تــاریــخ جــهـان - نگاه آندره فونتن به رویدادهای نفت و اوپک در دهه۱۹۷۰- بخش پنجم
کیسینجر و تاسیس آژانس بینالمللی انرژی
آمریکاییها که با برخی مخالفتهای اروپایی مواجه شده بودند، هنری کیسینجر را به کشورهای خاورمیانه فرستادند و او در همان شرایط بود که تاسیس آژانس بینالمللی انرژی را مطرح و برای تشکیل آن اقدام کرد.
ژرژ پمپیدو
آمریکاییها که با برخی مخالفتهای اروپایی مواجه شده بودند، هنری کیسینجر را به کشورهای خاورمیانه فرستادند و او در همان شرایط بود که تاسیس آژانس بینالمللی انرژی را مطرح و برای تشکیل آن اقدام کرد. در نظر کیسینجر که در آن هنگام مشغول رفتوآمد بین پایتختهای خاورمیانه به منظور راضی کردن مصر و اسرائیل به قبول آتشبس بود، اعلامیه نه کشور به مثابه ضربه کارد به پشت آمریکا به شمار میرفت، مخصوصا که میشل ژوبر در فردای روزی که موافقتنامه آتشبس در کیلومتر ۱۰۱ به امضا رسید، سیستم حکومت مشترک دو ابرقدرت را محکوم کرد و گفت: «سلطه دو ابرقدرت باعث فلج شدن جامعه بینالمللی شده است.» وقتی پمپیدو در ۲۳ نوامبر ۱۹۷۳ دستور اجرای طرح «اورودیف» را داد دیگر کاسه صبر آمریکاییها لبریز شد، زیرا به موجب آن کشورهای اروپایی مشترکا به تولید اورانیوم غنی شده مورد نیاز رآکتورهای اتمی خود میپرداختند و در این کار از روشی که فرانسویها در ساختن بمب هیدروژنی به کار برده بودند، استفاده میکردند و به این ترتیب جامعه اقتصادی اروپا در مورد سوخت اتمی از وابستگی به آمریکا خلاص میشد.
به عقیده آمریکاییها وقت آن رسیده بود که به این گونه اقدامات تجزیهطلبانه خاتمه داده شود، لذا در ۱۲ دسامبر، یعنی ۴۸ ساعت قبل از تشکیل اجلاس سران که قرار بود به دعوت پمپیدو در کپنهاگ منعقد شود، کیسینجر نطق شدیداللحنی که شبیه به اخطار بود در لندن ایراد کرد و گفت: «وحدت اروپا نباید به ضرر جامعه آتلانتیک عملی شود» و کشورهای بازار مشترک را متهم کرد که به بهانه پیدا کردن هویت اروپایی از اصل مشاوره با آمریکا خودداری میکنند. کشورهای اروپایی با وجود تصویب قطعنامهای به نام «سند راجع به هویت اروپایی» که ضمن آن تمایل خود را به تسجیل و اعمال تدریجی هویت اروپایی در برابر سایر واحدهای سیاسی و تشریک مساعی در تدوین یک سیاست مستقل اروپایی، اعلام میداشتند، منظور از اخطار کیسینجر را به خوبی درک کرده بودند.
از مدت زمانی پیش، فکر ایجاد یک سیستم مستقل دفاع اروپایی که کلید واقعی هرگونه استقلال جامعه اروپایی به شمار میرود، از طرف پمپیدو و ادواردهیث مطرح شده بود. وقتی این فکر را با والتر شل وزیر خارجه آلمان فدرال در میان گذاشتند، وی جواب داد:«بهتر است قبل از هر چیز فرانسه به عضویت گروه اتمی پیمان آتلانتیک درآید.»
گروه مزبور پس از شکست طرح «نیروی اتمی چندجانبه» تشکیل شده بود و به قول رییسجمهوری فرانسه شباهت به کیسهای داشت که سر آن با طناب آمریکایی بسته شده باشد. سیاست مشترک اروپاییان در مورد انرژی هم با اشکال مواجه شده بود، زیرا هلند به علت داشتن گاز طبیعی، آزادی عمل بیشتری داشت و جمهوری فدرال آلمان هم که همیشه میترسید مبادا آمریکاییها نیروی خود را از آن کشور فرا خوانند با طرح «اورودیف» مخالفت میکرد.
در دهم دسامبر کیسینجر طرحی را به شورای وزیران پیمان آتلانتیک در لندن تسلیم کرد که به موجب آن یک واحد عملیاتی انرژی با شرکت کشورهای اروپایی و آمریکا و ژاپن تشکیل میشد و منظور آن ایجاد یک جبهه واحد کشورهای مصرفکننده نفت در برابر اوپک بود تا کشورهای عربی صادرکننده را به لغو تحریم نفت که هنوز ادامه داشت وادار کند. عکسالعمل اوپک در برابر این طرح، دو برابر کردن قیمت نفت خام بود.
در ۸ ژانویه ۱۹۷۴ نیکسون از هشت کشور مصرفکننده عمده نفت دعوت کرد که در یک گردهمایی در واشنگتن شرکت کنند و درباره طرح کیسینجر برای تشکیل جبهه واحد در مقابل اوپک و همچنین تاسیس یک «آژانس بینالمللی انرژی» که وظیفه آن تولید مواد سوختنی دیگری به جای نفت و سهمیهبندی نفت در صورت بروز یک بحران دیگر بود به مذاکره پردازند. دولت فرانسه با قسمت اول موافق، ولی با قسمت دوم شدیدا مخالف بود.
هنگامی که گردهمایی مزبور در ۹ فوریه تشکیل شد روابط فرانسه و آمریکا به حال بحرانی درآمده بود. میشل ژوبر ضمن سفر خود به خاورمیانه، در تلویزیون سوریه اظهار کرده بود:«مواضع آمریکا و فرانسه درست نقطه مقابل یکدیگر قرار دارد.» هدف وزیر خارجه فرانسه این بود که کشورش مقام سابق خود را در خاورمیانه بازیابد و لذا نمیتوانست تحمل کند که کنفرانس ژنو برای رسیدگی به اختلافات اعراب و اسرائیل در ۲۱ دسامبر با شرکت کیسینجر و گرومیکو تشکیل شود و از او دعوت نکنند. در این کنفرانس یک بار دیگر کیسینجر همان حرفهای سابق را درباره اروپا تکرار کرد، در حالی که فرانسویها به هیچ وجه حاضر نبودند از صحنه بینالمللی کنار بروند و فقط نقش منطقهای به آنان واگذار شود.در ۵ فوریه ژوبر با همکارانش در بازار مشترک در بروکسل ملاقات و ادعا کرد که ۹ کشور را متقاعد کرده است که زیر بار این که گردهمایی واشنگتن به صورت یک سازمان دائمی درآید، نروند. اما کیسینجر که مراقب مانورهای فرانسویان بود با همکاری هلموت اشمیت وزیر اقتصاد آلمان که طرفدار سرسخت همبستگی بین اروپا و آمریکا به شمار میرفت، با مانور ماهرانهای زحمات ژوبر را خنثی و اشمیت را وادار کرد بگوید:«اگر قرار باشد بین اروپا و آمریکا یکی را انتخاب کنم، آمریکا را انتخاب خواهم کرد.» وزیر خارجه فرانسه جواب داد:«ما را متهم میکنند به اینکه هرکس سیاست خودش را دنبال میکند. مگر آمریکا غیر از این چه میکند؟ آمریکا هدفی جز دفاع از منافعش ندارد و حکومت نیکسون هیچ چیز جدیدی ندارد به ما پیشنهاد کند.»
گردهمایی واشنگتن سرانجام تصمیم گرفت آژانس بینالمللی انرژی را که آمریکاییها پیشنهاد کرده بودند تاسیس کند ولی فرانسه از شرکت در آن خودداری کرد. در ۴ مارس، کیسینجر به روزنامهنگاران اظهار داشت:«فرانسویها مهارت بسیاری در ضرر رساندن دارند ولی در سازندگی چنین هنری ندارند.» میشل ژوبر جواب داد:« دفعه آینده که با وزیران خارجه انگلیس و آلمان ملاقات کنم تبسمکنان به آنها خواهم گفت: سلام ای خائنین.»
در چنین محیط پرتشنجی خبر مرگ ژرژ پمپیدو در دوم آوریل منتشر گردید و به دنبال آن دیپلماسی فرانسه تا ۱۹ مه که والری ژیسکاردستن وزیر اقتصاد به ریاست جمهوری انتخاب شد، به حالت تعلیق درآمد. وی همان کسی بود که ژنرال دوگل را متهم به «اعمال قدرت فردی» کرده بود و در رفراندوم آوریل ۱۹۶۹ گروه «جمهوریخواهان مستقل» او علیه دوگل موضع گرفته و باعث شکست و برکناری ژنرال شده بودند. وی شخصی تکنوکرات بود که به اقتصاد بیشتر از تاریخ علاقه داشت و لذا نمیشد از او انتظار حالت شاعرانه دوگل یا خشونت روستایی پمپیدو را داشته و تصور کرد که دفاع از استقلال فرانسه در برابر دیگران مخصوصا آمریکاییها در نظر او مانند اسلافش اهمیت داشته باشد.
به محض اینکه ژیسکاردستن زمام امور فرانسه را در دست گرفت موافقت خود را با اعلامیه ۱۴ مادهای اتاوا که در ۱۹ ژوئن ۱۹۷۴ به تصویب شورای پیمان آتلانتیک رسیده و اختلاف و مشاجره قدیمی بین آمریکا و فرانسه را خاتمه یافته تلقی کرده بود اعلام داشت. در این اعلامیه برای نخستین بار اشاره به نقش اساسی نیروهای هستهای دو کشور اروپایی که کمک مهمی به تقویت نیروی بازدارنده آتلانتیک مینمایند شده و ضمن اشاره به ضرورت باقی ماندن نیروهای آمریکایی در اروپا از کشورهای عضو دعوت شده بود که روابط بسیار مهم و اساسی خود را هماهنگ کنند و از بروز اختلافات سیاسی و اقتصادی که همکاری آنان را دچار اشکال میسازد اجتناب ورزند. این سند که در سالهای بعد به کرات مورد استناد کیسینجر در مورد همبستگی بین متفقین پیمان آتلانتیک مخصوصا آمریکاییها و اروپاییها قرار گرفت، در واقع تلفیقی از عقاید انرژی وعقاید ژوبر در خصوص استقلال عمل کشورهای اروپایی به شمار میرود.
دیگر زمان عوض شده بود و اشخاص هم تغییر کرده بودند. مقارن ایامی که والری ژیسکاردستن در کاخ الیزه مستقر میشد، در لندن هم تغییرات مهمی صورت گرفت و ادوارد هیث به دنبال شکست محافظهکاران در انتخابات عمومی ۲۸ فوریه ۱۹۷۴ جای خود را به هارولد ویلسون رهبر حزب کارگر داد. در بن نیز ویلی برانت در ششم مه مجبور به استعفا شد و هلموت اشمیت که قبلا مشاهده کردیم بیشتر طرفدار آمریکا بود تا اروپا، جانشین او گردید. ضمنا ریچارد نیکسون هم به آخرین مرحله راه پرمشقتی که قضیه واترگیت برایش فراهم کرده بود نزدیک شد.
اما آنکه بیش از همه از جنگ اکتبر متضرر شده اروپا بود. وزیر خارجه فرانسه در ۱۲ نوامبر ۱۹۷۳ در مجلس ملی این کشور اظهار داشت: «اروپا که نسبت به آن اینقدر بیاعتنایی و توهین میشود، به علت وابستگی خود به نفت خاورمیانه قربانی واقعی این جنگ به شمار میرود، در حالی که از مدتها قبل درباره خطرات و آشفتگی ناشی از آن هشدار میداده است.» وزیری که این سخنان را ادا کرد میشل ژوبر، دبیرکل سابق دفتر ریاستجمهوری بود که در آوریل آن سال به جای موریس شومان سیاست خارجی فرانسه را در دست گرفته بود و مردی با فکر و پرشور و هیجان و کوچک اندام بود که قسم خورده بود اروپاییها را وادار سازد که با یکصدا با آمریکاییها گفتوگو کنند و آنها را مجبور سازند که به نظرات و منافع و امیال اروپاییان احترام بگذارند. او نقش عمدهای در عضویت انگلستان در بازار مشترک ایفا کرده بود و روی همکاری با ادوارد هیث، نخستوزیر محافظهکار آن کشور که نظراتش مشابه او بود ولی البته خونسردی بیشتری در به کرسی نشاندن آن به کار میبرد، حساب میکرد.
ژوبر به پمپیدو پیشنهاد کرده بود: «چرا با هیث و برانت توافق نمیکنید که منبعد برای مسائل بازار مشترک و همکاری سیاسی، به جای یک سخنگو یک نماینده واحد تعیین کنید؟ شما میتوانید در حاشیه تشکیلات سیاسی و اداری بازار مشترک به چنین توافق ضمنی نائل شوید. برانت میتواند در سال ۱۹۷۴ این نقش را بهعهده بگیرد و هیث در ۱۹۷۵ و خود شما در سال ۱۹۷۶ و قس علیهذا. با این ترتیب اروپا یکصدا و یکچهره خواهد داشت.» این پیشنهاد با نظرات رییسجمهوری فرانسه که موافق با فرمول انعطافپذیرتری مانند «گردهمآیی سران کشورهای اروپایی در کنار آتش بخاری» بود چندان جور در نمیآمد و بالاخره هم شورای اروپایی کنونی براساس عقاید پمپیدو به وجود آمد.
با توجه به اینکه نیکسون سال ۱۹۷۳ را «سال اروپا» اعلام کرده بود، هنری کیسینجر که به خاطر دریافت جایزه صلح نوبل به اتفاق لو دوک تو به مناسبت استقرار صلح در ویتنام شهرت زیادی کسب کرده بود، در نطقی در ۲۳ آوریل آن سال اظهار داشت: «آمریکا دارای مسوولیتها و منافع جهانی است، در حالی که متفقین آن کشور در پیمان آتلانتیک فقط منافع منطقهای دارند و بازار مشترک در مناسبات اقتصادی خود بیش از پیش به منطقهای بودن خود تکیه مینماید. ایالات متحده ناچار است به عنوان بنیانگذار و مسوول یک سیستم بازرگانی و مالی بسیار گسترده عمل کند.» کیسینجر هدف از «سال اروپا» را آشتی دادن این دو وضعیت و راهحل آن را هم «تدوین یک منشور آتلانتیک جدید دانست که هدفهای آینده را معین سازد و پایه و اساس روابط نوع جدیدی بین کشورهای آتلانتیک را پایهریزی کند که به تدریج ژاپن هم بتواند در آن شرکت داشته باشد.»لازم نیست بگوییم که کشورهای اروپایی نسبت به این تقسیمبندی که «مسوولیتهای جهانی مال ما و مسوولیتهای منطقهای مال شما باشد» بیعلاقگی و سردی آشکاری نشان دادند. آنها بیم داشتند که منظور اصلی منشور آتلانتیک جدید کمک به بهبود وضع اقتصادی آمریکا که در اثر جنگ ویتنام به شدت صدمه دیده بود باشد. نرخ تورم در آن کشور به یک درصد در ماه رسیده بود و سفتهبازی با دلار که به علت لغو قابلیت تبدیل آن به طلا در اوت ۱۹۷۱ و کاهش ارزش آن در دسامبر همان سال تا حدودی آرام گرفته بود مجددا با شدت بیشتری شروع شده و منجر به کاهش ده درصد دیگر از ارزش آن در فوریه ۱۹۷۳ و برقراری یک سیستم شناور در دوم مارس گردید.
ارسال نظر