی بود. در انگلستان و فرانسه تجارت با سرزمینهای دور سبب توسعه اقتصادی، تجمع سرمایه و خلق سازمانهای جدید اقتصادی تحت دستهای هدایتگر سیاستمداران مرکانتلیست شد، ولی در آلمان نه موقعیت جغرافیایی، نه حمل و نقل و نه شرایط تاریخی به نفع وحدت سیاسی و توسعه اقتصادی نبود. بعد از جنگ ویرانگر سیساله قرن هفدهم، امپراطوری مقدس روم در وضعیت انحطاط کامل روحی قرار داشت تا اینکه ناپلئون در اوایل قرن نوزدهم آن را تجزیه و منحل کرد.
در آغاز قرن نوزدهم هیچ چیز وجود نداشت که بتوان به آن واقعا اقتصاد آلمان گفت. در شمال آلمان پروس مرزهای خود را وسعت بخشیده بود و در زمان فردریک کبیر پروس، به قدرتی در اروپا تبدیل شده بود.در جنوب، اطریش تحت فرمانروایی، خاندان هابسبورگ همچنان نقش عمدهای در امور سیاسی- نظامی اروپا داشت. باوریا، ساکسونی و سایر ایالات کوچک آلمانی از قدرت نظامی پروس و اطریش وحشت داشتند و آلمان چه از نظر اقتصادی و چه از نظر سیاسی غیرمتحد باقی ماند. شکستهایی که ناپلئون در جنا و سایر نقاط بر آلمانها وارد کرد به پروسیهای مغرور این نکته را قبولاند که قدرت سیاسی و اقتصادی کشور تنها از راه از بین بردن کلیه تاسیسات فئودالیزم امکانپذیر است. فرامین ۱۸۰۷ و ۱۸۰۸ تمام بردگان پروسی را آزاد کرد، ولی مقرراتی برای واگذاری زمین به زارعین آزاد شده، وضع نشد.در پروس شرقی در املاک وسیع ملاکین یونکر، زارعین آلمانی تا اواسط قرن نوزدهم در حالت شبهبردگی باقی بودند.آزادسازی بردگان، اولین اقدام تردیدآمیز برای مدرنیزه کردن اقتصاد آلمان بود. اتحادیههای صنفی در شهرها مقاومت میکردند و حتی تا زمان انقلاب ۱۸۴۸، از ملاکین محافظهکار در عقب انداختن ایجاد طبقه متوسط و حکومت لیبرال حمایت میکردند.
محدودیتهای حقوقی و قانونی موجود در مورد نقل و انتقال دهقانان، یک جو قرون وسطایی ایجاد کرده بود که حال و هوای جامعهای مرکب از ایالتها و نه جامعهای مرکب از طبقات اقتصادی را مداومت میبخشید. صنعت بیشتر در ایالت ساکسونی پیشرفت داشت که از همان آغاز، فعالیتهای تولیدی را در مدرسهها و آموزشگاهها به جای سیستم کارآموزی قرون وسطایی استادکار- شاگردی تعلیم میدادند. در نیمه اول قرن نوزدهم تولیدات کارخانهای آلمان ترکیبی از صنایعدستی و سیستم پخش مواد یا مزدکاری برای تولید در کارگاهها و کارخانجات متفرق خانوادگی بود.فقدان وحدت سیاسی و اقتصادی، هسته مرکزی ضعف آلمان بود. در قرن نوزدهم امید و انتظار وحدت ملی، ایدئولوژی حاکم بر فکر سیاستمداران، مورخین، فلاسفه و اقتصاددانان آلمان شد. درست بعد از پایان جنگهای ناپلئون در سال ۱۸۱۵، کالاهای انگلیسی چون سیل بازارهای آلمان را فراگرفت و هزاران واحد صنعتی کوچک و ناکارآمد را به ورشکستگی کشاند. اولین اقدام در جهت اتحاد ملی در سال ۱۸۱۸ با یک سیستم تعرفهای معتدل و خوب طراحی شده، به عمل آمد که پیشگام ایجاد اتحادیه گمرکی یا زولورین بسیار مهمتر در سال ۱۸۳۳ است.
ارسال نظر