پذیرش اولتیماتوم از دیدگاه شوستر

اخراج شوستر از ایران، از جمله عللی بود که موجب شد اصلاحات مالی در کشورمان پس از مشروطه ناکام بماند. اما از زمان اولتیماتوم روسیه به ایران تا زمان اخراج شوستر چه اتفاقاتی در ایران روی داد؟ واکنش مجلس به این اولتیماتوم چه بود و افرادی نظیر شوستر چه نگاهی به این وقایع و اتفاق‌ها داشتند؟ به هنگامى که مجلس تشکیل مى‌شود و نمایندگان به قصد بیان آراى خود از جا برمى‌خیزند شوستر مى‌نویسد: «یک عالم محترم اسلامى ایستاده و در موقعى که وقت به سرعت و بى‌خبرى مى‌گذشت و ظهر آن روز آن امر از اختیار ایشان خارج مى‌گشت و هیچ راى نمى توانستند بدهند آن بنده خدا، نطق مختصر مناسب حال و به موقعى نموده و گفت: شاید مشیت خداوند به این قرار گرفته باشد که آزادى و استقلال ما به زور از ما سلب شود. ولى سزاوار نیست که ما خودمان با امضاى خودمان آن را از دست داده و ترک کنیم و دست‌هاى مرتعش خود را براى دادخواهى و تظلم به سمت مردم حرکتى داد و در جاى خود نشست... وکلاى دیگر نیز به همان سلک مشارالیه را متابعت در نطق کرده و به واسطه تنگى وقت نطق‌هاى مختصر کردند و از عزت و شرافت موکلین خود حمایت نموده و حقوق زندگى و استقلال آنان را که به اشکال زیاد به دست آورده بودند، اعلان کرده و دادخواهى شایانى از طرف ملت خود نمودند. چند دقیقه قبل از ظهر، راى عمومى گرفته شد... وقتى که صورت اسامى تمام وکلا خوانده شد، تماما از پیشوایان دینى و سایر طبقات از جوان تا پیر هشتادساله، از طرف ملت از جان گذشته و حقوق پایمال شده خود که آینده ظلمانى خطرناکى در پیش داشتند به هیات اجتماع جواب داده و اولتیماتوم روس را رد کردند. به خطر انداختن جان خود و خانواده و کسان خویش و گرفتار شدن به چنگال و دندان خرس بزرگ شمالى را بر فدا کردن عزت و شرافت و حقوق آزادى و استقلال موکلین خود که تازه تحصیل کرده بودند ترجیح دادند... سفارت روس به دولت ایران اطلاع داد که «اگر در ظرف شش روز تمام موارد اولتیماتوم قبول نشود، چهار هزار نفر قشون ساخلوى قزوین به سمت تهران حرکت خواهد کرد.»

شوستر در ادامه از اتحاد و همبستگى کلیه اقشار و گروه‌ها و دستجات ایران که در آن موقعیت سخت، کدورت‌ها و دشمنى‌ها را به فراموشى سپرده و دست اتحاد به یکدیگر داده بودند سخن مى‌گوید، مطالبى که باعث غرور و سربلندى هر ایرانى‌اى مى‌شود. او مى‌نویسد: «هر چهار فرقه سیاسى ایران یعنى حزب دموکرات، اعتدالیون و اتحاد و ترقى و حزب داشناکسیون توسط وکلاى خود جمع شده و مقرر کردند که از اقدامات آینده قشون روس و پیشقدمى به جانب پایتخت جلوگیرى کنند. تمام قشون طهران که در آن وقت مى‌توانست حاضر شود، منحصر بود به دو هزار سوار بختیارى و سیصد نفر مجاهد ارمنى، با چند توپ مسلسل ماکزیم و تقریبا سه هزار نفر فدایى (داوطلب) وطنى که قسم خورده بودند دولت مشروطه ایران را محافظت و حمایت نمایند. تمام این قشون فدایى، هیاتى بودند بى نظم و بدون اسلحه ولى شجاع و متهور، به شهادت شجاعت و رشادت‌هایى که چند هفته بعد از برادران تبریزى شان از آنان به ظهور رسید این افراد در تبریز تا ۶ روز با قشون و دو باطرى توپخانه روس که عددشان پنج مقابل مجاهدین بود مقاومت کردند. در صورتى که هیچ توپ و توپخانه همراه نداشتند و اگر راه‌هاى کوه‌هاى طهران را تصرف و قبضه مى‌کردند بدون شبهه بر پانزده هزار قشون روس غالب مى‌آمدند. به جهت اینکه آن فدائیان آرزوى فوق‌العاده براى مقابله با قشون روس داشتند.» در این گیرودار است که بنا به نوشته شوستر، پیشوایان احزاب سیاسى براى مقابله با روس‌ها تصمیم گرفته بودند جهت مشاوره و درخواست راهنمایى از او جلسه‌اى تشکیل دهند و از او راجع به مسائل مشورت بخواهند. به نوشته‌هاى خودش مى‌پردازیم: «... آیا آنها باید اقدام شجاعانه و موثرى بکنند؟ و آیا این اقدام از هزارها نفوس، خوف و مرگ را رفع خواهد کرد؟ و بالاخره آیا ضررهاى جانى خارج از قیاس را باید از مردم دور بکنند؟ سه ساعت در این باب مذاکره کردیم و آخرالامر مجبور شدم که برخلاف مسلک و رضاى خود، اظهار این راى را بکنم که اگر قشون ایران مختصر قدمى در شمال تهران برخلاف قشون روس بردارد، بعد از آب شدن برف‌ها یعنى بهار آینده، پنجاه هزار نفر قزاق روس داخل ایران شده و شراره آزادى و استقلال ایران را پایمال خواهند کرد. نه یک بیوه زن و نه یک طفل یتیم را باقى نخواهند گذاشت که بر قبرهاى سربازان فدایى ایران ماتم سرایى کند.» با پذیرش اولتیماتوم توسط یپرم خان، شوستر ناچار به ترک ایران می‌شود، او درباره پذیرش این اولتیماتوم می‌نویسد:«... این اقدام خاتمه افسوسناکى بود براى جد و جهد شجاعانه آزادى و نور علم. مردم ایران به تمام اهل عالم اعتدال و متانت خود را نمایش دادند که شاید سایر ملل متمدن نظیر آن را نتوانستند به عرصه ظهور رسانند... هر کس حال آن وکلاى ملت ستمدیده بلا کشیده را در آن روزهاى سیاه ظلمانى مى‌دید، نمى توانست که ایرانیان را دوست نداشته باشد و با آرزوهاى عالى و منصفانه ایشان اظهار همدردى نکند. قصور آنها معروف است ولى آن قصور نه تقصیر اطرافیان یا کسانى که افعال و اقوال ایشان را اشاعه مى‌دادند، بود... این امر که ایرانیان در پلیتیک عملى و در تکنیک اصول تشکیل و نظم دولت مشروطه وکالتى خود اطلاع کامل ندارند شاید کسى نتواند انکار کند. ولى در اینکه ایشان به طریقه مخصوصى استعداد کامل براى ترقى دادن تربیت و اخلاق و لیاقت خود داشتند هیچ محل تردید نخواهد بود. کسانى که از حقیقت امور ایران اطلاع کامل ندارند اگر از موانع و اشکالاتى که باعث زوال آن دولت شده مستحضر شوند تصدیق خواهند کرد که آن دولت بیچاره و بى‌پشت و پناه صید گنج بازهاى منحوس دولى شده که از چند قرن به این طرف مشغول آزمایش و امتحان بودند.