بافندگی در ایران از گذشته تا امروز

بافتن و دوختن تن‌پوش ازجمله نیازهای نخستین بشر بوده است، ولی اینکه در چه زمانی تن‌پوش گیاهی و سود جستن از پوست نباتات و حیوانات برای پوشش بدن، به صورت تن‌پوش پارچه‌ای درآمده و بشر موفق به فراگرفتن فن بافندگی شده است به درستی روشن نیست. در فلات ایران همراه با دیرینه‌ترین نشان‌های زندگی بشر، نشانه‌ها و ابزارهایی از فن بافندگی به دست آمده که می‌رساند از چندین هزار سال پیش، قبایل ایران باستان، با فن ریسندگی و بافندگی آشنایی داشته‌اند. پروفسور گیرشمن می‌نویسد: «شمار شایان توجهی از چنبره‌های دوک که از گل رُس یا از سنگ ساخته شده، در منطقه سیالک کاشان به دست آمده که نشان آن است انسان قدیم، مبادی صنعت بافندگی را می‌شناخته است.» ایرانیان باستان، رفته‌رفته در صنعت ریسندگی و بافندگی چیرگی یافتند، به گونه‌ای که در روزگار پیشدادیان و پیش از آنها به پارچه‌بافی دست یافته و پارچه‌های رنگارنگ و زیبایی می‌بافتند (در مرز ۱۲۰۰۰ سال پیش). در روزگار مادها این صنعت پرارزش، خود دانشی داشته است، زیرا در روزگار مادها، پارچه و پوشش‌های گوناگون علفی، پوستی و پشمی، چه از دیدگاه جنس و مواد نخستین آن و چه از دیدگاه رنگ‌آمیزی و نقش و نگار، در بافت و طرح به چشم می‌خورد. مادها در بافندگی پشم، کتان و دیگر الیاف، گیاهی را به کار می‌برده‌اند و علاوه بر ریسندگی و ساختن نخ و پارچه‌های پشمی، به وسیله مالیدن پشم نمدهایی بسیار خوب ساخته و از نمد، گونه‌های تن‌پوش، ازجمله کلاه درست می‌کردند.

هرودت، مورخ نامدار یونانی از تن‌پوش‌های مادی چنین یاد می‌کند «کلاهی نمدین که خوب مالیده بودند و آن را (تیار) می‌گفتند، بر سر و قبایی آستین‌دار رنگارنگ در بر، زرهی که چنبره‌های آهنین آن به فلس‌های ماهی همانند بود بر تن، شلواری که ساق پاها را می‌پوشانید در پا داشتند.»

کلاه‌های نمدی

ساختن نمد به روشی که هنوز در ایران درست می‌شود، پیشینه‌ای بس دیرینه دارد و از روزگاران بسیار دور، این فن در ایران باستان رواج داشته است تا در روزگار مادها، که علاوه بر سود جستن از نمد، برای ساختن کلاه، فرش و پوشش‌های دیگر از آن بهره‌ورشده و به‌ویژه در ساختن زین اسب، از آن سود می‌جستند. با این حال از شکل و ساختمان ابزار و وسایل پارچه‌بافی در ایران باستان تاکنون نمونه‌ای به دست نیامده است، ولی از گونه‌های لباس مادها و هخامنشیان و ساسانیان که در نقش‌های تخت جمشید و کرانه‌های دیگر دیده شده، آشکار می‌شود که صنعت پارچه‌بافی در ایران باستان راه‌های پیشرفت خود را پیموده است، به گونه‌ای که اندک‌اندک به گوناگونی رنگ‌ها و گونه‌های بافت پارچه افزوده شده و پارچه‌های گوناگون، خشن و نرم و نیز ابریشمی‌بافته می‌شده است، تن‌پوش‌های گوناگون که جایگاهداران و کارگزاران بزرگ می‌پوشیدند، نمودار پیشرفت و گسترش این صنعت در آن دوران است.

این سیر پیشرفت در صنعت بافندگی و پارچه‌بافی نشانگر آن است که ایرانیان دانش و آگاهی‌های خویش را در بافندگی، رفته‌رفته به فرزندان خویش می‌آموختند و آن اندازه پیشرفت کرده بودند که گونه‌هایی از این پارچه‌ها به دلیل بسیار خوب بودن و زیبایی‌های ویژه، در کشورها همسایه و سرزمین‌های دیگر خریداران بسیار داشته است. ایرانیان در روزگار باستان، بیشتر پارچه‌های موردنیاز خانواده را در خانه می‌بافتند، پس هر خانواده در خانه خود، ابزار و دستگاه ریسندگی و بافندگی داشته و زنان همه گروه‌ها، پوشاک مورد نیاز خانواده را خود تهیه می‌کردند و کمتر زنی بوده است که از ریسندگی و بافندگی سررشته نداشته باشد.

پارچه‌بافی عهد هخامنشی

امروزه هم در شهرستان‌ها، بخش‌ها و روستاهای ایران، خانواده‌ها از راه صنایع‌دستی ساده به بافتن گونه‌های پارچه و فرش با روش باستان سرگرم هستند. در ایران باستان، دانش فنون بافندگی و دوزندگی علاوه بر تامین کردن نیازمندی‌های خانواده، جزو شخصیت زن ایرانی بوده است و زنان خانواده‌های بزرگان نیز گرچه به آن نیازی نداشتند، برای سرگرمی‌و هنرنمایی و ابراز دلبستگی به شوهر و فرزندان، دوزندگی و بافندگی را از همان خردسالی فرا می‌گرفتند، تا آنجا که ملکه «آمیس تریس» زن خشایارشا هم با اینکه از همان آغاز کودکی و فراگیری بافندگی که شاید نیازی هم به آن نداشته برای نشان دادن ذوق و نشانه کمال و اینکه بگوید من هم بانویی با شخصیت و هنرمند هستم به آن دست برده بود و برای شاه نیز با دست خود، پارچه بافته و لباس می‌دوخته است.آیا می‌توان گمان کرد کردار ملکه‌ها و زنان باشخصیت ایران قدیم برای بانوان ایرانی سرمشق نبوده و زنان برای پیروی از کارهای آمیس تریس‌ها و همچشمی‌در ابراز هنرمندی و وانمود کردن به کدبانویی، کوشش در بافندگی نداشته‌اند؟صنعت پارچه‌بافی از روزگار هخامنشیان وارد دوران تازه‌ای می‌شود، به این، معنی که پارچه‌های ظریف و گرانبهایی که در ساختن و بافتن آنها، مایه‌های هنر و ذوق را به کار می‌برده‌اند، ساخته می‌شد. در نشریه یونسکو(ایرانشهر) درباره بافندگی و پارچه‌بافی روزگار هخامنشی چنین آورده شده است: «پارچه‌بافی ایران در روزگار هخامنشی به ویژه در زمینه بافت پارچه‌های پشمی‌نرم و بسیار خوب، نامور بوده و شاهان هخامنشی به داشتن لباس‌های گرانبها مشهور بوده‌اند... وقتی اسکندر مقدونی به دیدن آرامگاه کوروش رفت، دید که تابوت طلایی آن پادشاه از پارچه و فرش‌های ظریف و قشنگی پوشیده شده است.»

آموزش هنر قالی‌بافی به ویژه قالی‌های ابریشمی، بسیار دشوار و به کار بردن دقت فراوان و دردسر بسیار نیاز دارد. به این خاطر استادان زمان هخامنشی کلاس‌های ویژه‌ای برای آموختن به نوجوانان در کرانه‌های گوناگون برپا کرده بودند. این موضوع از فرش‌های بسیار کهن ایران، در موزه‌ها و کوشک‌های جهان چون: موزه واتیکان، کوشک مترنیخ در چک‌اسلواکی، موزه‌های روسیه و کشورهای اروپا و آمریکا پدیدار است.