خـاطــرات - خاطرات ناظمالاسلام کرمانی-۶
از کارخانه بلورسازی تا فقدان قانون
آنچه میخوانید مسائلی است که ناظمالاسلام کرمانی از نشست انجمن سری در کتابش آورده است. نگارنده پیغام آقای طباطبائی را به آقاسیدمرتضی گفته و او را تشویق نمود و او هم عریضه کرد به صدراعظم آقای طباطبائی هم در این خصوص چیزی نوشت کاغذ آقای طباطبائی و عریضه آقاسید مرتضی را به عینالدوله رسانیده اجازهنامه صادر شد سید بیچاره به اطمینان کامل شروع به عملیات نموده صابونپزها به نظامالملک راپورت دادند نظامالملک در مقام ممانعت برآمده که مالیات صابون را ناصرالدینشاه به پدر من داده است و او هم وقف نموده است که باید برود به نجف اشرف و صرف روشنایی مقبره پدرم گردد آقا سید مرتضی آنچه گفت من مالیات را میپردازم جواب دادند که صابون تو که به این خوبی درآید سایر صابونها را میشکند و آن وقت روشنی قبر پدرم کم میشود سید بیچاره گفت من امتیاز نخواستم به سایرین هم یاد خواهم داد به خرج نرفت مخارج گزافی که سید کرده بود دماغش را سوزانید. لباسهای نگارنده هم که البته با صابون مجانی خوب شسته میشد به همان حالت کثافت باقی مانده است برای اینکه در سر مقبره مرحوم نظامالملک یک چراغ زیادتر روشن گردد حالا شما آقایان این بدبختی را جز از نکبت جهل میدانید؟ پس کاری بکنید که قانون در مملکت تدوین و اجرا شود پس از تدوین قانون معارف هم تکمیل خواهد شد.
دیگری گفت: من منکر لزوم قانون نیستم ولی عرض می کنم اگر علم نباشد قانون که تدوین نمیشود سهل است که هیچ چیز اصلاح نخواهد شد. ملاحظه کنید مرحوم امینالدوله کارخانه کبریتسازی آورد و در کهریزک کارخانه قندسازی احداث نمود و کلی خرج کرد؛ هم کبریت او را دیدیم و هم قند آن را خوردیم. در محله دروازه قزوین کارخانه بلورسازی راه انداختند. صنیعالدوله کارخانه نخبافی آورد، شیشه و نخ هر دو را دیدید چه شد که همه خراب و بایر ماند این خرابی جز از بیعملی بود؟جواب گفته شد این همه از نبودن قانون بود چه این کارخانهها را امینالسلطان به واسطه عداوتی که با امینالدوله داشت بایر و خراب خواست زیرا که این کارخانهها به دخالت امینالدوله دایر شده بود و در زمان صدارت او اگر قوه امینالسلطان تمام نشده بود از مدارس هم امروز خبری و اثری نبود چنانکه نهایت سعی را در انهدام مدارس نمود لکن خدا نخواست و سه قوه در مقابل قوه امینالسلطان ایستادگی نمود؛ یکی قوه روحانی آقای طباطبائی، دیگر فطانت و زیرکی حاج میرزا یحیی دولتآبادی، سیم اشاعه و تکثیر مدارس.و الا موسسین مدارس نزدیک بود مضمحل و معدوم شوند چنانچه مفتاحالملک در عین ترقی مدرسه افتتاحیه که عدد شاگردش از سیصد تجاوز کرده بود و اسمش آفاق را گرفته بود یک دفعه از کار و ریاست مدرسه کناره جست و آن همه خسارت را متحمل گردید و همچنین میرزا علی اکبر خان ناظمالاطبا که از اساتید دارالخلافه به شمار میرفت و در تاسیس مدارس عزمی راسخ و جهدی کامل داشت یک دفعه از کار عقب نشست و آن همه مساعی و مجاهدتش به هدر رفت و یک عالم حرارت و شوقش به بیمیلی امینالسلطان منتفی و خاموش شد و کذا سایرین. حالا اگر ما مجبور بودیم که در تحت قانونی باشیم که شاه و صدراعظم از آن نتوانند مخالفت نمایند، این اشخاص بزرگ هرگز دست از مقصد خود برنمیداشتند.باری چون قانون جاری نیست اگر امروز مردم به کاری اقدام کنند، فردا کسی دیگر آن کار را خراب خواهد کرد. به این جهت مردم امنیت و اطمینان ندارند. آیا نظر نمیکنید به حال شرکت عمومی که ملکالتجار کتابچه نوشت بلیطی چاپ نمود اعلیحضرت شاهنشاه(مظفرالدین شاه) به صحه مبارک آن را موشح وامینالسلطان آن را مهر نمود. هفده نفر یا بیشتر از تجار معتبر پشت بلیطها را مهر و ذیل بلیطها را امضا نمودند به این بهانه چند کرور پول جمع نمودند حال صاحبان بلیط آنچه مطالبه پول و یا منافع شرکت عمومی را مینمایند، جوابی نمیشنوند خیلی که سخت میگیرند ملکالتجار میگوید در وسط سرای امیر و یا باغ قصر در شمیران عمارت بنا کردهام و فلان قدر خرج شده است آنچه شرکا میگویند ما پول دادیم که امتعه ایران را دایر و ترویج و تجارت کنی نه عمارت بنا نمایی فحش و تغیر جواب میدهد اگر باز سختتر بر او بگیرند، خواهد گفت: بلیطها را به رعیت خارجه خواهم فروخت. چند روز دیگر هم شاید مفلس نامه تمام و به خانه یکی از آقایان و یا به یکی از سفارتخانهها متحصن خواهد گردید.
ارسال نظر